آرشیف

2020-8-24

محمد عالم افتخار

نظام اسلامی چیست و «نظام اصیل اسلامی» کدام؟ بخش دوم

             
شماری از عزیزان در اِی میل ها و تماس های تلیفونی شان؛ یاد آور شده اند که رهبر طالبان در پیام عیدی و کمیته رهبری و سخنگویان شان؛ همه اغلب از «نظام خالص اسلامی» دم زده اند و دم می زنند؛ نه از «نظام اصیل اسلامی».
به نظر میرسد؛ این ترکیب اختراع شما باشد؛ و طالبان اساساً به معنی و مصداق آن؛ نمی اندیشند و شاید هم به آن پی نمی برند و در صورتِ گرفتن کدام معنی از آن؛ چه بسا مخالف آنهم باشند.
 
با عرض سپاس بسیار به این عزیزان؛ اعتراف میکنم که من هم زیاد تر بر رسانه ها و مطبوعات متکی بوده و متون اصلی برونداد های طالبان را در زمینه؛ تا هنوز به اختیار ندارم.
البته من به ترکیب «نظام خالص اسلامی» هم برخورده بودم ولی تصور کردم که منابع خبری در ترجمه؛ دقت ننموده اند؛ چرا که حتی قبل از امارت ملا محمد عمری طالبان؛ «نظام خالص اسلامی» و «اسلام ناب محمدی» در افغانستان پیاده ساخته شده بود.
اگر یاد مان نرفته باشد پس از جهاد کبیر برای فتح جلال آباد و گشودنِ دروازه شرقی کشور؛ که گروه های مجاهدین تنظیم های گوناگون و اغلب متخاصم باهم؛ در آن معرکه الهی به قسم بیسابقه متحد و همرزم شده و بر علاوه مجاهدان جهانی فی سبیل الله از هر سبک و مکتبی در آن سرافشان سهیم گردیده بودند و عساکر و قوای استخباراتی «قلعه اسلام» در پیشاپیش شان  و نیز در تمامی عقبه های جبهات شان به حکم وظایف علت الوجودی؛ حاضر و ناظر بودند؛ غایت و تارگیت؛ همین پیاده کردن «نظام خالص اسلامی» و برپایی «اسلام ناب محمدی» در افغانستان بود.
خوب. جهاد فی سبیل اللهی از همان سپیده دم جهاد های اسلامی که خیلی هم با شرکت فرشتگان الهی راه می افتاد و برپا میگردید؛ همیشه «فتح مبین» نداشت و گاه «شکست حزین» هم داشت که خود از آزمون های الله متعال در حساب است.
طبق همین سابقه و ماوقعه؛ جهاد عظیم برای فتح جلال آباد… بی فتح مبین خاتمه یافت تا که الله متعال توبهِ جهادگران را پذیرفت و با گشودن دروازه شمال کشور؛ فتح الفتوح و فتح مبین را منجمله با شرکت تعیین کننده «خالد بن ولید» ثانی نصیب شان کرد.
 
همان بود که «نظام خالص اسلامی» با شرکت مجاهد کبیر محمد نواز شریف صدراعظم «قلعه اسلام» و «اسلام آباد» در پیشاور اسلامی بنیاد گذاشته شد و برای نخستین بار در درازای تاریخ 1400 ساله اسلام؛ ملا محمد نواز شریف مجاهد؛ مجاهدان عظام «نظام خالص اسلامی» افغانستان را خاص و رأساً به خانه جلیل خداوند متعال در مکه مکرمه برده طهارت و تعمید داد. و بعد هی نظام خالص اسلامی بود که نور افشانی میکرد و «اسلام ناب محمدی» از در و دیوار و زمین و آسمان می بارید و عطر افشانی مینمود.
به توفیق الله متعال؛ تمامی ممالک عالم و سازمانهای معتبر بین المللی؛ این نظام ناب و خالص اسلامی را قبول و مقبول نموده و به «بیعت» آن جبین بر زمین ساییدند.
حتی به خاطر تأمین خالصیت کامل «نظام خالص اسلامی» تا یک متر خاکِ به ارتداد و کفر و کمونیزم آغشته کابل و سایر بلاد افغانستان؛ برداشته و دور ریخته شد؛ تمامی ساز و برگ نظامی و امنیتی و اسلحه ها و مهمات و تانک و توپ و طیاره و تفنگ و جلیقه و پرتله و البسه … که به نجاسات مرتدین و مشرکان و کفار آلوده بود؛ توته و پرچه گردانیده شده و به خاطر بازیافت مواد طاهره و نابودی نهایی مواد ظاله و کثیف آنها؛ روانه کوره های ذوبگری ی سرزمین پاک «قلعه اسلام» یعنی معیار و مصداق «نظام خالص اسلامی» و نقطه عزیمت «اسلام ناب محمدی» گشت.
عین حال و حالت بر سر اماکن و ابنیه و شهر ها و بنگله ها و مراتع و مزارع آمد؛ از جمله کابل که طبق فتوای جنرال اختر و جنرال ضیاءالحق و علمای کرام سرزمین پاک و پاک کننده؛ «باید میسوخت و سوختانده میشد» به برهوتی بلاتشبیه مانند مدینه عهد حضرت رسول اکرم اسلام؛ بدل گردانیده شد.
 
البته اگر «آب حیات» را هم زیاد خالص سازی نمایند؛ تلخ میشود. مسلماً اینهمه خالص سازی اسلام و سیاست و نظامش؛ برای بسیاری بندگان خدا؛ تلخ گردید چنانکه ذایقه اش تا قیامت هم فراموش نخواهد شد.
چنانکه همین تلخی و تلکامی؛ علت تاریخی آن بود که حرکت مشکوک و مرموز طالبان در آن هنگام؛ با سرعت بر نظام خالص اسلامی موصوف گام به گام غالب شود. همین طالبان؛ آن نظامی اسلامی خالص را که چه بسا خود هم در راهش جهاد کرده بودند؛ «شر و فساد» خواندند. فتح الفتوح جهاد فی سبیل الله! خود و پیشوایان درون مرزی و برون مرزی ی خویش اُفقاً تا «قلعه اسلام» و مسجدالحرام و عموداً شاید تا عرش و کرسی را چنین مبتذل و مسخره فرمودند.
البته اصلاً این جهان خود؛ دار «کون و فساد» است؛ پدیده ای در یک برخ زمان تکوین میکند و در برخ دیگر زمان؛ به فساد و پیری و مرگ می گراید.
تاریخ بشر سراپا گواه است که نظام های سیاسی؛ سریعترین سیر «کون و فساد» را دارند و وقتی نظام سیاسی؛ مذهبی هم میشود؛ دیگر پناه بر رب العالمین. حتی نظام های سیاسی ـ مذهبی؛ رب العالمین را به رب المجاهد و رب الطالب و رب الداعش و رب البوکوحرام… و رب السنی و رب الرافضی…و رب العرب و رب العجم …. رب الیهود و رب المسلمان ….تبدیل میکند؛ چنانکه در گذشته ها مثلا به رب السلطان محمود؛ تبدیل میکرد؛ داستان مواجهه بهلول دانا با برادر سلطانش اندرین باب را بجویید و بخوانید!
از مطلب دور افتادیم ولی چاره هم نیست؛ اینها که گفته نشود؛ پس چه گفته شود؟!
به هرحال؛ این کمترین بر اساس تمامی دلایل و براهین صد درصد وثیق یاد شده؛ از «نظام اصیل اسلامی» سخن به میان آوردم و طبعا؛ این همان نظام اجتماعی ـ سیاسی ـ دفاعی، اخلاقی، فقهی و روحی ـ روانی خواهد بود که قرآن مجید مبین آن است نه نظام و فرهنگ و معاشره اسرائیلیاتی که متأسفانه گاه تا 90 درصد معارف و کلچر و سنن و باور های جوامع نامنهاد اسلامی را میسازد و نه بدعت های اموی و عباسی و حکام جایر و عُمال آنان؛ و بزرگان قبایل و عشایر و نفوذی های استعمار کهن و نوین و… و…. و….
در مورد مقوله «نظام خالص اسلامی» صرف نظر از اینکه طالبان صاحبان فرموده اند یا خیر و چه مراد و تارگیت از آن دارند که با نظام های پاکستان ساخته و پاکستان آوردهِ دیگر؛ فرق و تمایزی دارد؛ ندارد؛ یک قصه از لقمان حکیم بشنوید:
لقمان حکیم غلام پروفیسوری بود. پروفیسور حین مستی در قمار شرطی را باخت که بر اساس آن می بایست «آب بحر» را بنوشد.
او را کشان کشان لبِ بحر بردند تا شرط را اجرا نماید.
او لقمان حکیم را سخت حقیر میداشت و تعذیب میکرد ولی در عین حال از دها و نبوغ لقمان؛ آگاه بود. وقتی بیچاره شد؛ دامن لقمان را گرفت تا راهی نشان دهد که از مخمصه آسان برهد. عذر و تضرح بیحد کرد ولی لقمان حکیم از کمکش امتناع میکرد و میگفت:
پروفیسور! آب بحر را بنوش!
به کفاره غرور و تکبر و بیداد گری هایت که هم شده؛ آب بحر را بنوش!
با اینهم در واپسین دم؛ اغلب در بدل آزادی خویش؛ تدبیر را به پروفیسور بیچاره گفت و نجاتش بخشید.
تدبیر این بود که بر برندگان قمار بگوید: من آب بحر را می نوشم؛ ولی نخست شما آب تمام دریا ها از آن جدا کنید!
«نظام خالص اسلامی» هم دست کم چنین ایجابی دارد و چنین تدبیری می طلبد!
ای وای خداییم!!!
در خانه اگر کس است؛ همین یک حرف بس است!
در خانه اگر کس نیست؛ حرفی هم با مگس نیست!
 
*************
 
بخش دوم (و پایانی)-
 
           علت برخی بدفهمی‌ها و اشتباهات
 
اصطلاح «اهل کتاب» و «اوتوالکتاب»
در منبع [1] با آیات بسیار در چند محور در این باره بحث شده است. در این جا بنا به ضرورت بحث به طور خلاصه یادآوری می‌گردد. افرادی از اهل کتاب (به اصطلاح امروز اهل کتاب شناسنامه ای)، کافر یا مشرک بوده‌اند. حال در قرآن آیاتی درباره این گونه افراد آمده است. فقها در اثر ابهام این گونه آیات را به همه اهل کتاب نسبت داده‌اند. در صورتی که در قرآن آیات بسیاری در ستایش گروهی از اهل کتاب وحود دارد. هر چند که حتی اگر همه اهل کتاب مقیم آن سرزمین مشرک و کافر بودند، نمی‌شد این آیات اهل کتاب مشرک را به دین مسیحیت و یا یهودیت و پیروان آن تعمیم داد
برای مثال آن چنان که نقل می‌کنند اولین ماده معاهده همکاری بین پیامبر و یهودیان مدینه این بوده است که مسلمانان و یهودیان یک امت واحده هستند. چطور می‌شود یهودیان با یاران پیامبر یک روز جزو امت واحده به حساب بیایند، اما روز دیگر مشرک محسوب شوند؟
هر چند که این قرار داد هم سیاسی و عرفی بوده است. نه اصطلاح امت واحده حجت وحیانی است که تقدس داشته باشد، و نه این که این قرارداد با یهودیت دنیا بسته شده بوده است. در فرهنگ آن سرزمین بسیار معمول بوده است که قبیله ها بر علیه دشمنان مشترک خود با هم متحد می‌شدند و در قرارداد به اصطلاح یک گروه واحد (متحد) در برابر دشمنان مشرکشان به حساب می‌آمدند.
به هر حال خلاصه بحث درباره آیات اهل کتاب که در [1] بیان شده است، اینجا آورده می‌شود:
 
1. سه مجموعه زیر را در نظر بگیرید:
a. الف= {خوب، بد، مشرک}
b. ب= {موسی، عیسی، تورات، انجیل، یهودی، مسیحی}
c. ج= {دین ابراهیمی}
 
2. مجموعه الف زیرمجموعه ب و مجموعه ب زیر مجموعه ج می‌باشد.
 
3. بنابراین وقتی که برخی از اعضای الف به ب که مورد تایید قرآن است تعلق دارند، و ب خود زیر مجموعه دین ابراهیمی است که حق است، چطور می‌توان همه اعضای الف را مشرک دانست. اینجا مجموعه الف برای جمعیت اهل کتاب مقیم به کار برده شده است که طبق قرآن هم افراد مومن خوب دارد، هم افراد مومن بد، و هم افراد مشرک. یعنی افراد با ایمان اهل کتاب همان «مسلم» دین مشترک ابراهیمی هستند که دین پیروان حضرت محمد هم هست.
 
4. با این حساب علت ابهام و اشتباه برخی فقها این است که فکر می‌کنند همه اعضای الف مشرک هستند!
 
بدفهمی‌ها و توجیهات درباره جزیه و «اهل ذمه»
 
در رابطه با پیروان سایر پیامبران، متاسفانه بخش بزرگی از متولیان رسمی دین این همه آیات قرآن درباره دین اسلام مشترک همه پیامبران ابراهیمی و لزوم ایمان به همه پیامبران و کتاب آنها را رها کرده، به دو آیه توبه:28 و 29 علاقه فراوان نشان داده‌اند!
همانطور که در این نوشتار دیدیم، این دو ایه برای دسته ای از مشرکان مکه در حال جنگ با پیامبر و یارانش آمده است و نه همه مشرکان مکه! اما متاسفانه فقها، با استناد به این دو آیه، تا آن جا پیش رفته‌اند که عملا برای هر فرد انسانی که در این کره خاکی متولد می‌شود و جزو پیروان حضرت محمد نیست؛ بطور اتوماتیک حکم «نجس» و «اهل ذمه» و «جزیه» صادر شده است
 
حتی در این آیات، مفهوم نجس و جزیه هم آن چیزی نیست که بعدا برایش داستآنها ساخته شده است. هر دو واژه فقط یک بار در قرآن آمده و یک بار مصرف برای رخداد مربوطه می‌باشد. اگر خدا می‌خواست مبحث جدیدی را معرفی کند که مبنای قانونی برای آینده بشریت بشود، دارای خردی بود که حداقل با یک آیه مشابه دیگر برای هر کدام، آن را محکم و روشن تر کند. یا حداقل این دو واژه «نجس» و «جزیه» بیش از یک بار در قرآن می‌آمد
 
اینجا بحث خود را روی موضوع این نوشتار که جزیه است متمرکز و به چند نکته در باره ریشه بدفهمی‌ها و توجیهاتی که برای انسانی جلوه دادن جزیه ارائه شده، اشاره ای داریم:
 
1. در اغلب ترجمه های قرآن، ترجمه آیه توبه:29 بسیار مکارانه است. آن را طوری ترجمه می‌کنند که به خواننده ضرورت جنگ مسلمانان با یهودیان و مسیحیان القا شود؛ جنگی که بنا بر قرائت آنها باید تا شکست و خواری غیرمسلمانان و پرداخت جزیه به حکومت اسلامی ادامه پیدا کند! به بخش آخر آیه و ترجمه آن نگاهی می‌کنیم:
 
حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ، 
وَهُمْ صَاغِرُونَ!
تا با دست خود (یا دسترنج خود) جزیه بدهند،
و آنها از سرافکندگان هستند!
و برای نمونه مقایسه می‌کینم با ترجمه آیه توبه:29 توسط آقای ناصر مکارم شیرازی:
«تا زمانى كه با خضوع و تسليم‏، 
جزيه را به دست خود بپردازند»!
«صاغرون» به معنای خوارشدگان یا سرافکندکان یا هر معنی دیگر، وصفی است برای مشرکین موضوع آیه!
معمولا در آخر آیات قرآن چنین عباراتی که «سجع» هم نامیده شده می‌آید. اینجا «وهم صاغرون» به منزله قید زمانی نیست که اطلاع بیشتری درباره فعل جزیه دادن بدهد؛ آن چنان که ترجمه آقای مکارم شیرازی و دیگران القا می‌کند: با آنها بجنگید تا زمانی که با خواری و تسلیم جزیه بدهند
برای روشن تر شدن نکته مورد نظر در نحوه ترجمه، آیه دیگری از همین سوره توبه می‌آوریم و مقایسه می‌کنیم:

ادامه مطلب در اینجا