آرشیف

2019-1-8

محمد دین محبت انوری

ترحم در تداوی

درجامعه کنونی مسلک طب اسباب نجات دهنده انسان رافراهم میکند که خیلی نزد خداوند ارزش ومرتبه خوبی دارد وطبیبان نقش مهم واساسی درآگاهی وتداویی تن های رنجدیده ازغمها و دردها را دارند. ولی حالا شرایط طوری برما تحمیل شده که مسلک پاک طبابت وداکتر نیز درگیر تجارت بازار آزاد شده است.
هرچند داکتران خود اعتراف براین مدعا میکنند واز تشخیص وتداوی امراض به نحوی شکایت های ناخوش آیند دارند,چه رسد به مردم که ازین نابسامانی ها اطلاع کافی ندارند.
هرکسی را دیده باشی ازشیوه ارایه خدمات صحی که دراصل ازجانب دولت به مردم داده میشود ناراض بوده ودرد سر دارد.چون کار طبیبان به جای رسیده که دراکثر اتفاقات مریضان وضیعت صحت قبل ازمراجعه به داکتر را دوباره نمی یابند چه رسد به تداوی وریشه کن کردن امراض!
در دنیای امروزی،دلواپسی وناامیدی هرکسی محتاج به دوا وداکترمیشود که بنده نیز مجزا ازین واقعه نبودم.
آب ودانه مرا به شهرهرات کشانده است ودرد های کمر ومفصل ها وادار به پالیدن داکتران کرد که از داکتر اول تداوی شروع شد تا بدشدن دردها وندیدن سود ازدوایش به باورخودم نزد داکتر فیزیوتراپی رفتم.زمانیکه شخصی به مرضی گرفتار شود حالت روحی او نیزمتاثرمیشود و درتشویش ونگرانی بروی مغزش بازمیگردد.
به همین سبب اضطرابم همدست دردها شده وسرگنسی را بوجود آورد ولی عدم اطمینان از نتیجه تداوی داکتر را ازقبل در ذهنم داشتم.
ازیک در به در دیگر به محل کار داکترجوان فزیوتراپی شفاخانه ولایتی هرات رسیدم اورا دردفتر کار رسمی اش یافتم با بیان شرایط تداوی شفاخانه وامکانات ناکافی ترجیح دادم بیرون ازشفاخانه تداوی شوم چون درآنجا هفته سه روز فیزیوتراپی داده میشد ،از او جویای کلینیک شخصی را کردم اوهرچند مرا مختار به تداوی میل خودم کرد اما آدرس کلینیک شفاخانه رفاه را نیزبرایم داد. 
همان روز به کلینیک کوچک منزل دوم شفاخانه رفاه رفتم که تنها یک شعبه داشت داکتر وسامانهایش به سختی درآن جای شده بود.
داکتر جوان معاینه فزیکی مرا دوباره انجام داد وگفت: لازم است مدت ده یوم فیزیوتراپی بگیری من هم با او موافقه کردم وحتی ازکم پولی ومصرف دوای داکتر قبلی شکایت کردم او هم تا حدی درتخفیف فیس تداوی من با بخش پذیرش کمک کرد وهزینه تداویی روزانه از 200 افغانی به 150 افغانی تخفیف یافت.
ومن هم با بی قراری پول ده روزه را یکباره تحویل نمودم.
تداوی فیزیوتراپی را درگذشته ها نیز دیده بودم ولی اینبار این داکتر جوان با ترحم مرا تحت تداوی گرفت زمانیکه نزدش میرفتم احساس میکردم که او بادیدن من خنده برلبانش زنده میشود ومرا هم قوت خنده وشادمانی میدهد درحالیکه تاهنوز با همچو شخص مهربان ودلسوز روبرو نشده بودم. هر روز قبل ازظهر مراجعه میکردم و او با پیشانی باز وبا لطف خوش مرا می پذیرفت ومشغول تداوی ام میشد.برعلاوه تمرین ها برق دهی ومساژ با دستانش پشت,کمر وپای مرا میمالید ومانند تن خودش لمس میکرد و هرلحظه ازتاثیر،کم وزیاد بودن جریان برق وحرارت شعاع لامپ پرسان میکرد او نیمخواست مریض در وقت تداوی اندکی نا آرام شود ویاهم آزار ببیند.برای مریض با شیوه مخصوص خودش صحبت میکرد ومانند یک دوست برایش درمورد مشکل اش توضیح میداد وباور مریض را ازین نوع تداوی بدون ضرر بیشتر میکرد.
من در روز دوم بهبود تداوی با ترحم را حس کردم که برای من دلگرم کننده وروان بخش بود. داکتر مردی میانه قد باریک اندام، چهره سفید با لبان گلابی وچشمان شفاف وروشن بود. ریش ملایم ونرمش به صورتش زیبای بیشتربخشیده بود. او تداوی اش را به منزله مسلک شریف ومقدس با هرمریض آغاز میکرد وسخت علاقمند مسلک وعاشق شفاه مریضان خود بود. برایم جای حیرت بود که داکتری چنان فرشته خو یافته بودم که هرلحظه خستگی تنم در نزد او ترمیم میشد وعشق وعلاقه ازدست رفته را دوباره درجسمم زنده میافتم. داکتر جوان با هرمریضی که نزدش می آمد همین رویه واخلاق را داشت. دروجود او ازترحم تا مدارا واز مروت تا صفای قلب را احساس میکردم.
هنوز که تحت تداوی اش هستم بدون استعمال یک تابلیت صحت یاب شده ام دلم نمیخواهد اورا ترک کنم چون گرویده اخلاق نیکو ولطف بی مثالش شده ام.
شنیده بودم که یک مضمون به نام اخلاق طبابت در پوهنتون طب تدریس میشود ولی نشانه های از آنرا درجامعه ندیده بودم که خوشبختانه در نزد او دیدم.
برهمین سبب دلم شوق کرد وعقلم برتنید تا هرطوری شده حق طبیب با ادب وانسان دوست را با نوشتن چند سطر زدیدگاه خویش درمقابل دریای مهربانی اش ادا نمایم.
عمرش به نیکوی بگذرد ودستانش همیشه مداوای بیماران خسته دل باشد.
(نام نیکش اویس الله شاهی است)

 
ترحم درتداوی

 
پایان
هرات
قوس 1397