آرشیف

2018-1-20

محمد دین محبت انوری

نوع سرنوشت

معمولا درمسیرزندگی دونوع سرنوشت مارا به تجربه وادارمیکند! یکی آنکه دیگران نقش دارند وعوامل خارج ازقدرت ما سرنوشت مارا میسازد وما درآن اختیارکلی نداریم.نوع دومی : خودما درتعین سرنوشت رول اساسی داریم. وهرچه به نظر ما پسندیده وقابل قبول باشد، آنرا معیارقرار میدهیم ودربعضی حالات پیش آمده هردو نوع وراه گزینش نتیجه ثمربخش ندارد.ودست آورد شان به مراتب ازعواقب اش وخیم تراست.
دربحث سرنوشت بدست خود!ملامتی بدوش دیگران نمی افتد ورنج که پیش می آید مسول خودما هستیم واحساس مایوس کننده دارد.درین چنین وضیعت شخص تا آخرعمرخودرا در برابر خود وزندگی خجالت میداند. زندگی گاهی درحسرت وگاهی درغفلت مرگ را به یاد می آورد.
چون انسان درمقابل خواسته ها وآرزوهایش درمبارزه با طبیعت وفلک عاجز ومسکین میشود.گرچه شرط مردی سرتسلیم به هوا وهوس مایه فرومایگی نیست! ولی رسم زمانه همین است که باید همرنگ رنگ هاوخواسته های جامعه باشیم ودربرابربعضی مسایل نا خواسته خودرا آماده کنی ورقابت وتضاد موج نآ آرامی مارا به توفان بی برگشت مبدل میکند.وشکی نیست درانتخاب گزینه سرنوشت خوب وبد دچار تردد وتفکر شویم.«اگر سرنوشت بدست انسان میبود» ودنیا محل آزمایش واسباب نمیشد؟ انسان  آنرا دگرگون وخراب میکرد.درجامعه حاضر حقایقی وجود دارد، که افراد واشخاص که همواره به خوشبختی وسعادت می اندیشند.ودرطرز زندگی خودرا ممتاز میتراشند لیکن بارها شرمنده انتخاب عمل خویش میشوند..ودر بسا موارد درجستجوی راه حل وخسته ودل شکسته میشوند وپیوسته تلاش شان جوابگوی خواست آنها نبوده آنها را میتوان گفت: مانندمردی «بینای عصا گم کرده هستند»
افراد،جامعه،شرایط وموقیعت آنها اجزا واشکال مهم تشکیل سرنوشت اند.درصورتیکه همزمان وهماهنگ ازین اسباب استفاده مساویانه وسود جویانه صورت نگیرد امکان پیداشدن خلا ونارسایی وجود دارد.چون افراد جامعه به نیازمندی هایکه برایشان خوش آیند ولذت آورباشد پایند میباشند.وبه سایر مسایل مرتبط به آن ارزش قایل نمیباشند همان است که به هدف نهایی ومنطقی نمیرسند.
مثال:فردی درجستجوی لباس خوب است، اما تاوقتی به تلاش خود ادامه میدهد که لباس را بدست آورد وبعد ازآن  لباس برای او اهمیت ندارد به گذشته که فداکاری کرده ورنج برده احترام نمیگذارد وچشم  بدنبال چیزهای بهترمی دوزد.
گرچه پرستش نعمت زود گذر،حسن علاقه را کم میکند ولی توقع وامید را نباید ازدست داد.
تفاوت مرد وزن باسنین مختلف درتعین سرنوشت :سرنوشت بازی وکشمش های عجیبی راپیش روی ماقرارمیدهد وامتحان را امتحان میکند وزمان  خودرا در آینه آرزو وارمان دیگران مقایسه میکند.مردان محافظ خواسته های خود میباشند.خواسته های مرد وزن دو جنبه عملی دارد:اول اینکه زن میخواهد قبل ازینکه خواسته اش تحقق یابد مرد مورد علاقه اش باید آنرا درک کرده باشد.
وخوشی بعدی زن زمانی میرسد که آرزویش توسط مرد مورد علاقه اش به او داده شود.
ومرد هرچند در پنجه نیازها نرم شده باشد ولی تن به سادگی به ناتوانی نمیدهد وغم خود وخانم دلخواه اش را بدوش میکشد. وحتی دربعضی حالات نیازهای خودش را نیزبه پای زن وفرزند میگذارد که در قضاوت خودش ظلم ، بی عدالتی ونابرابری را برای خودش روا میدارد هرچه سرش آید  تحمل میکند. زنان پرکار ومهربان توقع کمتر دارند ونیت بخشش زیاد دارند وزنان تنبل وپرحرف توقع زیاد وانتقاد پذیرنمیباشند.
مردان نیرومند درفکرآسایش خود نمیباشند،خوشی شانرا درخوشبختی وکمک به دیگران میدانند اما مردان هرزه گرد وبیکار با هوس وهدف تجمل دل تنگ میشوند. وهرازگاهی اگر ثروت ومزد بدست آورند هر روز برخ دیگران میکشند وگویا برایشان افسانه میسازند وهردم درفکر وغرور پرورش شخصیت خویش اند. دردیارماهم مردان وزنانی اندکی وجود دارند،که:سرگذشت گذشته شان قابل بحث ونگرش است.وکمترکسی درسمت دادن ورهنمای کردن شان نقش داشته اند ولی آنها ازجامعه ومردم آموخته اند سرنوشت را بدست خویش گرفته اند وتا زنده هستندعلاقه به  خود گردانگی زندگی خود میباشند.درهرنوع حالت وتحول انعطاف پذیرمیشوند. وبرداشت شان این است که طعم شرین سعادت را با ابزارقناعت وخوشی باید چشید. عده ای دیگرمنتظرطالع وبخت خود میباشند وهرآنچه بخت بدست شان بدهد باسروجان قبول دارند. شماری هم  دروضیعت اعتدال وکمال صبرمینگرند ونه خود جرعت حرکت وتلاش دارند ونه نصیحت ورهنمای دگران را می پسندند. هرچند موشکافی میکنند ولی آسیب زدن به رقیبان شانرا از روی حسودت خوش دارند.اگرنام بد وشرمسارهم شوند عیب وننگ ندارند.
راه حل چیست:؟؟ ازیک پند سودمند کوچک میتوان زندگی را سروسامان داد.
مثاال : «مورچه یگانه موجودی زنده است که بدون نصیحت تربیه میکند» وانسان هم مانند مورچه باشد چون بهترین طریقه تربیه است.
عزیزان باید توجه داشته باشید!که « صدای عمل ما بلند تراز صدای فریاد ماست» کسانیکه به حال خود توجه نمیکنند وعمرزود گذر را دست خوش هوای نفس زود رس مینمایند وآنهایکه ازتجربه،زندگی خود ودیگران نمی آموزند ناکام ترین اشخاص میباشند وپیروی ازآنها پیروی ازحیوانی نیست.نویسنده درنوشته حاضر نمیخواهد مثال های زنده وعینی ارایه نماید زیرا میدانید زهرسخن از حوصله خواننده بیرون میرود ورنجش خاطر آرام را آزار میدهد ودل به گفته های جانبداربی پرده آرام نمیگرد..مورچه های خاکی زیرپای مارا آرام وبی گمان می چورند وبدنه خانه واخلاق جامعه را بی ادبانه وبی باکانه سست مینمایند عاقلی برحسب وقت چنین بیان کرده است:« هرچیز محتاج عقل است وعقل محتاج ادب است»

پایان
فیروزکوه
جدی 1396