آرشیف

2014-12-23

دوکتور نصیر ندا

وجدانی من

کود کم در مکتبی دورانی من
کس نداند راز ها ار مانی من

جـز ز اسـتـبـداد کـی دانـــم دگـــــر
غصب کردندفخر و عذ و شانی من

محو شد بارو بری فر هنگی صلح
جانکا هاست درد ورنج حر مانی من

راز دار شـب شـدم از کــودکــــی
کور خواندند صفحه و دیوانی من

چو ن گیا هم در لجن می پر ورند
کی ثبا ت است در تنی لر زانی من

چپ ر وی را مـکـتـبـم پـنـداشتـنـد
را ستی را کر ده اند زندانـی مـن

دا دنم عا دت ز خـــود بـیـگـانـگـی
خود گشی است جلوه‌ای ایمانی من

از تـمـدن داده ‌انـد تـصـویـر زشـت
هر ج و مرج را گفته‌اند سا مانی من

کـهـنـه را کـردند لـبـاس نـو بـتـن
بر بها یش داده‌اند وجدانی من

این گتابی زندگی از بس سیاه ست
با زتابی نیست در چشما نی من

چشم . گو ش و عقل با ید همنوا
کرد علا جی دردی بی در ما نی من

 

جر منی 2013