آرشیف

2015-3-5

محمد دین محبت انوری

ولایـت فـقــیــــر

بود نبود در زیر آسمان کبود ولایتی بود فقیر نشین که در بین کوه هابلند وتپه های خاکی موقیعت داشت.
دریای ازبین این ولایت میگذشت ولی مردم آنقدر خوب بودند که به دریا کاری نداشتند ودریا هم به مردم صدمه نمیرساند.
ولایت از پایتخت کشور زیاد دور بود وراه آن ازبین کوها گذشته وسخت وسنک زار بود وبه سمت دیگر با ولایت همجوار هم مرز بود ولی راه آن نیز سخت وخراب وخامه بود.
درمرکز ولایت درختانی  کمی وجود داشت که حتی پرنده ها به نوبت سر درختان می نشستند.
شهر کوچک ومردم فقیر به این حالت قناعت داشتند اما دربین شان عده ای کمی دکاندار وپولدار وجود داشت که برای شان خانه های چند منزله ساخته بودند که تاهنوز کسی نساخته بود ومردم فقیر وقتی به ولایت می آمدند ازدیدن تعمیر های بلند لذت میبردند وخوشحال بودند.
این ولایت 9 واحد اداری داشت که نزدیکترین آن 64 کیلومتر ودورترین آن225 کیلومترازمرکز ولایت فاصله داشت.
گرچه ساکنین ولایت اکثریت به زبان دری صحبت میکردند ولی یک ولسوالی وچند قریه در دیگرولسوالی ها قوم هزاره بودند وبه زبان هزاره گی حرف میزند اما یک قریه وچند خانه ای هم پشتون بودند که به زبان پشتو صحبت میکردند.
آب وهوای این ولایت سرد وزمستان سخت یخبندان داشت که در اکثرمناطق مردم به مشکل مواد سوخت گرفتار بودند.
در زمستان راه های ولسوالی در بعضی موقع ها به اثر برف مسدود میشد ومردم به مشکلات گرفتار می شدند.
در چند ولسوالی ومناطق این ولایت درختان میوه دار زیادی وجود داشت که به سرسبزی وزیبای نام داشت ودرجاهای دیگر کم وبیش درختان میوه دار وجود داشت.
پیشه مردم زراعت ومالداری بود ولی عده ای کمی در مرکز ولایت و ولسوالی ها به کسبه کاری مشغول بودند.
اکثر مواد خوراکی از ولایات همجوار وپایتخت به این ولایت می آمد.
درشهر آب نوشیدنی نل وجود نداشت وتمام مردم از آب های چاه های بمبه دستی استفاده میکردند. درنزدیکی مرکز ولایت یک چشمه باآب زلال وجود داشت که برخی از مامورین واراکین بلند پایه از آب آن استفاده میکردند.
میدان هوای ولایت در نزدیکی بازار ولب دریا ساخته شده بود که والی میتوانست از داخل دفترش میدان هوای  را مشاهده کند وپرواز طیارات را ببیند. درین ولایت دو شرکت هوانوردی یکی باطیاره های کهنه ودیگری باطیاره های جدبد فعالیت داشت  وهر زمانی هم که طیارات پرواز میکردند ازسر مهمانخانه والی بلند میشدند وچنین معلوم میشد که حالا تیر طیاره به لب بام والی خواهد خورد اما همینگونه پروازهای طیارات کهنه ونو جریان داشت که مردم وحکمران آن ولایت خوش به نظر میرسیدند.
بازار ودکانهای ولایت بشکل بلاک ها پهلوی هم ساخته شده بود که بعضی دکاکین دو وسه منزله نیزساخته شده بود که نسبت به گذشته به زیبای شهر وبازار افزوده بود.
دربین شهر یک پل موتر رو ازقدیم وجود داشت که از خشت پخته ساخته شده بود سر پل چند نفر گدای زن مرد وطفل نشسته بودند.مامورین واراکین دولتی واشخاص پولدار توسط موتر از سر پل می گذشتند ومردمان فقیر که پیاده تیرمیشدند پول نداشتند وبه گداها کسی پول نمیداد وگدها هم صبرداشتند.
بزرگان قوم بین خود بی اتفاق بودند ازین سبب حکمرانان این ولایت از دیگر ولایت مقرر میشد.
بی اتفاقی وخصومت بین بزرگان قوم وفرمانده هان محلی باعث بی امنی شده بود. در همه ولسوالیها ومناطق ولایت جنگ وخشونت بین کلانهای قوم وفرمانده های محلی گاه گاهی بوجود می آمد.که هرازگاهی بین خود برخورد مسلحانه میکردندو همیشه از هردو طرف تلفات جانی ومالی ببار می آمد ولی حکمران ولایت با نیروهای نظامی اش نمیتوانست جلو خشونت ها را بیگرد وافراد مسلح وتفنگدار را سرکوب کند.
از قضای روزگار این والی در بین ریسان خودیک ریس داشت که زیاد میترسید وبرای خودش تدابیر امینتی شدید میگرفت هر روز صبح وشام سرک ها را محافظینش بسته میکردند تا او از خوابگاه  به دفتر برود وهمچنان باز صبح وقتی از خوابگاه به دفتر میرفت بازهم راه ها مسدودمیشد درحالیکه او با موتر زرهی رفت وآمد میکرد دروقت گذشتن اوازسرک حتی افراد که پیاده میرفت توقف داده میشد ومنتظر میماندن تارئیس به دفترش بروود این کار هرروز تکرار میشد که برای مردم مزاحمت  میشد ومشکل به بار آورده بود. اما چنین تدابیر امنیتی شدید را والی هم عملی نمیکرد وهمچنان روسای دیگر بدون محافظ گشت وگذار میکردند. این رئیس خودرا از والی هم مهم تر میدانست ولی بخاطر این کارش والی هم برایش چیزی نمیگفت. تنها مشکل برای مردم غریب وعابرین ایجاد میشد. آیا شما بگویید که این رئیس چگونه رئیس باشد که از حکمران ولایت جانش رازیادتر دوست داشت وبا ندابیر امنیتی شدید رفت وبرگشت میکند درحالیکه درمرکز آن ولایت وضع امنیتی هم خوب بود.

پایان
فیروزکوه
حوت 1393