آرشیف

2015-1-29

دید بان کنار جاده

دوست کــشــــی

 

یکی از چندین بدکاریهای که باآمدن غرب درافغانستان رایح شد، توسعۀ دوست کشی ویا کشتن از راه دوستی میباشد. باوجودیکه این عمل قبل از هجوم غرب یک خصلت خیلی منفور ودور ازاخلاق مردم افغانستان بشمارمیرفت.اما حالا منحیث یک روش پسندیده درآمده است که باالآخره رفته رفته قانونی خواهد شد چون خود دولت نیز این شیوه را خیلی ها مورد پسند میداند.دانشمندان درگذشته به این باور بودند که استعمار همه عرصه های زندگی را دگرگون میسازد حتی اخلاقیات رانیز ولی گمان نمیرفت که چنین شود اما امروز همه چیز وضاحت کامل دارد. از جمله یکی هم اخلاق دوست کشی درافغانستان حالیه میباشد.
دراین نوع خباثت ، انسانان بصورت دشمنی یکدیگررا نابود کرده نمیتوانند لیکن بخاطر نابودی طرف مقابل از شیوه های برقراری دوستی استفاده بعمل می آورندتا اعتماد طرف مقابل را بدست آورده بعدا نابودش سازند.درذیل طرز کشته شدن بشیر لنگ به بررسی گرفته میشود که ازهمین شیوه کارگرفته شده است.
بشیر یکی از قوماندانان جنگی وشجاع مردم الله یار بود که به روز یکشنبه تاریخ 26 عقرب سال 1392 ساعت 3:50 بجه بعد ازظهردرنزدیک خانۀ خویش بقتل رسید. او مرد جنگ ومیدان نبرد بود ودرصحنۀ نبرد بسیار دلاور و بیباک بود ازهمینرو کسی را یارای آن نبود که درمقابل وی قد علم نماید وبااو درگیر شود.
نام اصلی وی امیر محمد ونام پدرش صفدر ونام پدرکلانش کاظم میباشد. بهمین خاطر او کاظمی تخلص میکرد. محل اصلی بودوباش ویرا قریۀ سنگ اژدهار دهن جرچقور تشکیل میدهد. این قریه درسمت جنوب سرک چغچران – منارجام قراردارد که فاصله اش ازچغچران 68 کیلومتر میباشد.او درهمین قریه تولد شد، درهمینجا بزرگ گردید وسرانجام درنزدیک همین قریه به شهادت رسید. 
بشیررا ازین سبب بشیر لنگ میگفتند که درایام کودکی پای چپ وی بمرض پوسیدگی استخوان پا مبتلا وباعث شد که لنگ شود. او بخاطر شجاعت ومردانگی اش به بشیر لنگ مشهورشد. چونکه شخصی بنام بشیر لنگ ازقادس زمانی با بند سبزک بین هرات وبادغیس ازشهرت خاصی برخوردار بود. امیرمحمد نیز درجنگ ودلاوری بااو شباهت داشت ازینرو ویرا به این نام مسمی کردند.
بشیر شاگرد صنف یازدهم لیسه الله یار نیز بود. وی شخص غریب وازنگاه اقتصادی درسطح خیلی پائین قرارداشت. او خودرا برجسته ترین فرد اولاد زی مراد الله یار حساب داشت و کسی را درجنگ همتای خود نمیدانست.

بشیر چگونه قوماندان شد؟
بشیر یکی از افراد جنگی رحیم داد فرزند ارباب مولاداد بود درابتدا از طریق او به جنگ روآورد وبا او تاوقتیکه زنده بود همرزم وهم رکاب بود. بشیر به رحیمداد باجه بود به این معنی که زن رحیمداد وزن بشیر باهم خواهر بودند. ازینرو هردو خیلی باهم مشفق ودوست بودند ودراصطلاح عامیانه قطره آبی را بدون یکدیگر نمی نوشیدند. وابستگی دیگر بشیر با موسی برادرزادۀ ارباب مولاداد ویا به عبارت دیگر پسرکاکای رحیمداد بود. موسی پسرخالۀ زن بشیر میباشد. خسربورۀ بشیر بنام غلام سخی که پسرخالۀ موسی میباشد ، فوق العاده نزد موسی محبوب وعزیز است. بهمین سبب بشیر با موسی بی اندازه دوست وهمکار بود وحرفی بدون مشورت بااو برزبان نمی راند.
بشیر با همرکابی رحیمداد قوماندان شد ویک فرد برجستۀ جنگی اوگردید. او درهرجنگ ومصاف همرکاب رحیمداد بود وجز بااو با کسی دیگر حرف نمیزد. اماهمینکه رحیمداد کشته شد، بشیر از وابستگی با ارباب مولاداد وفرزندانش دست کشید اما با موسی بیش از پیش ارتباط خویش را قایم تر ساخت.

موسی ذریعۀ برادران خود، بشیر لنگ راکشت.
همانطور که دربالا تذکر یافت، بشیر لنگ با موسی بسیار دوست بود چون زنش دخترخالۀ موسی بود. موسی غلام سخی پسرخالۀ خودرا حمایت تام می نمود ودراین راستا بشیررا باخود همراه داشت. از طرف دیگر بصیر پسرکاکای موسی دشمن درجه یک غلام سخی بود وهر لحظه وهردم بفکر کشتن وچپاول غلام سخی بود بهمین خاطر بشیر وموسی دایم با غلام سخی درمشورت ورازو نیاز بودند تا از هراقدام علیه او باخبر بوده وازاوحمایت بعمل آورند.
بعد از اختطاف دختر میرزا بلال ، الله یارها به دودستۀ متخاصم جداشدند : یکی دستۀ ارباب مولاداد، حبیب الله برادرزاده اش، مولوی نام نهاد احمد ونوراحمد وعبدالله فرزند جلال وعبدالعزیز ودیگری دستۀ بشیرلنگ، محمد شاه، عبدالسلام، قوماندان فیض محمد ، حاجی مولوی عبدالکریم و ملاعبدالله . دراین تقسیم بندی موسی جانب مقابل کاکای خود ارباب مولاداد را گرفت وبااین کارزیادتر به قلب بشیر محبوبیت پیدا کرد. 
بعد از کشته شدن نفرهای حبیب الله وضع طور دیگری دگرگون شد. موسی بادل قصد کشتار وتباهی بشیر ومحمد شاه وطرفداران ایشان را داشت ولی درظاهر چنین وانمود میکرد که شدیدا تحت خطر حبیب الله ودیگران قراردارد. مگر بزودی موضوع افشا شد وهمه فهمیدند که موسی باقلب خود پاک نیست وهرطورشود کاری خواهد کرد. ازسوی دیگر باوضعیت پیش آمده غلام سخی محل راترک وبه منطقۀ کمینج کوچ کرد. اشخاصی بودند که دقیق با بشیر تماس گرفته وبرایش اطلاع دادند که خبر باشد که موسی بنام دوستی درپی قتل وی است مگر او این حرف را باور نمیکرد وکما فی السابق به دوستی اش با موسی پافشاری داشت.

محمد برادر موسی قاتل اصلی بشیر:
محمد برادر موسی از صنف سوم تا فراغت از صنف دوازدهم درلیسۀ الله یار مصروف تحصیل بود. او نزد عمۀ خود که زن منکوحۀ عبدالقیوم سرمعلم لیسه الله یارمیباشد، اعاشه واباطه می شد. دراین ایام بشیر یکی از دوستان بسیار نزدیک سرمعلم ومیتوان گفت شاگرد مکتب نیز بود. محمد نیز پسرخالۀ زن بشیر بود که این دونوع وابستگی باعث می شد که همیشه محمد بابشیر رفت وآمد داشته ودوست باشند. حتی شب های جمعه ورخصتی مهمان باعزت بشیر بود ولباسش اکثر اوقات توسط زن بشیر شسته وتمیز می شد . بشیر هر حکم وقومانده که ازجانب موسی برایش داده می شد فورا اجرا میکرد. چنانچه چندسال پیش سرک چغچران – منارجام از طرف IRD ترمیم کاری می شد وموسی یکی از سرگروپ های کاربود که افرادش برادران ونزدیکان بشیر بودند وازاینکه موسی سرگروپ آنها بود، خیلی افتخار میکردند وبا خود می بالیدند. قسمی که یک روز موسی به بشیر ونزدیکانش وظیفه داد تا به قریۀ جرچقور حمله برده بزغاله های رئیس نجم الدین را بغارت برند. آنان چنین کردند وتا مدتی دیک آنان از گوشت این بزغاله ها به لغست بود.

نحوۀ بقتل رسیدن بشیر:
موسی وقتیکه فهمید که بشیر با منتهی صداقت وپاک دلی با او باورمند است، ازاین موقع استفادۀ اعظمی برده پلان قتل بشیررا با برادرخود محمد طرح ریزی نمود.او که از طریق مخابره های شبیه واکی تاکی بلا انقطاع با بشیردرتماس بود، هرروزه باهم وارد صحبت می شدند وازاینسو وآنسو صحبت هائی سرمیدادند وباهم تبادل نظر میکردند. به گفتۀ شاهدان عینی چهارروز قبل ازواقعۀ قتل بشیر ، محمد سواره با سایکل درخانۀ بشیر رفت دراینوقت بشیر روی تپۀ مقابل خانه اش ( جائی که بقتل رسید)بالاشده بود تا با تیلفون MTN با شخص مورد نظرش صحبت نماید. محمد وقتیکه دانیست که بشیر سری تپه است ، فرزندش را بالای سایکل خود سوارکرده بقسم نشاندهندۀ راه باخود نزد بشیر برد. بشیر ومحمد باهم دیدار وگفتگو کرده دراین حالت محمد از بشیر می پرسد که غیر ازراهی که من آمدم آیا دیگر راهی نیز هست که بالای این تپه بالاشود! بشیر بلی گفته وبعد محمد ازش خواست تاآن راه رانیز برایش نشان دهد . بشیر پشت سرش باسایکل سوارشده هردو ازآن راه بخانۀ بشیر آمدند. هرکس که درآن روز آنان را دید بحال بشیر تاسف خورد که بخت ازاو برگشته که باگرگ زاده دوستی دارد( درروز واقعه محمد ازهمین راه بگمان اغلب با برادر خود ازطریق سایکل باآنجا خودرارساندند وبشیرراکشتند.).
درروز واقعۀ قتل بشیر، موسی صبح یک مرتبه به بشیر از مخابرۀ واکی تاکی تماس گرفت وبااو گفت که عاجل یک بار سر تپه بلند شود که محمد برادرم آمده بااودیدن مینماید واز یک اقدام خصوصی گفته ها ونظراتم رابااو درمیان میگذارد مگر بشیر میگوید که فعلا خیلی مصروفیت دارد وتا سه بجۀ بعد ازظهر حاضر شده نمیتواند. موسی برایش میگوید که ساعت سه بجه باید درمحل انتن دهی حاضر شود که کار خیلی ضروری بااو دارد اما باید بشیر غیر از خودش کسی را درنزدیکی ها همراه نداشته باشد تا خدا نخواسته راز وحرف های ما افشا نشود. ( البته راز این بود که موسی با بشیر اشارتا گفته بود که مردم زیاد ازولایت امر هجرت گرفته درهرات رفته اند ودرآنجا ازدریافت کمک های زیاد مستفید شده اند ما هردو نیز باید دور از انظار دیگران طور خفیه لیست محرمانه ترتیب وبه رئیس احمد شاه روان کنیم تاازولایت امر گرفته وبعد باهم درهرات برویم وکمک بدست آوریم). بشیر نظر به اعتماد ودلبستگی که باموسی داشت، حرفش را باور کرده بوقت معین به محل انتن دهی خودرا میرساند درحین حرکت خواهرزدۀ زن بشیر برایش میگوید که اونیز ویرا همراهی مینماید مگر بشیر این حرف را رد نموده میگوید که ضرورت به همراهی کس ندارد.وقتیکه به سر تپه بالا میشود،درحالیکه بطور یکنواخت تیلفون موسی درآنجا اورا مزاحمت مینماید ،محمد را می بیند وبا اوبغلکشا نموده دلگرمی زیاد نشان میدهد دراین اثنا شخصی که با محمد همراه بوده بالای بشیر با کلاشنیکوف ضربه ئی فیر مینماید واورا از پا انداخته بیک طرفة العین نفس راازتنش جدا میسازد وبه این ترتیب بشیررا بالباس دوستی راهی دیار ابدی میکند. 
بعد ازاین واقعه دوستان بشیر ازاین وضع خیلی تاسف میخورند که ایکاش موسی درمیدان جنگ و رویاروئی، دور از لباس دوستی بشیررا بقتل میرساند. درحالیکه موسی وطرفداران تیم ارباب مولاداد حتی جرئت دیدن بسوی جسد بشیر را نیز نداشتند لیکن افسوس که اعتماد دوستی کاررا به اینجا کشاند وبشیررا ناجوان مردانه بدست موسی وبرادرانش هلاک ساخت.
چه چیز باعث انگیزۀ قتل شد؟: البته انگیزۀ قتل بشیر این بود که او بعد ازکشته شدن رحیمداد فرزند ارباب مولاداد ازرفاقت با وابستگان وبرادرزاده های ارباب مولاداد دست بردارشد وبا دیگران پیوست. بزعم ارباب مولاداد ، اگر او ازاین وابستگی دست بر نمیداشت ، ارباب مولاداد بخوبی میتوانیست تمام الله یار وحتی رضاها ودیگر اقوام اطراف الله یاررا به نیروی رزمی اوفتح وتابع خودسازد. اما وقتیکه بشیررا از خود جدادید، سروصداهارا بهمه جا براه انداخت که این بشیر بود که فرزند قهرمانش رحیمدادرا بقتل رساند درحالیکه این جز ادعائی بیش نبود زیراهمگان میدانند که امرقتل فرزندش ازکجا صادرشد وکیها آنرا پیاده کردند .حالا که بشیر کشته شده بوق ارباب مولاداد این صدارا بلند میسازد که قاتل بشیر، فرزند رحیمداد بوده که بخاطر خونخواهی پدرخود اورا کشته است. حرفی که بکلی واقعیت ندارد چرا که اگر دوستی محمد وموسی بابشیر نمی بود کسی از وابستگان وعمال ارباب مولاداد توان گذر حتی ازآنجارا نمیداشت چه رسد به اینکه اورا میکشتند.
جریان قتل بشیر ازاین خاطر تحریریافت تا خوانندگان بدانند که دوستی های امروزی هلاکت باراست ومرگ آفرین ازینروهرکس باید درشرایط امروزی همچو دوستانی را برنگزیند تابه سرنوشت بشیر مبتلانگردد.

دیده بان کنار جاده
هرات ، قوس 1392