2014-12-12
محمد نصير توكلي
خزان آمد بهار دلستان رفت
بهار از دست طوفان خزان رفت
تبر ، چون بردو دست خویش برداشت
ز ترس او چمن رفت و چمان رفت
چلیپا را به برگ ارغوان زد
به ناکامی ز جورش ارغوان رفت
کند محکوم ، هردم شاخ و برگی
چنین غارت چرا بر خاکیان رفت؟
مرا یک شاخه و یک دسته گل بود
ز بعض او همین رفت و همان رفت
به خاک چغچرانم آخر آمد
اول از خاک پاک چغچران رفت
چوپان و گله و قیماق مسکه
پنیر و شیر همراه چوپان رفت
صدای نعرة پاییز بشنو
که چون بُمبٍی به تاراج و زیان رفت
بنازم تفریح و سیر بهاران
که جشنی بود و چون آب روان رفت
چرا نرگس کنار چشمی بنشست
چرا برگ شقایق بی گمان رفت؟
ندارد این جهان پیر ، عشقی
کنون دیدی ز چنگال جوان رفت؟
توکلی/2 عقرب/1391
پر بیننده ترین مقالات
-
سلطان رضیه غوری
-
آب و هوای ولایت غور
-
سرگذشت سیاه موی و جلالی
-
اصطـــلاحــــات و واژه های شیرین لهجـهً غوری
-
شهر فیروز کوه مشهور ترین پایتخت سلاطین بزرگ غوری
-
بیوگرافی شهید محمد رفیق علم
-
ولسوالی های ولایت غور
-
زندگی نامه مختصر مرحوم سید محمد رفیق نادم رئیس بنیاد فرهنگی جهانداران غوری حوزه غرب
-
نثار احمد حبیبی غـوری کیست؟
-
Muhammad of Ghor
مجلات و کتب
جام غور در شبکه های اجتماعی
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور
خزان آمد بهار دلستان رفت