آرشیف

2014-12-23

دوکتور نصیر ندا

برای مشاعره به پیشگاه شاعرانی محترم تقدیم است

چی کنیم کار خراب است وطندار
عقل بر جهل مصا ب است وطندار

چی شد

چی شد بر جای گل خاری دمیده
غرو بی شام صبحی سر کشیده

شده سو سما ر تمساحی زما نه
ز بانی مار ی صحرا راگزیده

چرا از بید میخوا هند ثمر را
چرا اذادگی قدش خمیده

بجنگی با طلی از بهر بطلا ن
بمیدانی نبرد راد مر دان

پیا ده گشته مستی زور وقدرت
وزیر و شاه را کر ده بزندان

چو موشی او جوالی را دریدی
به پو ست شیر کفتاری خزیده

ز گندم گاه جنت آبی حیوا ن
تلی خا کی نموده جنگی دزدان

خران آمد بمیدانی ر قا بت
کنند عرعر بلتد از زیر پا لا ن

گیا هی مرگ میرو ید از آن خا ک
تو گویی حق به خقداری ر سیده

نه خنده بر لب و شا دی برخسار
جنون خشکیده مغز و روحی پر کار

بود واژ گو ن خلافی عقل کا ری
نما ید سر بجای پا ی رفتا ر

بنا زد بر جنون خویش جا هل
ز تا ریکی دلی نوری کفیده

معمای جهان آنجا نهفته است
کسی رازی ز حق هر گز نگفته است

ز بان و چشم را بستند همیشه
به آن مشکل کسی راهی نجسته است

ز وحشت های تکراری هیو لا
حونی روی ها ز تر سی او رمیده

ببالی اهنینی کر گسان بین
به بستن در شگار تیر ائین

صدا یش میدهد پیغا می مر گی
نموده زیر پا آن فحر و تمکین

خریم آبرو در هم شکسته
دلی ائنه را سنگی دریده

دروغ‌گو بر دروغش جشن گیرد
که تصویر ی بدنیا یش بکا رد

بجا ی آنکه از حق باز گو ید
هوای خشکی او باران ببارد

حیا رفته خلاء فی عقل حکم است
چنین سر مه بچسمی خلق کشیده

جنوی 2013