آرشیف

2015-1-26

محمد دین محبت انوری

همکار نیک بــــــا نام نیک..

 
تعداد همه ما از یک گروپ زیاد تر نبود وما بشکل مشترک کارمیکردیم، وهمه باهم ارتباط وظیفوی ورسمی داشتیم دفتر ما در سطح یک ولایت گرداننده واحد یک پروگرام انکشافی مردمی بود. اکثر کارمندان ازجاهای دیگر آمده بودند وتعداد کمی هم از خود ولایت بودند هریک از ما دارای رفتار وکردار متفاوت وبخصوص خودرا داشتیم اخلاق واعمال همه ما خوب بود وبا همدیگر مانند برادر ودر فضای یک فامیل با دوستی کارمیکردیم اما یک نفر دربین ما بهتر از همه بود او صفات برجسته ونیک داشت دربین ما گاه گاهی اینطور اتفاق می افتاد که در رابطه بکار و دیگر مسایل با تندی حرف بزنیم واندکی هم آزرده خاطر شویم که این آزرده گی هم موقتی بود ولی آن همکار ما هیچ گاهی آزرده نشد ولب خند از لبان او دورنمیشد حوصله وطاقت کار خدادادی داشت من بیاد ندارم درطول چند سال کسی از او شکایت کرده باشد ویا ناراض باشد نه تنها ما بلکه کسانیکه از بیرون بداخل دفتر می آمدند با ایشان برخورد تغیر ناپذیر داشت گوی قهروتندخوی در وجودش جای نداشت.
 ما همه با افراد ودفاتر بیرون هم سروکار داشتیم. او همیشه با رعایت دسپلین خاص واحترام به همه کارمیکرد ولی با شوق وعشق کارمیکرد. طوریکه خودش میگفت :  نزد من پول مهم نیست کارمهم است. اوبراستی این حرف خودرا عملی میکرد. همچنان این جوان آدم با استعداد وفعالی بود که درهربخش از کارهای دفتر میتوانست کار کند وبرای همه کمک نماید.
شایستگی ولیاقت کاری از یکسو اخلاق ورفتار نیکو ازسوی دیگر اورا کاملا بی عیب ساخته بود ما همه میدانستیم که او جوان لایق وپرتلاش است واز هر نگاه ازما بهتر ونیکوتر است درمورد او از بدی وکمبودی کسی چیزی نمیدانست تنها صفات خوب او در ذهن ما بود به نظرم می آمد که او از قبل آدم بزرگی بوده در حالیکه عمرش ازهمه کوچک تر بود ولی گرانمایه وسنگین بود مثل اینکه به کمال رسیده باشد وقتی با او داخل صحبت میشدم احساس خوشی وراحت میکردم واز سخنانش لذت میبردم چهره بشاش ، حرفهای ملایم و لب پرخنده او مرا بیشتر از پیش بسوی خود میکشاند او فردی بود با کردارنیک وگفتار نیک روی همرفته در روز آخر متوجه شدم همکار ما محبوب همه شده است وهرکس از او به نیکی یاد میکند او درلحظه خداحافظی که میخواست برود دلهای همه از حسرت جدائی او میسوخت وی مردی بود که اینک نامش را بعداز رفتن او به نیکی یادمیکنیم.
این برادرما در دفتر همبستگی ملی غور چند سال کارکرد خدمات این جوان کم پیدا ونامعلوم گسترده بوده وبه تمام مردم غور رسیده است ما از کار وفعالیت این همکار توام با ابتکارات ونو آوری هایش تقدیر نموده وکارکردهای ارزنده اورا فراموش نخواهیم کرد ودر طول عمر موفقیت وسعادت برای وی آرزو میکنیم.
 
به ادامه این نوشته به معرفی مختصراین جوان پرکار وصادق میپردازم.
 
                  
بیوگرافی :
 عبدالظاهر"صمیم

عبدالظاهر

عبدالظاهر"صمیم " فرزند عبدالقادر درسال 1367 در قریه شاه توت ولسوالی صیاد ولایت سر پل چشم به جهان گشوده ودرسال 1370 شامل مکتب گردید ودر سال 1382 از صنف 12 لیسه قزانچی ولایت جوزجان به درجه دوم فارغ گردید واز سال 1386 الی سال 1388 را در دفتر همبستگی ملی ولایت غوربحیث مسول اداری ومعاون دیتا  کارکرد برعلاوه کاردرهمبستگی ملی در بخش های تدریس بحیث معلم کمپیوتر وزبان انگلیسی در دفاترشرکتهای خصوصی نیز کارکرده است.