آرشیف

2016-9-9

نگاه کوتاه بــــــــــــه ملاحظه طویل

نوشته های  جناب محترم عبدالبشیر فکرت که خود را عزلت نشین هم معرفی نموده اند ، تحت عنوان (ملاحظاتی چند بر رؤیاهای رسولانه) که در سایت خبری تحلیلی زیتون پخش گردیده است ، بنده را واداشت تا چند جمله ی بنویسم .
امروزه ملت فهیم و دانایی افغانستان در همه میادین ، مخصوصاً میدان علم ودانش ،نقادی ، معرفت ، شجاعت و فقاهت رشد قایل ملاحظه نموده ، طوریکه در هر جایی این مملکت ، در همه ی ولایات (استانها)، ولسوالی ها (فرمانداری ها) و قریه جات (روستاها) مدارس و حوزه های دینی ، مکاتب دولتی و پوهنتون(دانشگاه) های دولتی و خصوصی خود نمائی می کند، و در هرنقطه ی این کشور علماء ، دانشمندان ، نویسنده ها ، اهل تجربه و اندیشمندان و متفکران علوم انسانی ،اجتماعی ،تجربی ، دینی ، فلسفی و شاعران و ادباء حضور چشم گیری دارند . 
فکر می کنم که نهایت کم لطفی است که سرزمینی با این عظمت را سرزمینی بدانیم که همواره از قحطی اندیشه ی انتقادی رنج برده است ، وبه حق این ملت غیور که صد ها هزار اندیشمند و متفکر را با خود دارد ، جفا نموده ناقدین آنرا به کم مایه گی علمی و فلسفی متهم کنیم ، به گفته های این  محترم توجه فرمائید     (در افغانستان ما اما، نقد چندان قابل توجهی بر این نظریّه وارد نشد وناقدین ماشاید به‌دلیل کم‌مایه‌گی‌های علمی و فلسفی نتوانستند پایه‌های فلسفی و نظری این تئوری را به چالش بکشند. با این‌همه، جسارت کسانی که همت گماشتند و در سرزمینی که همواره از قحطیِ اندیشه‌ی انتقادی رنج برده است، به نقد نظریّه‌ی رؤیاپنداریِ وحی دست زدند، ستودنی‌ست )     
 در این جا او بعنوان فرد فرید و اهل علم و فلسفه و منطق ، خود را سرآمد ناقدین و فهیم در این خصوص دانسته ، و با نوشتن چیز های به شکل مبسوط ومطول به مصاف پهلوانی رفته و خود را قهرمان میدان می داند . 
آیا در واقع مطالب طویل وعریض ، برنده میدان است یا خیرالکلام ما قل ودل ولم یمل میباشد ؟ 
آیا در محتوای مطول جناب فکرت  بررسی تازه وجدید  و یا تحلیل فلسفی و منطقی تجسم عینی دارد و یا آثاری از بررسی ها ی فلسفی به چشم می خورد ؟ 
 طوریکه دیده می شود در نوشته  شان جزجیغ و داد صدای فلسفه درون دینی و بیرون دینی ، ذکر هرمنوتیک و عدم تحلیل درست آن وامثال این کلمات پر معنی وتکرار آنها  ، آثاری از تحلیل فلسفی و منطقی مشاهده نمیگردد ،می خواهم درین جا جهت اختصار و رعایت خیر الکلام بذکر یکی دو مثال از اشتباهات شان اکتفأ نموده وبقیه را برای خواننده گان محترم محول نمایم .
ایشان درین نوشته نه تنها در راه منطق و فلسفه نرفتند ،حتی در بعضی جا ها لغات را بغیر معنی موضوع له وخارج از معنی اصطلاحی، مورد استفاده قراردادند، چنانچه در اول بحث ،جایی که از تئوری های علمی شروع کردند ، لغاتی را بعنوان اصل ، جهت دلالت بر معنای مراد شان انتخاب نمودند، که لغتاً واصطلاحاً احتوا کننده ی آن معانی نمی باشند ،این لغات وکلمات همان اصول سه گانه مورد نظر شان است ، اصل توصیف ، تبیین ونظریه ،نوشته شانرا بخوانید : (اصولاً‌ تیوری‌های علمی در حوزه‌های علوم انسانی بر سه اصلِ‌ ۱- توصیف، ۲- تبیین و ۳- نظریّه استوار است. نظریه‌پرداز در مرحله‌ی توصیف، چیستیِ مسأله را چنان‌که هست، توضیح می‌دهد و در قدم دوم به بیان «چرایی» موضوع دست می‌زند و علت‌های آن را محور تحلیل قرار می‌دهد. در فرجام، نظریّه‌یی را که می‌خواهد به منزله‌ی‌ بدیل 
Alternative
مطرح ‌سازد، توأم با قدرتِ کارکردی آن، به‌صورتِ مستدل و مدلل ارائه می‌کند)
حالا به معانی کلماتی که بعنوان اصل قرار دادند ، دقت کنید . منظور شان از توصیف ، چیستی شیئ است. در حالیکه چیستی شیئ ، با توصیف فاصله ی زیادی دارد . چیستی شیئ را منطقی ها  – تعریف ، می گویند نه توصیف ، زیرا توصیف به معنای صفت کسی یا چیزی را بیان کردن است . پس در واقع
‫‪
تعریف، بیان ماهیت و چیستی اشیاء است،
و حد و مرز کامل یک مفهوم را روشن می کند،نه توصیف ،  بناً می توان تعاریف را برحسب کشفی که از حقیقت اشیاء می کنند ، و یا این که حد و مرز آنها را برای ما مشخص می کنند تقسیم نمود.
 
هر گاه تعریفی بتواند تمام اجزای ماهیت یک مفهوم را بیان کند و روشن گر کنه ذات آن باشد، در این صورت به آن (حد تام) می گویند. مانند این که در تعریف انسان بگویند: (انسان حیوان ناطق است) که تمام اجزای ماهیت او ،از جنس و فصل قریب را بیان نموده است، ولی اگر تعریف نتواند تمام اجزای ماهیت را برساند، ولی بعضی از آن اجزا که مشخص کنندۀ محدوده و حد و مرز آن مفهوم است را ، بیان کند، مانند این که بگویند: (انسان شیئی ناطق است)، در این صورت به این تعریف (حد ناقص) می گویند.
حال اگر تعریفی مشتمل بر اجزای حقیقی ماهیت نبود ، و طبیعتاً از کنه ذات آن پرده بر نداشت، بلکه فقط احکام و عوارض یک مفهوم را روشن کرد و به این وسیله حد و مرز آن مفهوم را مشخص نمود، در این صورت اگر این تعریف به گونه ای بود که مشتمل بر عوارض اختصاصی آن مفهوم و همچنین جنس قریب یا عرض عام آن مفهوم باشد، (رسم تام) خواهد بود، مثل این که در تعریف انسان گفته شود
(انسان حیوان ضاحک است)، یا این که (راه رونده ای ضاحک است)  و اگر این گونه نبود به این صورت که فقط عرض خاص ذکر شد، در این صورت (رسم ناقص) خواهد بود
قسم دیگری هم در انواع تعریف ذکر شده است و آن (تعریف به مثال) و (تعریف به تشبیه) است که در آن مصادیقی از آن مفهوم ذکر می شود تا ذهن از میان آنها به تعریفی برای تشخیص حدود و مرزهای مفهوم برسد، و یا این که در مقام تعریف مفهومی را که داری شباهت با مفهوم مجهول است ولی خود آن برای فرد معلوم است و وجه شباهتش نیز روشن است، ذکر می گردد تا تصویری از مفهوم را ارائه دهد -که این دو قسم با توجه به تعریفی که از (رسم) شد که صرفاً بیان محدوده و مرزهای یک مفهوم است، نه بیان حقیقت آن- این دو قسم از تعریف هم ،تعریف به رسم خواهد بود – اما
منظور نویسنده از توصیف چیستی مسئله است. و چیستی یک شی ، بیانگر محتویات ذاتی اوست ، در حالیکه توصیف نه بیانگر ذاتیات و نه احتوا کننده عرضیات توأم با ذاتیات است ، درست این  بود که در این جا کلمه تعریف جا داده می شد ، زیرا این کلمه شامل حد تام ، حدناقص ، رسم تام و رسم ناقص است . یعنی شامل تمام ذاتیات و عرضیاتیست که شئ را از غیر آن جدا ساخته و سبب شناسایی او میگردد ، بنابراین  کلمه ی – توصیف ،  نه شامل حد است ونه احتوا کننده رسم . پس لازم بود در این جا از کلمه تعریف استفاده می شد ،لکن طوریکه آقای فکرت توصیف را توضیح داده ،منظورش از توصیف ، چیستی شئ بوده ،اما غافل از اینکه لفظ به غیر ما وضع له دلالت نمی کند .
 بعد از مرحله تعریف ، مرحله ی تعلیل یا علت جویی  است، که آقای فکرت از آن بنام مرحله ی تبیین نام برده است، در حالیکه مراد نویسنده از تبیین ، تعلیل می باشد که به بیان چرائی می پردازد ، طبیعتا تبیین به صورت مطلق برای توضیح و بیان یک مطلب وضع گردیده و به معنای پیدا کردن ،آشکار کردن ،روشن گفتن است ،که نمی تواند احتوا کننده ی معنای تعلیل وعلت جویی باشد ،و افزون بر آن تبیین و توصیف تقریباً مترادف هم اند ،استفاده تبیین برای تعلیل منطقاًووضعاً مشکل دارد. بجا این بود که به جای کلمه ی تبیین ،کلمه ی تعلیل بکار گرفته می شد.  
 
مرحله سوم عبارت از نتیجه گیری است که از یاد نویسنده محترم رفته و در گوشه ی عزلت بباد فراموشی سپرده اند ، یعنی بعد از مرحله تعریف و تعلیل باید شخص به نتیجه ی برسد و در مرحله ی چهارم نظریه پردازی کند.
 
ایشان می گویند
….( رویاهای رسولانه‌ی سروش –علی‌رغم تبحر و احاطه‌ی قابل ملاحظه‌یی که به علوم دارد- به‌درستی از این مراحل نگذشته است و پیش از توصیف و تبیین لازم مسأله، به نظریّه‌پردازی دست زده است. گذشته‌ از این‌ها، مرز میان ادعا و دلیل گاهی به‌درستی به‌چشم نمی‌خورد و دلیل و ادعا بر جای‌گاه یک‌دیگر تکیه می‌زنند.)
 در این جا به دلایل احاطه و تبحر آقای سروش اشاره ی نکرده ،.وهمینطور در همه جا ادعا دارند ، اما در مورد اینکه آقای سروش ،مراحل فوق را پشت سر گذاشته وبا رعایت پله های مذکور ، به نظریه پردازی پرداختنه است ، باید بگویم که :
 آن چه که از گفته ها و نوشته های سروش بر میآید این است که ایشان وحی و الهام را تعریف کردند ، وبعد از تعریف وتعلیل وابراز نتیجه ، به نظریه پردازی پرداخته اند ، چنانچه مطلب هذا بوضوح از مصاحبه شان با جناب بازرگان و همینطور از نوشته های شان در این باب دانسته می شود ،اما به گفته منطقی ها اگر صغرا و کبرای قضیه مصداق عینی نداشت ،نتیجه ی حاصله بلا شک و تردید باطل خواهد بود من فکر می کنم که این بار استدلال جناب آقای سروش از چارچوب ومحدوده ی استدلال بیرون آمده و پا روی بدیهیات تاریخی و عینی گذاشته ، و از این جهت در رؤیا های رسولانه سروش ، نکته علمی و قابل ملاحظه‌ای دیده نمی شود ، ایشان اخبار متواتره را که بداهت عینی و تاریخی دارد رد کردند ، و پا فشاری روی مطلبی دارند که بطلان آن محتاج به دلیل نیست و فکر می کنم که به همین دلیل علماء و اندیشمندان اسلامی سکوت کرده که خود این سکوت جواب منطقی است ، بنا ًدر گفته های آقای سروش در رؤیاهای رسولانه ، تبحر علمی دیده نمی شود واز مراحل فوق هم بدرستی طبق ذیدگاه خود عبور نموده است .
آقای فکرت به خاطر کم مایه گی علمی وغلط فهمی از کلام بلیغ بعضی بزرگواران چون علامه اقبال لاهوری ،فارابی ، خواجه نصیرالدین طوسی و ملا صدرا ، بدون ذکر مدرک چیزهای به آنان نسبت داده که درخور شأن آنها نیست وهرگز بیانگر عقاید آنها شده نمی تواند ، فکر می کنم روان خوانی کتب این بزرگواران برای آقای فکرت مشکل باشد ، به این جملات جناب محترم عزلت نشین توجه کنید:(

تجربه‌ها به‌صورتِ معمول دارای سه رکنِ‌ ۱- تجربه‌گر، ۲- موضوع تجربه و ۳– عملیه‌ی تجربه است. افزون بر این‌ها، نسبتِ تجربه با زبان و آگاهی ،مسأله‌ی مهم دیگری‌ست که راه را به روی «کلامِ محمد انگاشتنِ قرآن» باز می‌کندتجربی‌انگاشتنِ وحی مسأله‌یی نیست که برای اولین باردکتر سروش در میان دانشمندان مسلمان از آن سخن گفته باشد؛ بلکه این امتیاز به‌لحاظ تاریخی مال اقبال لاهوری‌ است که برای اولین‌بار با عنایت زایدالوصفی به دانش و داشته‌های فلسفی در غرب از سه تجربه‌ی‌ ۱- درونی، ۲- بیرونی و ۳- تاریخی سخن گفت. اقبال برای تجربه‌ ویژه‌گی‌هایی برشمرد که تا حد زیادی با دیدگاه رودولف اوتو، ویلیام جیمز و شلایر ماخر شبیه بود. نقش خیال در گیرش وحی اما، مسأله‌یی است که بسی پیش از سروش مطرح بوده است و از فارابی تا خواجه نصیر الدین طوسی و ملاصدرا –چنانکه خود سروش نیز به آن‌ توجه داده است- به آن پرداخته‌اند.)

این بود بعنوان مشت نمونه خروار از نوشته جناب فکرت  اما
 در باره محتوای کلی مقاله ی شان ، به نظر می آید که ایشان در مقاله خود بحث فلسفی و منطقی درون دینی وبیرون دینی ندارند ،چیز هایی را نقل کردند که قبلاً گفته شده بود ،چیز تازه ی دیده نمی شود ،افزون بر آن مقاله ایشان حاوی مطالب متناقض  است ، که بنده جهت کمی فرصت نمی توانیم به همه اشاره کنم  من باب مثال می توان رویکرد استدلال درون دینی را یادآور شد در اول این نوع استدلال را ، رد ویا ضعیف می انگارد ، ودر جای دیگر با تمسک به استدلالات ادیان ابراهیمی  قوت استدلال درون دینی را تبارز می دهد ، لکن هر خواننده می تواند بوضوح درک کند که در متن طویل و عریض شان تناقض گوئی های فراوانی هویدا است، و به هیچ عنوان آثاری از تحلیل فلسفی و منطقی به چشم نمی خورد ، بالاخره جبر نیست ، کسی که توان علمی و فلسفی ندارد، می رود دنبال مطالعه وتحصیل ، و قبل از بدست آوردن این علوم وارد بحث نمی گردد .امیدوارم نویسنده محترم مرا در باب اظهار نظر معذور دانسته و توجه بیشتری در نوشته های آینده نموده و خود را سرآمد همه ی دانشمندان عنوان ننموده ویک ملت را به بی دانشی یا کم دانشی متهم ننمایند.

 محی الدین عریف شکیبانی