آرشیف

2020-5-20

نقش ایمان در زدودن اندوه و ایجاد سُرور

عصر کنونی– که از جهات مختلف جایش را به پدیده های مدرن تعویض و پرچم حکومت ماشینی و تکنالوژی را در جاده‌ها و خیابان های شهر و ده گیتی، برافراشته است – به باور بسیاری ها، به دلیل گرایش های گسترده اش به سوی مادیات و مظاهر فریبنده و اثر گذاریش به سلامت معنوی بشر، بیشتر از اینکه ضامن سعادت و رستگاری قلمداد شود، و یا بتواند رفاه، رستگاری و آرامش روحی را به ابنای بشر هدیه دهد، همگام با سایه غم و اضطراب و تشویش های روانی ومسیر شاهراه " خود فراموشی " در حرکت است.
به عبارت دیگر: جهان غرب– که با گذشت هر روز بیشتر درجاده پرخم وپیچ ماشین و ماشینی سازی زندگی، قدم بر می دارد- کمتر می توان انتظار داشت که غایه ای جز پیمودن در مسیر تهی سازی حیات بشر از روح و حرارت، داشته باشد، بلکه با ویران کردن بسا از بنا های اخلاقی و معنویت، در صدد ایجاد مظاهر گسترده افسونگری و آشفتگی و ناگواری های تازه برآمده است و ما به وضوح می نگریم، ناسازگاری ها و منافات موجود فی ما بین معنویت ‌گرایی ای که غربیان گاهی از آن دم می زنند، با معنویت و عرفان دینی، امری است غیر قابل انکار!
نکته اساسی می تواند این باشد: آنجا که روح مادیگری بر مظاهر حیات انسان سلطه حاصل کرد و مهارت های خارق العاده انسان به ماشین انتقال یافت، بدون هیچ نوع تردید، زمینه های شناسایی و درک بسیاری از حقایق مستور می ماند.

سروده ای تحت عنوان "عصرمدرنیته" تصویر جالبی است از آنچه ما ارائه دادیم.(1)
شاعر، این سروده را به دکترعلی شریعتی تقدیم می کند که در جایی گفته بود: روزگاریست که شیطان فریاد می زند:" آدم پیدا کنید، سجده خواهم کرد"! همان گونه که مولانا روزگاری خیلی ها پیشتر از امروز با مشاهده انحطاط اخلاقی و رفتار هایی که نمایانگر فقر فرهنگی آدم محسوب می گشت، نالیده بود:

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.

سخن مولانا تداعی گر این مطلب برای این قلم نیز شد که در جایی خوانده بودم: "دیوژن، یا دیوجانوس کلبی" فیلسوف یونانی (حدود۴۱۲ – -۳۲۳  پیش از میلاد) در شهری می گشته وطلب انسان می کرده است.
در شرح حالش نوشته اند:" او" دارای طنزی گزنده و بی‌اعتنا به مقام‌های دنیوی و افتخارات زمانه بود. چنانچه زمانی که اسکندر مقدونی که به دیدار دیوژن رفته بود؛ از او پرسید که آیا نیاز به چیزی داری؟ دیوژن در پاسخ گفت: «بلی، خواهش می‌کنم از جلوی آفتاب من کنار برو.» دیوجانوس شبها با چراغ در شهر می‌چرخید و وقتی از او می‌پرسیدند در پیِ چیستی؟ می‌گفت: آدم!"
و اما من به عنوان یک آدم امروزی، می خواهم بپرسم: اگر دیوژن، و دو هزار سال پس از او، مولانا، در دنیای امروزی ما زیست داشتند، با مشاهده اوضاع مملو از شرارت وکشتار بیرحمانه و گستردگی فساد و بی بند وباری وارزش ستیزی ای که به وسیله موجودی به نام آدم صورت می گیرد…، چه ها می گفتند و به چه نحوی لب به شکوه واعتراض می کشودند…؟

عصری که از او، حسن خسروی زیر عنوان "عصر مدرنیته" اینگونه تصویر ارائه کرده است:

در قرن کور چشمی خورشید عاطفه / دنیا به رغم روشنی اش غرق ظلمت است
انسان داغدیده ی عصر مُدرنیته / محتاج چند بسته ی کوچک محبّت است

در جستجوی فلسفه ی زندگانی اش
در گیر و دار عقل معاش است همچنان

انسان عاقبت نگر امّا بدون عشق
بیهوده فکر کار و تلاش است همچنان

در عرصه ی حکومت ماشین به آدمی
دیگر چگونه می شود از عاشقی سرود؟

مردی که درد داشت پریشان و نا اُمید

در دفتر اُفول تمدّن نوشته بود:

" پروردگار عشق زمینگیر غم شده
از غصّه اش تمام جهان داد می زند
آدم بیاورید که من سجده می کنم
ابلیس سال هاست که فریاد می زند! "

چنانچه گفته آمدیم: در روزگار کنونی، شیوع بیماری های تباهکن اضطراب و آشفتگی و انتشارسایه شوم افسردگی وبی اعتمادی، حیرت، ایجاد حس بد بینی و تولید غم و اندوه و نومیدی و احساس شکست نسبت به هر زمان دیگر، پهلوهایی از وضعیت اسفبار زندگی انسان ها شده اند.
 درهمین جاست که انسان به عنوان موجودی صاحب شعور و خرد، همان گونه که هستی خود را  نیازمند لذایذ جسمی می بیند، به همان تناسب، بلکه فراخ دامن تر از آن، خواستار مرفوع شدن عطش روانی و تأمین حوایج معنوی خویش می باشد.
جا دارد پرسیده شود: زمینه های احتیاجات معنوی و آرامش قلبی و روحی و فکری و نیل به سعادت و خوشبختی، چگونه فراهم می شود وبه وسیله چه؟
پاسخ روشن جزاین نخواهد بود که این آرزو وهدف والا، تنها وتنها از طریق توجه وعمل کردن به دساتیر و رهنمود های سازنده اسلام میسر می گردد، نه از طریق آیین ها و مکتب ها و ایسم های دیگر…!
اسلام اما، برای دفع همچو پدیده های منفی، وسایلی فراهم دیده که هیچ آیین دیگری نتوانسته با آن به رقابت بپردازد و یا نقشی مشابه ایفا بکند.
این دین زندگی ساز، دارای مجموعه ای از قوانین الهی به هدف سعادتمند ساختن انسان است. هیچ آیین دیگری نمی تواند به گونه ای که این کیش فطرت  قادر به رساندن انسان به هدف نهایی هست، چنین نقش سازنده و اساسی را به عهده گیرد.
همان گونه که می دانیم، بنای این دین استوار بر پایه احتیاجات تکوینی و فطری است. چنانچه قرآن عظیم الشأن می فرماید:

ترجمه: "پس روی خود را متوجه آیین پروردگار کن این فطرتی است که خداوند انسان را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست." ( روم–30)

انسان مومن را عقیده بر این است: هیچ چیزی وی را خوشبخت و سعادتمند نمی سازد، مگر داشتن ایمان به پروردگارعالمیان! لذا تیرگی وکدورت های دل را هیچ چیزی پاک کرده نمی تواند و جلوه شادی در هیچ دلی نمی تابد، مگر آنگاه که انسان به صانع حکیم ومهربان ایمان بیاورد و به آن فروتنانه اتکا نماید. دکتر عایض القرنی(2) می گوید: آنهایی که از آیین الهی و راه او منحرف شده اند، به نفرین همیشگی گرفتار آمده اند.از همین روست که زندگی بدون داشتن ایمان پیامدی جز فلاکت و بدبختی و ذلت ندارد. و در یک کلام: "سعادت وآرامش هرانسانی متناسب با قوت وضعف ایمان آنان است."
در تربیتگاه اسلام آنچه بیشتر مورد توجه قرار دارد و به حیث یک اصل اساسی و ارزشمند مطرح شده، فقط و فقط تأمین رفاه و سعادت حقیقی و سربلندی انسان ها می باشد؛ اصلی که به عنوان یکی از جنبه های کامل بودن این آیین زندگیساز را متبارز می سازد.
سرور و بهجت و آرامش روحی و فکری و…، از جمله بارز ترین ارزش هایی است که انسان همواره به دنبال آن قرار دارد و آنها را جزء اقتضائات و خواسته های فطری خود محسوب می نماید. فلهذا این نکته بیشتر متجلی می گردد که حاصل راهکار های ارائه شده از سوی اسلام برای انسان چیز دیگری جز رفاه و سعادت و رستگاری وطمانینت خاطر نیست.
آری، بشر با توسل به راهکار های اسلام است که می تواند به مطلوب ترین شرایط زندگی دست یابد و برای برطرف ساختن هرگونه نا به سامانی ها ومشکلاتِ از پای افگنی که گه گاه دامنگیر وی می گردد،  توفیق حاصل می دارد. درست درهمین راستاست که عنوان رابطه سرور وسعادت و خورسندی با ایمانِ قوی، برجسته می شود و انسان مؤمن به این حقیقت باور کامل پیدا می کند که آمدن اسلام هدفی جز خوشحال ساختن و سعادتمند گردانیدن انسان نمی نبوده است. اصلاً فلسفه رویکار آمدن اسلام جز سعادتمندی بشر و زدودن غم واندوه واضطراب انسان ها و ایجاد سرور برآنها، چیزی دیگری نیست.

دکتورعایض القرنی در کتاب "لاتحزن" اشارات مفیدی دراین رابطه دارد که در فرازی ازآن آمده است:
"هرکس درعمق حکایات و اخبار زندگی پیامبراکرم (صلی الله علیه وسلم) بیندیشد، در می یابد که او برای نابود کردن باطل و درهم شکستن اضطراب و اندوه و نا راحتی آمده بود. او آمده بود تا وجود انسان ها را از سیطره استعمار شبهات، تردید ها شرک وسرگردانی واضطراب آزاد کند."
دراین نوشته لازم است تا در مورد این مساله، در روشنی دساتیر اسلام و راهکار هایی که به وسیله این کیش رفاه بخش، ارائه شده، توضیحاتی دهیم.

رابطه سرور با ایمان:
پیدایش سرور وآرامش خاطروتوأمیت آن با فطرت انسانی، یکی از پدیده ها و شاخص های بارز ومطلوب برای وی می باشد.
این نکته بازهم ما را به ارائه نکات اساسی فوق فرا می خواند که عوامل ایجاد و بروز یک سلسله غم ها و ناراحتی ها، همیشه برخاسته از ضعیفی و یا فقدان ایمان بوده است.
تاثیر شگرف عامل ضعف و یا نبود ایمان در گسترش مشکلاتی از قبیل خودکشی، اعتیاد به مواد مخدر، غصه و غم، جدایی زن و شوهر، افسردگی و…، حاصل تحقیقاتی است که از طرق مختلف تایید و ارائه شده است.
در مقابل، داشتن بینش و اعتقاد راسخ به مذهب و ایمان به اصول الهی، نقش بارز و تعیین کننده و اساسی در بهبود سیر امراض، کاهش درد و رنج و حزن و افزایش تحمل عوارض بیماری ایفا می کند.
رابطه بین این نیرو های بالقوه یعنی ایمان و مذهب وعقیده به خدا و به کار گیری آن ها در کلیه امور زندگی، باعث پیدایش طرب وشادی ونشاط و کاهش اضطراب و ناراحتی‌های روانی می شود و این موضوعیست که جداً از سوی علمای روانشناسی مورد تایید قرار گرفته است.
داشتن ایمان مترادف است با داشتن خوشی و طرب و آرامش و سکینه. زیرا مومن در برابر هر پدیده ای که خلق می شود- چه پدیده مثبت و چه پدیده منفی- ناگزیر است که در جستجوی تکیه گاه واقعی و اصلی باشد تا سرنوشت خود را به آن وا گذار کند. هرگاه چنین کرد مسلم است که دارای ایمان قوی است. برعکس اگرسرنوشت وهستی خود را به دست روح ستیز اضطراب ونگرانی سپرد، نمی توان ایمان او را قوی و نیرومند و سازنده انگاشت.
این نکته بازهم ما را وا می دارد تا به تکرار گفته آییم: ایمان قوی عرضه کننده سرور و خوشحالی است و ایمان ضعیف یا نبود این نعمت عظمی درضمیر انسان، منجر به ایجاد اندوه و رویش مغیلان غم در مزرع دل می شود. ازهمین روست که اسلام نسبت به حضور سرور و خوشحالی و سعادت، نگرشی مثبت و ارزنده دارد.
به قول " عبدالله صدری" نویسنده مقاله " نگرش قرآن به شادی و سرور": " [ایجاد] خوشحالی بیانگر این معنی است که شخص، در حالت آرامش به سر می برد و آرامش در سایه ایمان امری مطلوب است و خداوند ایمان را برای ایجاد خوشحالی و فرح، اصلی اساسی می شمارد. به این معنی که پدیده خوشحالی یکی از بازتاب های ایمان به خداوند است و کسی که از ایمان واقعی برخوردار باشد، درحالتی از خوشحالی و سرور به سر می برد."
مسلماً زمانی که ایمان به خدای توانا  و رحمت او در دل انسان نیرومند وراسخ شد، آنگاه پدیده هایی به نام حزن و ناراحتی یارای پا نهادن به دهلیز قلب انسان را نخواهد داشت. طوری که در آیت 82 سوره مبارکه انعام می خوانیم:
" آنانی که به خدا ایمان آورده و عقیده خود را به ظلم و "شرک" نیالودند، برای آنها امنیت و آرامش است و هم آنها به حقیقت( به سرمنزل سعادت) هدایت یافته اند."
برای ازاله اندوه مومن چه مژده ای بالاتر ازاین که خداوند می فرماید: « بگو ای بندگانم  که برای خود زیاده روی کرده اید! از رحمت خدا ناامید مباشید، بی گمان خداوند گناهان را می آمرزد و او آمرزگار مهربان است.»
استاد عایض القرنی در پیوند به این آیه مبارکه، ضمن مورد پرسش قرار دادن مسلمان – که آیا فرموده الهی به تو آرامش نمی بخشد وغم واندوه را از تو دور نمی نماید؟- می افزاید: " خداوند، آنها را (ای بندگان من) خطاب کرد تا دل شکسته آنها را به دست آورد و شاد شان گرداند و از آنها به اسرافکاران و زیاده روان تعبیر کرد؛ چون آنها گناهان و اشتباهات زیادی مرتکب شده اند. قطعاً آنهایی که کمتر گناه کرده اند، باید بیشتر به رحمت او امیدوار باشند. خداوند، بندگانش را از ناامیدی و یأس از رحمت و آمرزش خود نهی کرد و فرمود که او، همه گناهان توبه کننده را می‌آمرزد؛ خداوند، خود را در این آیه با ضمیرهایی که برای تأکید به کار می‌روند و با الف و لام معرفه که کمال صفت را اقتضا می‌نمایند، توصیف کرده و فرموده است:

« بی‌گمان او، آمرزگار مهربان است».
نویسنده همچنان می پرسد: « آیا از این فرموده الهی احساس شادمانی نمی‌کنی که می‌گوید: " و کسانی که هرگاه کار زشتی انجام دهند یا بر خود شان ستم نمایند، خداوند را یاد می‌کنند و برای گناهان خود آمرزش می‌طلبند و چه کسی جز خداوند، گناهان را می‌آمرزد و آنها بر آنچه کرده اند، در حال دانایی اصرار نمی‌ورزند". همچنین می‌فرماید:"غم مخور؛ همه چیز به تقدیر و قضای الهی بستگی دارد."

اکنون به ارائه چند دستور از پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه وسلم) دراین رابطه می پردازیم.
در حدیث صحیح آمده است که پیامبراکرم صلی الله علیه وسلم فرموده اند: «هرگاه چیزی درخواست نمودی، از خدا بخواه و هرگاه کمک خواستی از خدا کمک بخواه و بدان که اگر تمام امت، گرد هم بیایند تا به تو سودی برسانند، هیچ فایده ای به تو نخواهد رساند مگر آنچه خداوند برای تو مقرر کرده و نوشته است؛ و اگر همه جمع شوند تا زیانی به تو برسانند، زیانی به تو نخواهند رساند، مگر آنچه خداوند، برای تو مقرر نموده است؛ قلمها، برداشته شده و کاغذها، خشکیده اند».
همچنین در حدیث صحیح آمده است که: بدان آنچه به تو رسیده، چنان نبوده که از تو خطا کند و به تو نرسد؛ آنچه به تو نرسیده نیز چنان نبوده که به تو برسد».
درحدیث صحیح  دیگری آمده که پیامبرمعظم اسلام (ص) می‌فرمایند: « ای ابوهریره! به آنچه که تو خواهی یافت (و با آن مواجه خواهی شد)، قلم رفته است».
و همچنان در حدیث صحیح دیگری ارشاد شده که آن حضرت می فرمایند: « برای آنچه به تو فایده می‌رساند، بکوش و از خداوند کمک بخواه و ناتوان مباش و نگو: اگر چنین می‌کردم، چنان می‌شد و بلکه بگو: خداوند مقدر نموده و خداوند، هر چه بخواهد، انجام می‌دهد».
حدیث صحیح دیگری نیزاست که پیامبراکرم می‌فرمایند: «خداوند، برای بنده هیچ چیزی را مقدر نمی‌نماید، مگر آنکه به خیر اوست».
در حدیثی به روایت ترمذی، آمده است: « بهترین عبادت، انتظار برطرف شدن رنج و مشکل است».
از فحوای ارشادات قرآنی ورهنمود های رسول گرامی خدا( ص) به این نتیجه دست می یابیم که حضورسبزایمان در دل انسان موجب ایجاد عوامل اثرگذاری چون آرامش و رضائیت و نشاط می گردد.
تعمق درقرآن وسنت در نهایت ما را به این نکته بسیار ارزنده و اساسی واصل می گرداند که: ایمان قوی جز تکیه بر خدا میسر نمی شود و رضائیت جز با رویش دست سازنده لطف و عنایت الهی پدید نمی آید.
موضوع دیگر اینکه: هرگاه ایمان جوهر خود را نمایان ساخت، درد انسان درد برخاسته از دل وی نه، بلکه منبعث از درد دیگران می شود.مسلماً داشتن درد دیگران از بزرگترین مواهب و لذایذ درد هاست که چون نوری درخشنده، در ضمیرانسان می تابد.

غمخانه دلی باشد کان بیخبرست ازتو:
در رابطه با تأثیر قوت ایمان در برافگندن دژ اندوه، قصه ایست معروف که بی مناسبت نخواهد بود اشاره ای در پیوند با این نوشته، به آن نیز داشته باشیم.
این قصه، حاوی درس آموزنده و تاثیر آفرینی است که باید هرانسان مؤمن بدان توجه مبذول دارد و زندگی خود را با الهام از محتوای آن عیار گرداند. اما قبل از نقل قصه عبرتبار مورد نظر، توجه خواننده گرامی را به این چند نکته کوتاه – برگرفته از تذکره الخواص- معطوف می داریم: " کسی که به خاطر دنیا اندوهگین باشد، از قضا وقدر الهی نا خوشنود است…وآن که دلش با دوستی دنیا پیوند خورده باشد، قلبش به سه چیزآلوده گردد: اندوهی که از او جدا نگردد، حرصی که او را ترک نگوید و آرزویی که هیچگاه به آن نخواهد رسید."( همان، ص 144)

اکنون طبق وعده به قصه حکیم بزرگمهر عطف عنان می کنیم:  
نقل شده است وقتی که انوشیروان (3) بر بزرگمهر(4)؛ وزیر با تدبیر خود خشم نمود بر او تنگ گرفت و او را به زندانی تاریک افگند ودستور داد که جامه زبر و خشن بر وی بپوشانند. و با غل و زنجیر دست و پایش را ببندند و روزی دو قرص نان جوین و یک جام آب و مقداری نمک به او بدهند و به جاسوسان خود [ دستور] سپرد هر سخنی که حکیم  گفت، شاه را از آن سخن آگاه سازند.

حکیم مدتی بر این حال ماند و ابداً سخنی بر زبان نیاورد و لب به شکایت و جزع بازنکرد و به هیچ وجه از کسی استعانت نطلبید.
انوشیروان جمعی را فرستاد که با او گفتگو کنند و از احوالش جویا شوند و هرچه شنیدند بی کم و کاست، به شاه برسانند. آنها نزد حکیم رفته و گفتند: چندی است که در محنت و غم، روزگار می گذرانی، اما با این حال چرا رنگ چهره ات مانند روز نخست است و هیچ تغییری نکرده و ضعفی در تو مشاهده نمی شود، حکمتش چیست؟

حکیم گفت: این مقاومت و تحمل به خاطر معجونی است که برای خود درست کرده ام و دایما از آن استفاده می کنم و در اثر آن مانند روز نخست هستم.

 

آنها سؤال کردند اجزای آن معجون چیست؟

 حکیم گفت:  نخستین جزء آن اعتماد و اطمینان بر کرم خداوند است.

دوم: رضا به قضای خداوند و اینکه آنچه مقدر باشد، خواهد شد.

سوم: استقامت و پایداری را بهترین چیز برای امتحان یافتم.

چهارم: امید نجات از سختی و فشار و اینکه از این ساعت تا ساعت دیگر و از این ستون تا ستون دیگر فرج است.

 

"درنومیدی بسی امید است، پایان شب سیه سپید است".

 

پنجم: اگر صبر نکنم چه کنم.

ششم: توجه به افرادی که کار شان سخت تر از من است و از من گرفتارترند، مرا تسکین می دهد.

فرستادگان شاه سخنان حکیم را به شاه رساندند، شاه چون این سخنان را شنید، دستور داد او را از زندان آزاد کنند و دوباره به او مقام بالایی داد.

شش نکته فوق حاوی حکمت ها و درس های بزرگی است ملهم از دساتیر قرآن و ارشادات پیامبر عظیم الشأن ( صلی الله علیه وسلم):

اعتماد برخدا و اطمئنان برکرم آن ذات یکتا، ستون اصلی ایمان به خداوند است.

محمد مجتهد شبستری در کتاب" ایمان وآزادی" می نویسد: « ایمان با عنصر "اعتماد"،" عشق" ،" احساس امنیت" و" امید" همراه است. رویایی مجذوبانه انسان با خداوند است".

 

به قول حافظ:

 

هرآن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق

 

بر او نمرده  به فتوای من  نماز  کنید.

 

مؤلف پس از ارائه توضیحات لازم در باره حقیقت ایمان، به شرح این حقیقت می پردازد: " مؤمن کسی است که از خود بیرون می آید تا با خدا زندگی کند."

 

در انجیل متا، 39/10آمده است:" هرکه جان خود را در یابد، آن را هلاک سازد وهرکه جان خود را به خاطرمن هلاک کرد، آن را خواهد یافت".

 

شبستری درجای دیگری می نویسد: " انسان مؤمن هویت ناتمام خود را می سپرد به آن مبدئی که اراده آزاد ازآنجا ترشح می کند، درنتیجه انسان، انسان می شود." (ص، 40- ایمان وآزادی)

 

بلی این اراده قوی وداشتن اعتماد واطمئنان برکرم کارساز حقیقی بود که تزلزلی برروحیۀ حکیم وارد نکرد و برمیزان نیرومندی اش افزود و او را وا نداشت که روی برجزع وفزع آرد وتن به کرنش و ذلت دهد.

 

" به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد

 

گر اعتماد بر الطاف کار ساز کنید ." (حافظ شیرازی)

 

نکته دومی که نتوانست برایمان واراده قوی حکیم بزرگمهر خلل ایجاد کند، داشتن رضائیت به قضای الهی بود و باور به اینکه: هرچیزی مطابق تقدیر الهی انجام می پذیرد.

 

قرآن کریم در سوره الحدید: ٢٢ – ٢٣ می فرماید:

(ترجمه): «هیچ رخدادی در زمین به وقوع نمی‌پیوندد، یا به شما دست نمی‌دهد، مگر اینکه پیش از آفرینش زمین و خود شما در کتاب بزرگ و مهمی بوده است و این کار برای خدا ساده و آسان است این بدان خاطر است که شما نه برای از دست دادن چیزی غم بخورید که از دستتان بدر رفته است، و نه شادمان بشوید بر آنچه خدا به دستتان رسانده است، خداوند هیچ شخص متکبر فخرفروشی را دوست نمی‌دارد».

و در آیه 155 سوره بقره می فرماید: (ترجمه) – "و شما را به چیزی ازترس وگرسنگی وکم وکاستی در اموال وجانها ومیوه ها می آزماییم و بردباران را مژده بده."

 

ما، در سطور پیشتر تاکید داشتیم که غم واندوه با ضعف ایمان رابطه نزدیک دارد. بی ایمانان را امید و چاره ای برای رهایی از اضطراب واندوه نیست. و به قول دیگر، چنانچه "حسین اویسی" در مقاله تحقیقی خود تحت عنوان« بررسی واژه حزن در قرآن» نگاشته:

 

" این حزن واندوه که حتماً به خاطر عدم ایمان آن ها (کفار) است، ممکن است یکی از دو پدیده را در انسان به وجود آورد: یا او را برای همیشه دل سرد سازد و یا او را به جزع و بیتابی و بی حوصلگی وا دارد."

 

نکته بعدی درسخنان حکیم، داشتن "استقامت" در برابر مشکلات است و در برابر غم و اندوهی که به سوی انسان یورش می آورد.

 

استقامت کلید پیروزی است؛ راز و رمز عروج بزرگان در پایداری نهفته است. می توان گفت: بی استقامت آدمی نمی تواند ره به جایی ببرد.

 

قرآن کریم در آیه 13 سوره الاحقاب می فرماید: (ترجمه)- «محققاً کسانی که گفتند" پرودگار ما خداست" سپس ایستادگی کردند، بیمی برآنان نیست وغمگین نخواهند شد.»

 

بی مناسبت نیست اگر گفته آییم: هستند اشخاصی نیز که دم از داشتن ایمان و اعتقاد می زنند، اما حینی که در برابر آزمایش های مختلف قرار می گیرند، نه تنها قادر به استقامت نیستند، حتی " با ایمان خود نیز وداع می کنند."

 

استقامت در راه آرمانهای والا و به منظور امور متعالی، از والاترین آموزه های اخلاقی و تربیتی به شمار می آید، که استقامت و پایداری مجاهدان و مبارزان راه عقیده واسلام و آزادی، ازهمین گونه است.

 

ابوالمعانی بیدل سروده است:

 

حضور استقامت می پرستد شمع این محفل

 

به پا افتد اگر گردد  سر از گردن جدا اینجا

 

همچنان:

 

استقامت بی  کرامت نیست در بنیاد  مرد

 

شمع ازخود رفته است اما زجا کم رفته است.

 

"امید واری" درس دیگری است که از سخنان حکیم می توان فرا گرفت. امید پدیده ای است که در سلامت روانی انسان نقش موثر دارد.

 

گفته اند: آنچه به زندگی معنا می بخشد امید است؛ با درک همین اصل است که "ناپلیون" می گفت: نا امیدی نخستین گامی است که شخص به سوی گور برمی دارد.

 

 در تارگاه "دایره المعارف طهور" راجع به امید این نکته مهم نیزجلب توجه می کند: بدون امید زندگی بی معنا، تلاش نا موجه واضطراب وافسردگی حضور موجه پیدا می کنند. [ ویاس] تاریکی و ابهامی است که افق آینده را می پوشاند.

 

به تایید این سخن باید گفت که: رجا و امید، انسان را مصصم و در مسیرکمال وسلامت روانی سوق می دهد. شاید یکی از اسراری که اسلام و دیگر ادیان الهی، خود کشی را ممنوع اعلان کرده، به همین نکته مهم نهفته است که انتحار با امید به خدا منافات دارد و این پدیده شوم و احمقانه نشانه رسیدن به یاس و نومیدی است.

 

غنچه فرو بسته هر مشکل با وزش نسیم لطف الهی باز می شود. لذا مومن هرگز مایوس نمی شود، بلکه به مصداق گفته حافظ، باورمند است:

 

دور گردون گر دو روزی برمراد ما نگشت

 

دایما یکسان نماند حال دوران غم مخور!

 

" یکی از دلایل افسردگی برای بشر به زعم مولوی، نداشتن توکل به خداست. انسان‌های بی‌توکل چونان گیاهانی می‌مانند که ریشه نداشته باشند و به طرفه بادی از جای کنده می‌شوند و از بین می‌روند."

 

انبیا گفتند نومیدی بد است  /  فضل و رحمت‌های باری بی‌حد است

 

از چنین محسن نشاید ناامید /  دست در فتراک این رحمت زنید

 

بعد نومیدی بسی امیدهاست /  از پس ظلمت بسی خورشیدهاست

 

صبرکردن نکته دیگری بود که در کلام حکیم به عنوان رمزپیروزی وپایداری عنوان شد.قرآن در مورد آن تاکید مکرری صادر فرموده و در جایی ارشاد می کند. (سوره الطور آیه 48 ):  ( صبر كن براى حكم پروردگار خود اى پيغمبر! كه البته تو در حفظ و عنايت مايى .)

 

ودر سوره المزمل« آیه 10» می فرماید: ( و صبر كن اى پيغمبر! بر آنچه می گويند. و كناره‏ گيرى كن از ايشان كناره ‏گيرى نيكو )

 

وهمچنان درآیه(77) سوره "غافر" هدایت می فرماید:‏ ( صبر كن اى پيغمبر! بر اذيت قوم خود كه وعده خدا راست است. يا می ‏نمايانيم به تو پاره‏ اى از آنچه وعده می ‏دهيم ايشان را از عذاب، يا تو نمی ‏بينى عذاب شان را و مى ميرانيم تو را و به جوار رحمت خود می ‏بريم، و آنها به سوى ما برگشته می ‏شوند كه يا در دنيا عذابشان نماييم يا در آخرت به جهنمشان كشانيم. در هر صورت، از انتقام ما نرهند.)

 

در تفسیریکی ازمفسرین آمده است:

 

" آیا انسان می تواند در برابر این صحنه های جانسوز که تمام وجودش را به آتش می کشد، بدون[اتکا] به یک نیروی الهی وانگیزه معنوی صبر واستقامت کند واین همه نا راحتی ها را در روح خود پذیرا باشد و شکیبایی را از دست ندهد؟

 

آری، این تنها در صورتی ممکن است که برای خدا و به توفیق خدا باشد."

 

مولانا و سعدی راجع به موضوع  تحمل و بردباری ابیات زیبایی دارند:

 

صبرآرد عاشقان را کام دل /  بیدلان را صبرشد آرام دل.

 

در خاک بیلقان برسیدم به عابدی / گفتم مرا به تربیت از جهل پاک کن

 

گفتا: برو چو خاک تحمل کن ای فقیه /  یا هرچه خوانده ای همه در زیر خاک کن

 

نکته واپسین، موضوع مقایسه غم وگرفتاری خود حکیم با گرفتاری های لاتعد ولا تحصای دیگران است.

 

انسان اگر دمی سردر گریبان تأمل فرو برد ومشکلات گوناگونی که دامنگیر دیگران است، به بررسی گیرد، در می یابد که مشکل خودش در برابرمشکلات دیگر بسیار اندک است؛ لذا غم وگرفتاری دیگران نیز به تناسب انبوه مشکلات شان گسترده می باشد. یعنی درمی یابد که دیگران غم های جانسوز تر ازاو را تجربه کرده اند، آنگاه نهال نو پای اندوه خودش رو به خشکی می نهد!

 

فشرده سخن اینکه حل تمامی معضلات بستگی به ایمان و لطف حضرت منان دارد. پس در کلیه حالات تکیه بر کرم حضرت حق باید داشت، ورنه رهایی از چنگ اندوه را نمی توان انتظار داشت.

 

ملا محسن فیض کاشانی، سرودی زیبا دراین باب دارد که به عنوان حسن ختام این جستار پیشکش می کنیم:

 

آن دل که تویی در وی، غمخانه چرا باشد  /  چون گشت ستون مسند، حنانه چرا باشد

 

غمخانه دلی باشد، کان بی خبر است از تو  /  چون جای تو باشد دل، غمخانه چرا باشد

 

بیگانه کسـی باشد، کــاو باتو نباشد یار  /  آن کس که تواش یاری، بیگانه چرا باشد.

 

……………………………………………

 

1-       وبلاگ سلام مجنون، حسن خسروی.

 

2-       خسرو اول (زایش 501، مرگ 579 م) فرزند قباد یکم ، معروف به خسرو (کسری، انوشیروان (نوشیروان) دادگر، شاهنشاه ساسانی، از سال 531 تا سال 579 م بود.( و.پ یا دانشنامه آزاد)

 

3-       بُزُرْگْمِهْر بُخْتَگان ( سده ششم م) فرزند بُختَگ وزیر خردمند خسرو انوشیروان شاهنشاه ساسانی بود. در برخی نوشتار بزرگمهر بابرزو یا برزوبه  پزشک دربار انوشیروان یکسان انگاشته شده است که شاید به دلیل هم‌زمانی این دو بوده باشد.(همان)

 

4-       لاتحزن ( غم مخور ) کتابی است ارزشمند وآموزنده در باره  (راز شاد زیستن ). مولف این کتاب، دکتر عائض القرنی است که توسط محمد گل گمشاد زهی برگردان شده و از طریق سایت موقر " عقیده " منسوب به اهل تسنن ایران، در  خدمت خوانندگان قرار داده شده است. دکتر عائض بن عبدالله قرنی متولد عربستان سعودی در اول جنوری سال 1960م/ 1379هـ است .وی دکترای خویش را به عنوان «تحقیق المفهم علی مختصر صحیح مسلم» نوشته است.