آرشیف

2014-12-23

دوکتور نصیر ندا

بهار عرب

گل نکر د دیدی بهار آن عرب
حار پا شد حا میا نی پر شغب
جا می عذ وفخر شان در خون شکست
زیر پای چا کرانی بو لهب
کهنه بگرفت جای نو را بی‌خبر
غم گرفته جای آن ساز و ظرب
گر چه شد فر عو نها بیرن زتخت
بر غلا مان حیف با شد آن رتب
آن صدای انقلاب خامو ش گشت
هر دیارش کر بلائیست پر غضب
جا هلا نش تکیه بر قدرت زدند
هرج و مرج را گشته اند آنجا سبب
آن دزی اجداد را بفر وخته اند
حلقه بر گو شانی بی عقل ونصب
زاد گاهی دین وائین بشر
گشته جای قا صبانی بی اد ب
بیش ازین نبود روا توهین بخلق
گر بود گوشی ویا چشمان عصب
 
جنوری
2012