آرشیف

2018-10-25

محمد دین محبت انوری

دستم را عقب کشیدم

شب بود وخوابم نمی آمد.صدای شرشرپایپ آب ورودی داخل حویلی که ازجوی عمومی کنارخانه جاری بودمرا بیدارکرد.
دل نیزبدنبال یهانه ی بود تا سرازبستربیخوابی بلندکند وچشمانم راکه ازدیدن روشنایی درتاریکی بسته نمیشد بگشایم.
وتفکردرتاریکی گاهی ازین سردنیا وگهی ازآن سردنیا مغزم را مشوش ومشغول ساخت،تا دیرترازصبح دل چشم بازنمایم.لحظه ها هرچه درفکروخیال گذشته بود،درست بیاد ندارم یک یادو موضوع آن خیالات بدلم خوش افتاد وازذهنم بیرون نمیشد ومحیط تنگ دماغ راگشته بود. 
اول: ‹دوفصل جنگ وجنایت به دوشیوه متفاوت›، که فصل اول چهارده سال دوام کرد وفصل دوم نزدیک به هژده سالگی میرسد. فصل اول کشتارهنوز نتوانست آتش درونی جنایتکاران را فرو نشاند که فصل دوم به شیوه فجیح ترآغاز یافته است.اما مردم هنوزهم نظاره گر وامیدواربه صلح هستند. ازکجا معلوم وکه میداند؟ که همین گونه گوسفندی باشیم فصل های بعدی هم تکرارنمی شود.؟
آیا نمیشود خود مردم به فصل های پیهم قتل وخرابی نقطه پایانی پیداکنند؟ ولابعد اگرراه پایانی وجود ندارد؟. همه با یک نظرقبول کنیم که جنگ لایق ماست ومرگ اززندگی بهترشده وهیچ  راه دیگری وجود ندارد،زیرا غیرازکشتن وتخریب کردن وبستن انتخابی بهترنداشته ایم. ما حالا درخطرهستیم منتظر زنگ باید باشیم؟ منتظرمرگ باید باشیم؟ که نیازی جزآن نیست ورنه بیاییم همین خاک را به جنگ جویان رها کنیم وازین سرزمین ستمکده بجای دگری سفرکنیم چه خواهد شد؟ شاید بازهم به قیمت جان ما تمام شود. باشد تا این مهین جنگ زده ازهرکسی میشود شود! خدابرایش خوب کند.فکرکنم جنگ بخاطرمردم است.اگرخلق نباشد جنگ فایده ندارد ودل جنگ جوها می شکند، خفه ودلگیرمیشوند وازخود بیزار خواهندگشت. شاید چند سال بعد مردم را صدا کنند: آی مردم برگردید ما جنگ نمی خواهیم براستی وبخدا قسم جنگ نمی خواهیم وپشیمان هستیم چون بدون شما جنگ لذت ندارد بلکه نفرت هم دارد وما نابود میشویم وآنجاست که قدرمردم را جنگره ها بدانند وبازهم مردم جنگ طلبان را ازخود دور کنند وحتی برایشان سلام هم نکنند. محلی را میدان جنگ شان تعین کنند وبگویند: شما هردو جناح بدون کمک ما بجنگید وبجنگید وزودترپیروز شوید وبلی هرکسی پیروزکامل میدان شد ما آنهارا قبول داریم وقدرت بدست اوباشد.
تاجنگ زودترختم شود. در ادوار تاریخ اینگونه شرط ها وشیوه بکار رفته که مردم عام بیطرف شده وتصمیم را بدست خودشان گرفته ولشکرهای جنگی را منزوی کرده وبرایشان وقت زورآزمایی میدهند تاسرنوشت جنگ را کوتاه نمایند.
تشویش وتفکرم که ازین موضوع خارج شد به حال خود نظرکردم دیدم خیلی خیلی نیاز به کار ودرآمد دارم چون فرزندان من نان میخواهند وسرگرم تحصیل اند.درعنوان شغلم کارمند نظارت نوشته شده بود.این عنوان تغیرنمیکرد وتا با همین شغل سروکارم بود حتمی است به قریه ها بروم وازکاروفعالیت برنامه بزرگ ووسیع انکشافی چون (برنامه ملی میثاق شهروندی) نظارت نمایم. حقایق وفعالیت های انجام یافته را با اصول برنامه تطابق بدهم وارزیابی کنم درکدام جای تخلف وانحراف وجود دارد.
کی غفلت کرده کی خیانت نموده؟ صاف وصادقانه گزارش مستند بدهم. 
این روزها طالبان هم باکارما گرفته گیری جدی ندارند وگویا آب پف کرده به قریه جات تحت کنترول شان رفته ادای مسولیت مینمایم وبرای من ومردم این رویه شان خوش آیند نیز میباشد.
دریک قریه ولسوالی تولک اطلاعیه را خواندم که ازطرف امارت اسلامی چنین نوشته شده بود:(هرکس درانتخابات شرکت کند،مواد انتقال دهد،کار نماید وهمکاری کندجزای آن مرگ است).
این نامه تیپ شده کمپیوتری را زمانی دیدم که جلو دروازه مسجد منتظر جمع شدن اعضای شورا بودم نامه بامهررسمی بخش مسول تاپه شده بود.
ولی آن وقت دلهره نداشتم اما فردا که روز رای دهی انتخابات مجلس نمایندگان است ودر ورق آگاهی دهی دولت رسم شده بود که به چه ترتیب داخل محل رای دهی شوید وچگونه ومراحل را طی نمایید؟ دریک کنجی اطاق دوات رنگ قلم سرمیزگذاشته شده بود با آن ناخن شخص نشانی میشد چشمم آنرا دید وبرایم سوال پیداشد. بیادم آمد که این رنگ بزودی پاک نمی شود واگر کسی رای دهد وناخن اش رنگ داشته باشد ومخالفین دولت همان امارت اسلامی آن شخص را شناسای نماید پس جزایش مرگ است. درهمین حال دستم را عقب کشیدم و ازخواب بیدارگشتم وباخود گفتم: درعجب شرایط وسرزمینی هستم که اختیار خودرا ندارم.

پایان
شهرفیروزکوه (چغچران)
27 میزان 1397