آرشیف

2014-12-31

دیپلوم انجینیر عبدالعزیز اویانی

چنین نیست، در اسـلام!

 

 

در دنیا، نقطۀ که به منتقد، "خر" گویند، تنها افغانستان است!

در سرزمینی که زمانی برای تمام بشریت، فرهنگ وادب و تمدن می آموخت، با ورود قدم های شریف(؟) مدافعان(؟) اسلام از اروپا، امروز فرزندان بار آمده اند که به منتقد شان "خر" خطاب کردن را زبان ادبی و علمی وجزء فرهنگ افغانی و اسلامی میشمارند واز جاب کسانی از دوستان ادیب، رسمن تائید و دفاع هم میشوند. خیلی ها جای تاًسف و تاًثر و اندوه است. با چنین مش و اندیشه ، ما روزگار خوشی را نخواهیم دید، هیچگاه. نخواهیم داشت، شایسته گیِ آنرا. لذت زنده گی را، شاید ما، در جعل کردن همه چیز و در جهل و بد بختی میدانیم و می بینیم؟! غوریِ عزیزم عبدالقدیر عارف، وقتی، در حاشیۀ مطلبی، نوشته بودند و چقدر بجا، که: " ما به بدبختی عادت کرده ایم، اگر بدبخت نباشیم احساس کمبود می‌کنیم ". آری، شاید هم، باشد چنین! 
برادران محترم، دانشمندان و ادیبان فرهیخته افغانی! 
راستش را گویم، نمیخواهم سخن به درازا کشد و باعث کدورت و آزرده گیِ کسی از هموطنان عزیز ما گردد. چون بخوبی دیده میشود که فلسفه عوام فریبی و خود ستائی و شخصیت تراشی که در تضاد بنیادی با اسلام است، عملن جای فلسفه اخلاق و اسلام را در افکار و کردار افغان ها گرفته است، جای پای گذاشتن برای استدلال در مورد حق ویا ناحق بودن مطلبی، نخواهد بود. این شده است رسم و آئین زنده گیِ روز مرۀ ما. اگر چنین نیست، بیائید از دید واقعن انسانی واسلامی، گفتار زیر را که از زبان برادر مسلمان افغانیِ مان، جناب محترم من، نور چشمی که مستقیمن از کیسۀ بودجه کُفر و استعماراشغالگر حاکم بر کشور ما، تمویل غذائی و مادی میشود، در صفحه، از لندن آمده است، به خوانش گرفته، قضاوت فرمائید:

"آنکه سر بر درگهی خالق بساید هیچگــاه
کله اش خَم بر درِ ، هـرکـُفر واستعمار نیست".

بیائیم، از خود فریب دادن ها، رو برگردانیم، دست بر داریم. همین لحظه، همان کُفر و همان استعماری را که ما خود، آنهارا به خانه مان آورده ایم، بر آسمان خانۀ ما پرواز دارند و بر زمین ما عیش می رانند؛ تمام داشته ها و نداشته های مارا صاحب اند؛ هر قدم و سخن کشور ما( اگر میتواند بردارد و بگوید)، زیر کنترول ومراقبت استعماری همان کُفاراست؛ معنویت مان، توسط همان کُفر و استعمار، به زواله دانی انداخته شده؛ افکار مارا، به شکل دلخواه شان، هر طرفی میخواهند، می چرخانند و استفاده می برند؛ نان و لباس و خانه ما ( افغانهای مهاجر) را کُفر و استعمار تامین دارند، یعنی از "در" آنها می گیریم؛ در خانۀ کُفر و استعمار، آرام خوابیده ایم، پس چطور و با کدام عقل ثابت و سلیم، این ادعای ما درست و بر حق میتواند باشد؟ که می گوئیم "کله ما بر درِ کُفر و استعمار خم نیست". باید مردانه اعتراف کنیم که امروز،"کله" خام افغانستان و "کله" های همه افغانهای دانا(؟)،خود فروش و قهرمانش " خم است بر درِ هرکُفر و استعمار". و یا، مخالفین چنین گفتار و هدایات افغان گرامیقدر ما از لندن، "حیوان" اند؟؟؟ پلۀ ترازوی من، از سن 17 سالگی یکیست و همین خواهد بود که حقیقت را برهنه باید گفت. در طفلی از دوروئی و عمالش رنجهای دیده ام که هیچگاه از چنین پدیدۀ زشت و غیر انسانی و غیر اسلامی، چشم پوشی نخواهم کرد. مانند آنهای نخواهم شد که مزۀ ترازوی هر کس و نا کسی را ، از ظاهر تا خلقی ؛ ازخلقی-پرچمی تا گِلبدین و بعد، تا ربانی (شهید)؛ از جهاد تا دشمن جهاد، چشیده اند و بهره گرفته اند و بهره گیری دارند، در تواُم با مردم فریبی. از خداوند، قلب پاک وعقل سلیم برای ما ( همه اتباع کشور) تمنا دارم، آنچه را که کمبودی اش در جامعۀ ما جدآ مشهود و ثابت است. چون از کمبود یی اینست که بیماریم ورنج داریم و مقتول هر "کُفر" و هر استعماریم".