آرشیف

2015-1-24

خداداد خیراندیش

معــرفـــی چـهــــــــار مذهب فقهی مشهور

 

1) مذهب حنیفی ( امام اعظم"رح")
موسس مذهب حنیفی: (a

موسس این مذهب نعمان بن ثابت معروف به امام ابوحنیفه صاحب است که دراصل ازکابل افغانستان بوده است. اودرشهر کوفه عراق تولد یافته است.امام ابوحنیفه درسال(80ه)درشهرکوفه تولدودرسال (150 ه)دربغدادوفات یافته و در آنجا دفن کرده شده است.امام ابوحنیفه "رح"درآغا ذ به تجارت خز (ابریشم) مصروف بودود رتجاربت و صداقت و را ستگوی مشهور و از تقلب وتزویرمتنفربود.وبعد به تحصیل علم پرداخت وعلوم مختلفه رااموخت.ولی نسبت به علم فقه تمایل شدیدی داشت بنا براین به تحصیل وتحقیق درزمینه علم فقه پردلخت.

استادان امام صاحب ابوحنیفه"رح" (b
مشهورترین فقهای که امام ابوحنیفه ازآنهافقه ارآموخته است وکسیکه امام ابوحنیفه بشتردرمنهج فقهی خودازاومتاثراست حماد بن سلیمان فقیه اهل رای درعراق است.حمادشاگردعلقمه بن قیس النخعی وعلقمه شاگردعبدالله بن مسعودصحابی جلیل القدرمعروف به مدرسه اهل رای است.امام ابوحنیفه ازبعضی شخصیت های دیگرمانندزیدبن علی زین العابدین،جعفرصادق وعبدالله بن حسن وهمچنان ازعلماوفقهای دیگردرمراسم حج ودراثنای اقامتش درآنجانیزعلم فقه راآموخته است.

موقف امام حنیفه درقبال حدیث:(c
چون امام پیرامون قضایای جدیدازرای وقیاس استفاده میکردبرخی اورامتهم کرده اند که امام ابوحنیفه نسبت به حدیث توجه چندان نداشته است ویادرموردحدیث چیزی رانمیدانست ویارای وقیاس رانسبت به حدیث مقدم میکرد.این حرفهاجزاتهام چیزی دیگری نخواهدبود.زیراامام نسبت به حدیث اهتمام جدی داشت.وبهتری گوادراین زمینه این است که اوبه حدیث مرسل وفتاوی صحابه عمل میکردوقیاس رادربرابرحدیث صحیح ترک میدانست.

اصول استنباط فقه حنیفی:(d
گرچه اما م اصول استنباط خودراتدوین نکرده است اماازخلال اقوال آن چنین برمی آیدکه اصول استنباط وی اینهابوده است؛قرآن کریم ،سنت ،قول صحابی ،قیاس ،استحسان ،اجماع وعرف .

میتودهای تدریس امام ابوحنیفه"رح"(c
امام مسائل فقهی راوهمچنان قضایای جدیدی راکه مردم بااومطرح میکردندباشگردان خوددرمیان میگذاشت وآنهاپیرامون آن مسا
ئل وقضایابحث کرده نظریات خویش راارائه میکردندوزمانیکه بحثهای آنهابه پایان میرسیدیابه رای واحدمنتهی میگردیدنظرتصو
یب شده راامام یایکی ازشاگردان اوبه دیگران املامیگفت وآنهاآنرامینوشتند واگربه راهی واحدمنتهی نمی گردیدواختلا بین استادو
شاگردان باقی میماند آنرانیزبه شکل یک قضیه اختلابی تسجیل میکردند.درحالیکه درمذهب امام مالک وغیره ازین روش استفاده نمی کردن به همین خاطربودکه درمذهب حنیفی شخصیت های خوب مانندچراغ دربین امت اسلامی ظهورنمودند.
شاگردان امام ابوحنیفه وتدوین فقه او:(e
امام "رح"خودش فقه خودراتدوین نکرده است بلکه شاگردان او نظیرامام ابویوسف وامام محمد بن حسن بودندکه فقه حنیفی رامخلوط باآراونظریات خودتدوین کردندوآنراانتشاردادند.اینهامقلدنبودندبلکه مجتهدبودندوبه مدرسه امام ابوحنیفه منسوب بودندوا
ارطریقه اودراستنباط واجتهادپیروی میکردند.اینهابه امام به مناقشه میپرداختند ودربرخی مسائل بااومخالفت میکردند.مشهورترین شاگردان امام ابوحنیفه عبارت اند از:امام ابویوسف ،امام محمدبن حسن، امام زفربن هذیل وامام حسن بن زیادلولوی.
کشورهای که درآنهامذهب حنیفی رایج است:(f
مذهب حنیفی درکشورهای زیادی انتشاریافته است حتی درعراق وماوراالنهربن مذهب رسمی محسوب میشد.ابتدادرشهرهای کوفه وبغدادانتشاریافت سپس درمناطق فارس ،روم،یمن،هند،چین ،اسیای میانه ،قفقاز،ترکستان وافغانستان انتشاریافت.ازهمان وقت تا اکنون دراکثرکشورهای که تحت قلمروحاکمیت عثمانی بوده اند فیصله هاوفتواهای شرعی مطابق فقه حنیفی صورت میگرفت.
عوامل انتشارفقه حنیفی دراکثریت کشورهای جهان:(g
عوامل که فقه حنیفی نسبت به دیگرمذاهب دربشترنقاط جهان انتشاریافت قرارذیل است:
1) تعدادشاگردان امام ابوحنیفه نسبت شاگردان ائمه دیگربشتربود.
2) مذهب حنیفی بشتر ازپنج قرن منحیث مذهب رسمی دولت عباسیها شمرده میشد.
3) تعین امام ابویوسف منحیث قاضی القضات درعهدهارون الرشیددرعهدعباسیها وپیروی قاضیان پائین رتبه ازنظریات اودرتمام مناطق تحت کنترول دولت.
4) اهتمام وتوجه فقهای حنیفی درزمینه رشدوانکشاف فقه حنیفی بااستفاده ازشیوه استنباط علل احکام وتطبیق آن برقضا یای جد ید درطول عصرهای متمتادی.

2) مذهب مالکی

مؤسس مذهب مالکی:(a
مؤسس این مذهب مالک بن انس اصبحی است.اصبحی منسوب به اصبح بوده که ذی اصبح که ذی اصبح قبیله است دریمین .درا اصل امام مالک ازکشوریمن است واجداداوازآنجابه مدینه آمدندودرانجامتوطن شدند.اودرسال (93 ه)درمدینه تولدودرسال (173ه) درآنجاوفات یافت.

استادان امام مالک:(b
امام مالک دربخشهای مختلف استادان مختلف داردامامشهورترین استادان وی عبارت انداز؛ابن شهاب الزهری ،وربیعه بن عبدالرحمن بودند.بعدازاینکه وی تحصیلات خودرابه پایان رسانیدهفتادنفرازفقهای بزرگ پیرامون اهلیت وشخصیت توانای وی گواهی دادند.سپس منحیث مفتی ومدرس بکارآغاذ کرد.بشتربه فقه واقعی توجه داشت وازقضایای فرضی خودداری میکرد.

) اصول استنباط فقه مالکی:c
گرچه امام مالک "رح"اصول استنباط فقه خودراتدوین نکرده است ولی طوریکه امام قرافی میگویدعبارت انداز؛قرآن کریم،سنت نبوی،اجماع ،اجماع اهل مدینه ،قیاس،قول صحابی ،مصلحت مرسله ،عرف،سدالذرایع ،استحسان واستسحاب هستند.

شاگردان امام مالک "رح"(d
ازممالک مختلف شاگردان زیادی نزدامام مالک می آمدندنظیرشام ،مصر،عراق ،شمال آفریقاوغیره…..که مشهورترین شان قرار ذیل هستند؛عبدالله بن وهب که مذهب مالکی رادرمصرومغرب انتشارداد،عبدالرحمن بن القاسیم المصری،اشهب بن عبدالعزیزالقیسی ابولحسن القرطبی که مذهب مالکی رادرزادگاهش اندلس انتشاردادوحسن بن فراط که ازتونس بود.

تدوین فقه مالکی وروایت آن:(e
فقه مالکی بدوطریق تدوین یافته است یکی کتابهای که خودامام مالک نوشته است که مشهورترین آنها"المؤطا"است ودیگراینکه اقوال وآرای امام راشاگردانش درکتاب بنام "المدونه "نوشته اند.
مناطقی که درآن مذهب مالکی انتشاریافت:(f
حجاز،مصر،تونس،الجزایر،المغرب،لیبی وسودان هستند.

3) مذهب شافعی
مؤسس مذهب شافعی: (a

مؤسس این مذهب ابوعبدالله محمدبن ادریس الشافعی است ودرعبد مناف نسبش بانسب پیامبر"ص"تلاقی میکند.امام شافعی درسال (150 ه)درشهرغزه فلسطین تولدودرسال (204ه)درکشورمصروفات یافت.بعدازتولدش درشهرغزه فلستین درحالیکه طفل شیر خواربودبه مکه شریف برده شدودرآنجابزرگ شدوازعلمای آنجاازجمله مسلم بن خالدالزنجی فقه راآموخت ودرحالیکه 16سال داشت اجازه فتوابرایش داده شد.بعدبه مدینه رفته ودرآنجانزدامام مالک بن انس به فراگرفتن علم فقه پرداخت.ازآنجابه یمن مسافرت کردوفقه آنجاراازامام اوضاعی موسوم به عمربن ابی سلمه ورفیق امام لیث بن سعدبه نام یحیی حسان فراگرفت.سپس به عراق مسافرت نمودبامحمدبن حسن شیبانی ملاقات کردوازاوفقه حنیفی راآموخت بعدازآن به مکه مکرمه رفت ودرانجامدت نه سال باقی باقی ماند.دراین مدت درآنجابه صفت مدرس ومفتی ایفای وظیفه میکرد.سپس دوباره به بغدادرفت ودرآنجامدت دوسال باقی ماندود راخیربه مصرمسافرت کردوتاآخرحیاتش درآنجامنحیث مدرس ومفتی به وظیفه مقدس خودادامه دادتاآنکه درسال (204ه)درآن دیا
رداعیه اجل رالبیک گفت.

فقه امام شافعی "رح"(b
فقه امام شاعی ترکیبی است ازفقه اهل عراق وفقه اهل حجازمیباشد.بنابراین میتوان گفت که فقه شافعی یک فقه کاملامتوسط بین فقه اهل رای واهل حدیث میباشد.وهنگامیکه درسال (195ه)باردوم به عراق سفرکردبامذهب مستقلی که دارای اصول وقواعدبودو واردعراق شدومردم رابه آن دعوت میداد.درمدتی که درآنجابودکتابی رابنام "الحجه"به رشته تحریردرآوردکه درآن آراءونظریاتش درهمان روزگارتدوین شده است که بنام مذهب قدیم شافعی یادمیشود.وهمچنان کتاب دیگری رادراصول فقه تحت نام "الرساله"تالیف کرد.بعدازآنکه به مصرسفرکردازبسیاری نظریاتش که درعراق پیرامون قضایای مختلف ارائه کرده بودمنصرف شدومطابق ظروف واوضاع سیاسی واجتماعی حاکم برآن دیارنظریات جدیدی راارائه کردکه بنام مذهب جدید شافعی معروف است.

اصول مذهب شافعی دراستنباط:(c 
اصول امام شافعی دراستنباط فقه عبارت انداز؛قرآن ،سنت ،اجماع ،قول صحابی وقیاس هستند.
موقف امام شافعی درقبال حدیث: (d
امام شافعی به پیمانه وسیع حدیث رامی پذیرفت به این معنی که احادیث متواترراقبول میکردوخبرواحدرامشروط براینکه صحیح ومتصل میبودمیپذیرفت.به استثنای احادیث مرسل سعیدبن المسیب جزازراویان موثق روایت نمی کندودراین عرصه باامام ابوحنیفه وامام مالک مخالفت کرده است زیراآنهااحادیث مرسل رابطورمطلق می پذیرند.
موقف امام شافعی درقبال اصول فقه: (e
درزمان امام شافعی وقبل ازآن علمای زیادی درارتباط به مسائل فقهی کارهای نمودند.اماامام شافعی خواست بااصول وقواعدخوا
ص که وضع نمودراه تحقیق درمسائل فقهی راگشود.ازجمله کتابی نوشت تحت نام "الرساله"درعرصه اصول فقه به رشته تحریرد
رآورد.
مناطقی که مذهب شافعی درآنجاانتشاریافته است.(f
مذهب شافعی دراکثرمناطق گسترش یافت که ازجمله مناطق ذیل رامیتوان نام برد؛عراق ،مصر،ماوراالنهر،فلسطین،حضرموت،منا
طق فارس،اندونیزیاوهندمیباشند.

4) مذهب حنبلی
مؤسس مذهب حنبلی:(a

مؤسس این مذهب ابوعبدالله احمدبن حنبل بن حلال بن اسداشیبانی است که درسال (164ه)دربغدادتولدودرسال (241ه)درآنجاوفات یافت.امام احمدبن حنبل جهت تحصیل علم به مناطقی نطیرمکه ،مدینه،شام ،یمن ودیگرمناطق جهان اسلام مسافرت نموده است.
امام احمدازنزدامام شافعی همگامیکه به عرا ق آمدفقه راآموخت.سپس مجتهدمستقل ودارای مذهب خاص شداودرزمینه حفظ سنت
وتمیزصحیح ازسقیم آن درراس علمای زمان خودقرارداشت ،بدون تردیدعالم سنت وامام آن محسوب میشد.وکتابی معروفی رادرا
این عرصه تحت عنوان "مسندالامام احمدبن حنبل "به رشته تحریردرآوردکه حاوی بشترازچهل هزارحدیث میباشد.امام احمدعلاوه براینکه یک محدث ومتبهردرسنت بودیک فقهی دقیق نیزبودچنانچه امام شافعی دراین زمینه میگوید؛هنگامیکه بغدادرابه قصد
مصرترک کردم مردی راکه نسبت به امام احمدبن حنبل داناتروفقیه ترباشددرآنجاجایگزین خودنساختم.
اصول مذهب حنبلی دراستنباط:(b
اصول این مذهب دراستنباط عبارت ازقرآنکریم ،سنت ،فتوای صحابی مورداتفاق،انتخاب قول صحابی نردیک به قرآن وسنت در
صورت اختلاف ،عمل به حدیث مرسل وقیاس میباشد.
تدوین مذهب حنبلی:(c
امام محمدخودش به تدوین آراءوفتواهای خوداقدام نکردبلکه تدوین شانرابدمیپنداشت.اماآنچه ازفقه حنبلی نقل شده است ازشاگردا
نش میباشدکه اقوال ویرانقل کرده اند.اولین کسیکه دست به نشرفقه حنبلی زدپسرامام احمدحنبل بنام صالح متوفی سال (266ه)بو
د.بدین ترتیب زمانیکه ازاوسوال میشدمطابق نطرپدرش به سوالات جواب میداد.ونیزپسردیگرش بنام عبدالله متوفی سال(324ه)بو
دوازجمله کسانی بودکه به جمع آوری آثارپدرش پرداخت وتعدادزیادی کسانی بودندکه به تدوین فقه حنبلی پرداختند.
سائرمذاهب
1) مذهب وهابیت
وهابیت دیدگاه جدیدی در مذهب سنی حنبلی است که بنیانگذار آن شیخ محمد عبدالوهاب (۱۰۸۲-۱۱۷۰ ه.خ، ۱۱۱۵-۱۲۰۶ ه.ق، ۱۷۰۳-۱۷۹۱ میلادی) از علمای بزرگ سنی عربستان بنیان نهاد. وی خود پیرو شیخ الاسلام ابن تیمیه بود و با ایدئولوژی‌های شیعه و تصوف و… آن زمان به مخالفت برخاست. شیخ محمد عبدالوهاب تنها به حدیث و قرآن اعتقاد داشت و واسطه کردن شخص و بندگان خدا را کفر به خدا و شرک مطلق میدانست.
شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال ۱۰۸۲ ه.خ (۱۱۱۵ ه.ق) در عونیه نجد متولد شد و در دمشق بتحصیل پرداخت و از علماء حنبلی اراء ابن تیمیه متوفی در سال۷۰۶ ه.خ (۷۲۸ ه.ق) و ابن قیم الجوزیه شاگرد او متوفی در سال۷۲ ۸ ه.خ(۷۵۱ ه.ق) را آموخت. ابن عبدالوهاب به بغداد و بصره مسافرت کرد و مذهب حنبلی را تکمیل کرد و در بازگشت، محمد بن سعود را که بر قبائل عتوب و عنزه امارت داشت به وهابیت دعوت کرد. و او نیز این عقیده را پذیرفت و افکار شیخ محمد بن عبدالوهاب را شعار حکومت خود کرد و برای نشر آن با شهر‌های مجاور خود پیکار‌ ها کرد و مرکز حکومت خود را درعیه قرار داد، در آنزمان ریاضی‌ها از دعوت او سرپیچیدند و دهام بن دواس امیر ریاض با ابن سعود سالها پیکار کرد تا عاقبت مغلوب شد و حکومت ریاض به ابن سعود رسید. پس از ابن سعود، پسرش عبدالعزیز بن سعود به امارت رسید. او نیز برای نشر آئین وهابیت کوششها و جنگها کرد. در سال۱۱۷۹ ه.خ (۱۲۱۵ ه.ق) پانزده هزار تن از وهابیون برای پاک کردن شهر کربلا از آنچه «نمادهای شرک» می‌نامیدند به شهر کربلا حمله کرده و خزینه و حرم حسین پسر علی را بکلی تخریب کردند چون این خبر منتشر شد فتح علیشاه قاجار، پادشاه وقت ایران، صد هزار لشگر فراهم کرد و سلیمان پاشا والی بغداد نیز لشگری جدا برانگیخت که با لشکر وهابیون در صحرای نجد رزم کنند لکن در ایران جنگ روسیه پیش آمد و در عراق جنگ کردها برای برپایی کشور مستقل خودشان برپا شد و بدین صورت تفکر وهابیت به شکلی قدرتمند ظهور کرد.بنابر روایات شیعیان، افکار شیخ محمد بن عبدالوهاب منجر به نزاع های خونینی در عراق و کشته شدن هزاران نفر از شیعیان در شهرهای شیعه نشین عراق و طائف و همچنین در میان مناطق صوفیه کردستان عراق و ترکیه شد.وهابیت در ۵۰ سال گذشته مذهب درباری سعودی بوده‌است، اما گروهی تندرو از این میان بنام القاعده و سلفی‌های تکفیری (سلفی جهادی) ظهور نموده و باعث انشعاب در مکتب وهابیت شده‌اند.علمای بزرگ وهابی مانند ابن جبرین شیعیان را رافضی مینامند و قتل آنان را مباح می‌دانند. تشیع را به مراتب بد تر از سایر ادیان میدانند و مال و جان آنان را حلال میدانند. این فتواها باعث کشته شدن هزاران زن و مرد و حتی کودک شیعه مذهب در کشورهای عراق و افغانستان شد.

عقاید: 
1- هر چیزی که بجز خدای تعالی مورد عبادت قرار گیرد خطاست و هر کس این چیزها را عبادت کند سزاوار مرگ است. 
2- جماعت زیادی از مسلمانان موحد نیستند زیرا می‌کوشند تا عنایت خدا را با زیارت قبور اولیا بدست آورند بنابراین مشرکند. 
3- ذکر نام پیامبر، ولی، یا فرشته‌یی در نماز شرک است. 
4- اگر غیر از خدا از کسی شفاعت جویند کفر است. 
5- هرکسی برای روا شدن حاجات خود از غیر خدا یاری بخواهد کافر است. 
6- علمی که مبتنی بر قرآن مجید سنت پیامبر و استنباط‌های ضروری عقل نباشد. کفر است 
7- انکار قدر (قدرت داشتن انسان بر انجام کارها) در همه افعال به معنی الحاد و بدعت است. 
8- تفسیر قرآن بر پایه تأویل کفر است. 
تفاوت وهابیت با مذهب حنبلی: 
1ـ حضور نماز جماعت واجب است. 
2- استعمال یا شرب تنباکو حرام است. 
3- زکوت باید از منافع نهانی پرداخت شود مانند امور تجاری 
وهابیت به مسئله توحید حساس بود و اعتقاد داشتند که خداوند همه چیز را آفریده و هیچکس حق فرمان راندن بر آن را ندارد. و اداره امور عالم فقط باید به دست خدا باشد. خدای تعالی به تنهایی شارع عقاید است و اوست که حلال و حرام را بیان می‌کند و سخن دیگری جز خدا و پیامبر در دین حجت نیست. 
نهضت‌ وهابیه، هر چند در آغاز به نام اصلاح و پیراستن اسلام از بدعت گمراهان و بازگردانیدن آن به شیوة (سلف صالح) آغاز شد اما در عمل خود به صورت یکی از موانع رشد و پویایی و پیشرفت اندیشه مسلمانان درآمد چنانکه پیروان این نهضت تا این اواخر در شمار بی‌خبرترین و وامانده‌ترین ملت‌های مسلمان بودند. و همچنین به دلیل کشتارها و ویرانیهایی که وهابیان در سرزمین‌ های اسلامی بویژه مکه و مدینه مرتکب شدند و بر تعصب‌ها و کشاکش‌ های فرقه‌یی میان مسلمان افزودند و آثار تاریخ و معابر و معابد بسیاری را خراب کردند. آنان در شناساندن اسلام اگر چه از لحاظی با قرآن و سنت مطابقت داشت ولی از جهات دیگر مخالف مبادی اسلامی بود به نظر همه مذاهب اسلامی به جز حنبلی‌ها عقاید وهابیه در معنای بدعت و حرمت زیارت و بذبح و نذر و شفاعت و جز آنها با اصول اسلامی مطابقت ندارد. در زمان ما سه قوم خونریز و سفاک و جود دارد که می توان به آن ها مثلث جنایت نامید . این سه گروه خونریز و جنایت پیشه از سه دین مختلف است ؛ یکی آمریکا است که مسیحی است و یکی اسرائیل است که یهودی است و یکی تروریست های وهابی است که ادعای مسلمانی دارند ! اما عجیب این جا است که این سه قوم خونریز هرسه خون مسلمانان را می ریزند ! و هرسه دست به یکی کرده اند که مسلمانان را قتل عام کنند ! پس اسرائیل در فلسطین مسلمانان را قتل عام می کند و آمریکا در عراق و افغانستان وتروریست های وهابی در عراق ، پاکستان ، هند و هرجا که دست شان برسند.
اینکه هر سه گروه جنایت پیشه فوق دشمن مسلمانان هستند ، باید از یک جا فرماندهی بشوند . به نظر شما فرمانده آن ها کیست ؟ آیا آمریکا هرسه را مدیریت می کند ؟ صهیونیست ها ؟ یا ؟؟؟

وهابیت چیست ؟
نخست لازم است متوجه باشي كه ما مسلمانان اهل سنت و جماعت در احكام و مسائل فقهي از يكي از چهار مذهب حنفي، مالكي، شافعي و يا حنبلي پيروي مي‏نمائيم و اساساً مذهب پنجمي بنام وهابيت يا هر اسم ديگري وجود ندارد. شايد سئوال شود: پس چگونه چنين نامي بر سر زبانها افتاده است؟ براي پاسخ به اين سئوال كه در واقع پاسخ به سئوال اصلي شماست, به مقدمه‏اي كوتاه نياز داريم و آن اين است كه:در ميان مذاهب اربعه‌ي اهل سنت، مذهب حنبلي برخوردي صريح‏تر و شفاف‏تر از ديگر مذاهب نسبت به خرافات دارد. از سويي در زمان محمدبن عبدالوهاب(رح) بيشتر مردم از مسير صحيح عقيده‌ي توحيدي فاصله گرفته بودند و در وادي خرافات گام برمي‏داشتند. از ديگر سو ايشان كه از دانشمندان اهل سنت و جماعت و پيرو مذهب حنبلي بود بسيار صريح با خرافات و انحرافات مقابله نمود. دشمنان دين به پيروي از سياست شوم خود: (فَرِّقْ تَسُدْ : تفرقه بينداز و سروري كن) براي ايجاد تفرقه‌ي بيشتر بين مسلمين اقدامات محمدبن عبدالوهاب را مذهبي تازه ‏ناميدند و مسلمانان ناآگاه نيز به پيروي آنها از ظهور مذهبي نو سخن گفتند كه البته اين نامگذاري اصولاً درست نيست زيرا: اولاً : ايجاد مذهبي تازه بيش از پيش بين مسلمانان فاصله مي‏اندازد و تفرقه‌ي موجود را زيادتر مي‏كند. در حالي كه مسلمين مؤظف هستند براي هموار نمودن وحدت و رسيدن بدان از ايجاد مذاهبي ديگر دلسوزانه و با جديت جلوگيري نمايند، به همين دليل واضح است تبليغ براي مذهبي تازه با اصل «ايجاد وحدت» كه تكليف ديني است منافات دارد. ثانياً : بر فرض صحيح ‏بودن اين نامگذاري بدليل اينكه عبدالوهاب -پدر محمد- صوفي بود و با آراء و نظريات فرزندش مخالفت مي‏نمود. لذا وهابي (منسوب به عبدالوهاب) براي مخالفان ‏محمد بن عبدالو هاب نامي با مسمي خواهد بود، نه براي ‏محمد بن عبدالوهاب. ثالثاً: نه شيخ ‏محمد و نه پيروانش هيچكدام ادعاي بوجود آوردن مذهبي نو رانداشته‏اند. رابعاً‌ : چون واژه‌ي «مذهب» براي آراء فقهي تدوين شده‌ي يك مجتهد بكار برده مي‏شود و اما عمده مسائلي كه محمدبن عبدالوهاب از آنها صحبت نموده جزو مسائل اعتقادي هستند نه احكام، با اين وجود بكار بردن واژه‌ي مذهب براي آراء ‏محمدبن عبدالوهاب اشتباه است. خامساً : مهمتر اينكه اصل مسائلي كه شيخ‏ محمد تبيين و يا تشريح نموده است تازه و نوپيدا نبوده‏اند. بعبارت ديگر آن نظرياتي كه امروزه تحت نام و هابيت تازه جلوه داده مي‏شود چيزي تازه نيست زيرا همان مسائل و نظريات در قرآن بطور واضح و شفاف آمده است و نيز در احاديث پيامبرصلي الله عليه وسلم و ديگركتب معتبر اهل سنت و جماعت موجود مي‏باشد كه در ذيل به نمونه‏هايي اشاره مي‏نماييم تا « سيه ‏روي شود هركه در او غش باشد». 
(1) اگر اعتقاد به شرك‏ بودن استغاثه -طلب فريادرسي- از غيرخدا «نشانه‌ي وهابي ‏بودن باشد» بايد پذيرفت كه پيامبرصلي الله عليه وسلم ، خلفاي راشدين، ائمه‌ي اربعه و علماي اسلام و … همه‌ي آنها و پيروانشان وهابي هستند. زيرا: الف) خداوند متعال مي‏فرمايد: ]إذ تستغيثون ربكم فاستجاب لكم[ «هنگاميكه شما مسلمين پروردگارتان را به فريادرسي خواستيد پس براي شما استجابت نمود»(انفال/9). و باز خداوند مي‌فرمايد: 
{ إن الذين تدعون من دون الله عباد أمثالكم}«كساني را كه به غيراز خدا مي‏ خوانيد بندگاني مثل خودتانهستند](اعراف/194). يعني همچنانكه شما مخلوق و نيازمند هستيد و قادر نيستيد به فرياد كسي برسيد، آنها -بندگاني را كه از ماوراي عالم به شهادت مي‏خوانيد- نيز نمي‏توانند به فرياد شما برسند. زيرا تمامي بندگان خدا خودشان سراپا نيازمند هستند. حال هر چند بسيار صالح و پاك هم باشند هرگز قادر به نصرت و ياري‏ دادن ديگران نيستند. چنانكه خداونديگانه و بي‏ شريك مي‏فر مايد: 
[والذين تدعون من دونه لا يستطيعون نصركم]«كساني كه بغير از خدا مي‏خوانيد توانايي ياري‏ دادن شما راندارند(اعراف971 اساساً بندگان صالحي كه از اين دنيا رفته‏اند و يا اينكه زنده‏اند ولي با ما فاصله‌ ي مكاني زيادي دارند، از احوال ما بي‏ خبر هستند.بفرض هم كه مطلع باشند نمي‏توانند دعاي ما را استجابت كنند. 
چنانكه در قرآن كريم مي‏خوانيم: {إن تدعوهم لا يسمعوا دعائكم و لو سمعوا ما استجابوا لكم}« اگر آنها (غيرخدا) را بخوانيد دعاي شما را نمي‏شنوند. اگر (بفرض محال) هم بشنوند نمي‏توانند دعاي شما را استجابت كنند»(فاطر/14). 
بعلاوه تنها كسي مي‍تواند به فرياد آدميان برسد كه قدرت خلق و آفرينش داشته باشد، چون خداوند مي‏فرمايد: 

(2) [ والذين يدعون من دون الله لا يخلقون شيئا و هم يخلقون]« وكساني را كه غير از خدا مي‏خوانند چيزي را خلق نكر ده‏اند آنها خودشان هم مخلوق(نيازمند) هستند»(نحل/20). 
شگفتا! كه كساني «من دون الله» را به «بتهاي چوبي و سنگي» معني مي‏ كنند، آنگاه گستا خانه رأي مي‌ دهند كه خوا ندن صالحان و نيكوكاران عين توحيد است در حاليكه واضح و آشكار است كه «من دون الله» يعني هركسي و هر چيزي غير از خداوند قادر متعال. 
ب) انس(رضي‏الله عنه) كه 9 سال در خدمت پيامبر صلي الله عليه وسلم بوده است نقل مي‌كند كه: هرگاه پيامبر صلي الله عليه وسلم با سختي و ناراحتي مواجه مي‏شد مي‏فرمود: چنانكه امام ترمذي روايت كرده است: 
عن أنس رضي‏الله عنه عن النبيصلي الله عليه وسلم (إنه كان إذا كربه امر، قال: يا حي يا قيوم برحمتك أستغيث) « اي زنده‌ي پاينده‌ با رحمت خودت بفريادم برس!» (قال الحاكم هذا حديت صحيح الاسناد، رواه الترمذي). 
پس پيرو راستين پيامبرصلي الله عليه وسلم كسي است كه مانند رسول‏الله صلي الله عليه وسلم دعا كند و فقط خدا را فريادرس بداند و بس. 
ج) امام علي رضي الله عنه به پيروي از پيامبرصلي الله عليه وسلم چنين دعا كرده است: 
( … فيا غاية الطالبين و أمان الخائفين و عماد الملهوفين و غياث المستغيثين و جار المستجبرين وكاشف ضُرالمكروبين …)« اي منتهي آرزوي خواستاران و امان‏ بخش ترسناكان و تكيه‏ گاه دلسو ختگان و فريادرس فرياد طلبان و پناه پناه جو يان و برطرف‏كننده‌ي گرفتاري گرفتاران» (صحيفه علويه، ص/636، قابل ذكر است كه مرجع مذكور پر از دعاهاي خالص توحيدي مي‏باشد). 
د) زين‏العابدين يكي از نوادگان امام علي در دعاي خود مي‏فرمايد: ( … فلا أدعو سواك و لا أرجو غيرك … )« جز تو را نمي‏خوانم و بجز تو اميد ندارم». (به صحيفه سجاديه دعاي 15 نگاه كنيد). 
لازم به ذكر است كه آقاي محمدعلي سادات دعاي مذكور را عالماً وعا مداً غلط ترجمه نموده است. او عبارت «فلا اد عو سواك» را به « تو را مي‏خواهم» معني كرده است. شايد از ترس اينكه مبادا افكار وهابيت به ذهن دانش‏ آموزان راه يابد؟ «چنين خدمتي؟!» انجام داده است. (به كتاب بينش اسلامي سال اول دبير ستان صفحه‌ ي آخر چاپ 1361 مرا جعه كنيد.) 
سجاد يكي ديگر از نوادگان امام علي همچنين(در دعاي 28، صحيفه‌ي سجاديه) مي‏فرمايد: ( و رأيت أن طلب المحتاج الي المحتاج سفه عن رأيه و ضله عن عقله)« دانستم كه خواستن نيازمند از نيازمند از سبكي انديشه و گمراهي خود اوست».هـ) غزالي (رحمه الله عليه) در ضمن قصيده‌ي منفرجه‌ي خود مي‏فرمايد: 
من للملهوف سواك يغث او للمضطر سواك نجي « جز تو كيست فرياد رس د لسوختگان يا كيست جز تو نجات‏ د هنده‌ ي درماندگان». 
وقتي كسي معتقد باشد قراردادن واسطه‌اي مرده، بين خود و خدا باطل است. بهمين دليل او را وهابي بنامند بايد قبول نمود كه همه‌ي مسلمانان پيرو قرآن و سنت صحيح وهابي باشند. زيرا خداي متعال مي‏فرمايد: 
[فاستقيموا إليه و استغفروه و ويل للمشركين ]« به سوي خدا مستقيماً روي آوريد و از او آ مرزش بخواهيد و هلا كت بر مشركان باد» (فصلت/6). 
علامه زمخشري صاحب تفسير كشاف با توجه به عبارت «فاستقيموا اليه» و تفاوت آن با عبارت «فاستقيموا له» در تفسير آيه‌ي مذكور مي‏فرمايد: (فاستووا اليه بالتوحيد و إخلاص العبادة و غيرذاهبين يمينا و لا شمالا و لا ملتفتين إلي ما يسول لكم الشيطان من إتخاذ الاولياء و الشفعاء و توبوا إليه مما سبق لكم من الشرك)« با توحيد و اخلاص در بندگي مستقيماً به سوي خدا روي آوريد و به راست و چپ نرويد و به فريب‏هاي شيطان توجه نكنيد كه شما را به دست گرفتن-متوسل شدن- اولياء و شفيعان تشويق مي‎كند و از شرك گذشته‌ي خود به سوي خدا توبه كنيد». لابد علامه زمخشري را نيز بايد وهابي شمرد(؟!!) كه چنين درك و فهمي خالص، پاك و كاملاً توحيدي از آيه‌ي مذكور پيدا نموده است. اگر گفته شود ما خود را لايق نمي‏دانيم كه مستقيماً با خدا حاجت خود را در ميان بگذاريم بهمين دليل به پاكان و صالحان متوسل مي‏ شويم همچنا نكه اگر كسي بخواهد شرح حال خود را به سمع پادشاه بر ساند بايد از مقربان وي مدد جويد .در پاسخ مي‏گوئيم: اولاً: ما مسلمانان براي مسائل اعتقادي خود حتماً بايد از قرآن و سنت صحيح پيامبرصلي الله عليه وسلم دليل داشته باشيم، لذا مي‏گوئيم ادعاي فوق با نص قرآن مخالفت دارد، از آن جهت كه- از جمله- مي‏فرمايد: 
[فاستقيموا اليه و استغفروه … .]
بعلاوه ما موظف هستيم براي پاكان و نيكان در گذشته از خدا مغفرت بطلبيم نه اينكه از آنان چيزي بخواهيم و يا ايشان را واسطه قرار دهيم. چنانكه در آيه 11 سوره‌ي حشر مي‏خوانيم: 
[ربنا إغفر لنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان … ] « پروردگارا ما و برادران ايماني ما كه در ايمانداري سبقت برده‏اند(قبل از ما بوده‏اند) را مورد مغفرت خود قرار بده …».بسياري از مردم بر خلاف اين آيه از بزرگواران و صالحان مدد و فرياد رسي مي‏طلبند و به ايشان متوسل مي‏ شوند در حاليكه بر طبق دلايل قرآن ما بايد نخست براي خود، سپس براي آنها طلب آمرزش گناهانشان را از خداوند بخواهيم. 
ثانياً: از چنين اشخاصي مي‏پرسيم «چگونه شما خود را لايق نمي‏د انيد چيزي جزئي را بدون واسطه از خدا بخواهيد ولي در نماز(در حضور خدا) مستقيماً و بدون واسطه بزرگترين نعمت(يعني: هد ايت در مسير انبياء و صديقين و شهداء و صا لحا ن قرارگرفتن را مي‎خواهيد، مگر نه اينكه همين بدون واسطه و رودررو با خدا سخن‏گفتن(بيان و درخواست اياك نستعين، ا هدنا الصراط المستقيم) خود قويترين دليل براي نفي توسل نادرست است؟ 
ثالثاً: خدا را به پادشاه تشبيه‏ نمودن غلط و بلكه شرك و كفر محض است. بسيار مايه‌ي تأسف و تعجب است جاهلا ني كه به خود اجازه داده و جرأت مي‏ كنند خداي بي نهايت بزرگ، مقتدر، سميع، بصير، بخشنده، مهربان و بي‏نياز را به انسان نادان و سراپا نيازمند و بي‏نهايت حقير و ناتوان تشبيه نمايند؟! اينها توجه ندارند كه خداوند متعال از اينگونه مثال‏ زدنهاي نادر ست نهي فرموده است، چنانكه در قرآن كريم مي‏خوانيم: 
[ ولا تضربوا لله الامثال إن الله يعلم و أنتم لا تعلمون]« براي خدا مثالهاي بشري نزنيد كه خدامي‌داند و شما نمي‏دانيد» نحل/71 
رابعاً: در كتب احاديث و تاريخ اسلام آمده است كه عمر(رض) بهنگام خشك سالي در اقامه‌ي صلاة الاستسقاء-نماز باران- به عباس عموي پيامبرصلي الله عليه وسلم متوسل شد. حال مي ‏پرسيم چرا عمر(رض) به پيامبر صلي الله عليه وسلم و ديگر انبياء و يا به ابوبكر صديق(كه بدليل فرموده‌ي رسول الله بعد از انبياء از همه‌ي انسانها افضل‌تر است) متوسل نشد؟ نحوه‌ي عمل عمر(رض) نيز دليل قاطعي است كه توسل به انسان صالح زنده صحيح است و به انسان صالح مرده صحيح نيست و اين عمل شرك مطلق است. 
بدون ترديد اگر عمر(رض) امروز زنده بود و به پيامبرصلي الله عليه وسلم متوسل نمي‏شد و به شخص صالح زنده‏اي توسل مي‏جست فرياد جاهلان بلند مي‏شد كه عمر(رض) هم وهابي است و يا اگر امروز امام عمر(رض) زنده بود و درختي را كه پيامبرصلي الله عليه وسلم در بيعة‏الرضوان بدان تكيه داده بود از بيخ و بن مي‏كند و مي‏سوزانيد فتواي قتل او را صادر مي‏نمودند، واي به روزي كه دين به دست جاهلان و عالم نمايان بيافتد …! 
(3) اگر اعتقاد به «عدم وصول ثواب قرائت قرآن به اموات دليل وهابي ‏ بودن باشد بايد گفت امام شافعي (رض) و جمهور علماي شافعيه وهابي بوده و هستند. چرا كه امام نووي (رحمة الله عليه) كه يكي از علماي بزرگ شا فعيه است مي‏ فر مايد: 
( وأما قرائة القرآن و جعل ثوابها للميت و الصلاة عنه و نحوهما، فمذهب الشافعي و الجمهور إنها لا تلحق الميت … )« و اما درباره‌ي قرائت قرآن و قراردادن ثواب آن براي مرده و نيز اقامه‌ي نماز بجاي او و يا امثال آن، امام شافعي و جمهور علماي شافعيه بر اين عقيده‏اند كه آن ثواب به ميت نخواهد رسيد»(شرح مسلم، جلد 11، ص 85 در حاشيه ارشاد الساري و ج7، ص 90/91 و جلد 1 ص 90/119 و 120). 
همچنين امام نوري در كتاب «الاذكار» صفحه‌ي 142 مي‏فرمايد: (وإختلف العلماء في وصول ثواب قرائة القرآن فالمشهور من مذهب الشافعي و جماعة أنه لا يصل)(2). امام نووي(رح) دليل امام شافعي (رح) را چنين بيان كرده است: {{(دليل الشافعي: وأن ليس للانسان إلا ما سعي … و قول النبيصلي الله عليه وسلم : إذا مات ابن آدم إنقطع علمه إ لا من ثلاث، صد قة جارية أو علم ينتفع به أو ولد صالح يدعو له)« دليل امام شافعي براي عدم وصول ثواب نماز و قرائت قرآن به مرده اين آيه است كه: براي انسان جز آنچه خودش تلاش نموده است چيزي برايش نفع ندارد … و نيز فرموده‌ي پيامبر صلي الله عليه وسلم : هرگاه انسان بميرد اعمال او قطع مي‏شود(خير و ثوابي به او نمي‏رسد) مگر از سه طريق: 
1) صدقه‌ي جاريه -كار خيري كه بعد از شخص انجام‏دهنده آن كار ادامه داشته باشد مانند: ساختن پل، مدرسه، مسجد، بيمارستان و … 
2) علم نافع -مانند تعليم قرآن و حديث و تأليف كتابهاي ديني و … 
3) فرزند صالحي كه براي او دعاي خير كند.}} (ارشاد الساري، ج1، ص 90 و 119 و 120). 
4) اگر كسي معتقد باشد ساختن گنبد و بارگاه روي قبور حرام است و بهمين دليل او را وهابي بدانند بايد اذعان داشت كه پيامبر صلي الله عليه وسلم امام بخاري، مسلم، نووي و پيروانشان وهابي باشند زيرا در صحيح مسلم آمده است: 
(عن جابر رضي الله عنه قال : نهي رسول الله صلي الله عليه و سلم أن يجصص القبر و أن يقعد عليه و أن يبني عليه) « از جابر(رض) نقل شده كه گفت: رسول خدا صلي الله عليه وسلم از گچ‌كاري و سنگ‌كاري قبر و نشستن بر آن- يعني در كنار قبر نشستن و با مرده‌اي كه در آن قرار دارد سخن گفته شود- و ساختن بنا و عمارت بر آن نهي فرموده است».(رياض الصالحين، تأليف امام نووي،ص 490). بعلاوه بايد شيخ طوسي و شيخ حرعاملي از مجتهدان شيعه را نيز وهابي ناميد، چرا كه: 
در كتاب تهذيب شيخ طوسي(از كتب اربعه‌ي شيعه) و نيز در كتاب وسائل الشيعه تأليف شيخ حرعاملي باب 44 از ابواب دفن در روايت موثق از موسي بن جعفر آمده كه: (سألت ابا الحسن موسي عن البناء علي القبر و الجلوس عليه هل يصلح؟ قال: لا يصلح البناء عليه ولا الجلوس ولا تجصيصه و لا تطبينه)« برادر موسي بن جعفر از بناي قبور و نشستن بر روي آن پرسيد كه آيا اينكار صحيح است ؟ ا و فرمود: خير ساختمان سازي و گنبد درست كردن بر قبر و نشستن روي آن -يعني در كنار قبر نشستن و با مرده‌اي كه در آن قرار دارد سخن گفته شود- و گچ كاري و سنگ‌كاري و گل‌كاري آن صحيح نيست). 
باز در كتاب تهذيب و وسائل الشيعه بنقل از جراح مدائني آمده كه جعفرصادق فرمود: (لا تبنوا علي القبور ولا تصوروا سقوف البيوت فإن رسول الله صلي الله عليه وسلم كره ذلك)« بر قبرها بنا نسازيد و سقف خانه‏ها را پر از تصوير نكنيد كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم اينكار را ناپسند شمرده است». 
همچنين در مآخذ فوق و نيز در كتاب «من لا يحضره الفقيه» (از كتب اربعه‌ي شيعه) باب مناهي پيامبر صلي الله عليه وسلم بنقل از يونس بن ظبيان آماده كه جعفرصادق فرمود: (نهي رسول الله صلي الله عليه وسلم أن يصلي علي قبر أو يقعد عليه أو يبني عليه)« رسول الله صلي الله عليه وسلم نهي فرمود از اين كه بر قبري نماز گزارند يا برآن بنشينند و يا برآن بنا سازند». 5) اگر اعتقاد به حرام ‏بودن دست‏زدن و چسبيدن و بوسيدن قبر و ضريح و … دليل وهابي‏ بودن باشد بايد ابن حجر هيثمي (رح) از علماي برجسته‌ي اهل سنت و شافعي‏مذهب و نيز امام محمد غزالي(رح) و پيروانشان وهابي باشند، چرا كه: 
الف) ابن حجر هيثمي (رح) فرموده است: (التزام القبر أو ما عليه من نحو تابوت ولو قبره صلي الله عليه وسلم بنحو يده و تقبيله بدعة مكروهة قبيحة)« چسبيدن به قبر و يا آنچه روي آن است از قبيل تابوت و ضريح و … اگرچه قبر پيامبر صلي الله عليه وسلم هم باشد و نيز دست‏زدن و بوسيدن آن بدعت مكروه و قبيحي است». 
ب) امام محمد غزالي(رح) در احياء علوم‏الدين جلد 4 ص 491 فرموده است: 
( والمستحب في زيارة القبور أن يقف مستدبر القبلة مستقبلا بوجه الميت و أن يسلم و لا يمسح القبر و لا يمسه و لا يقبله فإن ذلك من عادة النصاري)« مستحب است در زيارت قبور پشت به قبله روبروي ميت ايستادن و سلام‏ كردن، ولي نبايد به قبر دست زد و يا دست كشيد و نيز نبايد آنرا بوسيد و يا دور آن طواف كرد زيرا اين اعمال از آد ا ب و عادات مسيحي‏ ها است». 
يا للعجبا : 900 سال قبل بنا بفرموده‌ي امام محمد غزالي(رح) دست‏ زدن و بوسيدن قبر و ضريح و … از عا دات و ر سوم مسيحي‏ها بوده ولي امروزه انجام ‏ندادن عادات و آداب مسيحي‌ها نشانه‌ي وهابي‏ بودن است! و انجام ‏دادن آداب مسيحيت جزو اصول اسلامي شده است. 
راستي اگر امام غزالي و ابن حجر هيثمي امروز زنده بودند و چنين فتوايي صادر مي‏كردند، جهال و عالم نمايان چه بر سرشان مي‏آوردند؟ 
بعضي، از جمله ابوالقاسم –شارح تحفه‌ي شيخ ابن حجر- سخن ابن حجر را برخلاف رأي او و بدون دليل تأويل و توجيه مي‌كند، آنگاه كه مي‏گويد: بوسيدن قبر پيامبر به خاطرتبرك اشكالي ندارد. البته ايشان توجه ندارند كه: 
اولاً: فرموده‌ي ابن‏حجر صريح و روشن است و جاي هيچگونه توجيهي باقي نگذاشته است. 
ثانياً: وقتي پيامبر صلي الله عليه وسلم از بناي روي قبور نهي فرموده و بناي آن حرام است پس بطريق اولي ا حترام و بزرگداشت آن عمل حرام هم، حرام خواهد بود. و اما خنده‏دار است وقتي از متحجرين مي‏شنويم كه مي‏گويند عجيب است اين وهابيها چگونه توانسته‏اند كتاب ابن‏حجر و امام غزالي را دستكاري كنند!! 6) اگر اعتقاد به تخريب گنبد و بارگاه و بناهاي روي قبور دليل وهابي‏ بودن باشد، بايد پيامبر صلي الله عليه وسلم ، امام علي(رض)، ابوالهياج اسدي(رض) و ائمه‌ي زمان امام شافعي، خود امام شافعي، امام بخاري، امام مسلم، امام نووي، ابن حجر هيثمي و پيروانشان همگي وهابي باشند، زيرا : الف) در صحيح مسلم آمده است: (عن ابي الهياج الاسدي قال: قال لي علي بن ابي‏طالب ألا أبعثك علي ما بعثني عليه رسول الله صلي الله عليه وسلم أن لا تدع تمثالا إلا طمسته و لا قبرا مشرفا إلا سويته)« از ابوالهياج اسدي روايت شده كه گفت: علي بن ابي‏طالب به من گفت تو را انتخاب مي‏كنم بر آنچه رسول الله صلي الله عليه وسلم من را بر آن انتخاب كرد وآن اين است كه هيچ عكس و تصوير و مجسمه‏اي را فرونگذاري جز آنكه آن را پاك نمايي و از بين ببري و هيچ قبري را فرونگذاري جز آنكه آن را تخت نمايي». ب) در كتاب وسائل الشيعه چاپ سنگي جلد اول ص/ 209 از كليني بدين صورت نقل شده است: (عن ابي‎عبدالله قال: قال امام علي(رض) بعثني رسول الله صلي الله عليه وسلم إلي المدينة في هدم ا لقبور و كسر الصور) « جعفر صادق گفت: امام علي فرمود، رسول خدا صلي الله عليه وسلم من را جهت تخريب(بنا و گنبد) روي قبور و شكستن تصاوير و مجسمه‏ها به سوي مدينه مامور و رهسپار كرد». 
ج) همچنين امام نووي در شرح مسلم(ج4، ص/301 الي 304 ارشاد الساري) آ ورده است: (قال الشافعي في الام: و رايت الائمة بمكة يأمرون بهدم ما يبني و يؤيد الهدم قوله صلي الله عليه وسلم ( و لا قبرا مشرفا إلا سويته …))« امام نو و ي مي‏فرمايد: امام شافعي در كتاب الام فرموده است: در مكه مشاهده نمودم كه ائمه دستور دادند بناي روي قبور را ويران نمايند و اين عمل را فرموده‌ي رسول الله صلي الله عليه وسلم كه فرموده: (و لا قبرا مشرفا إل سويته) تأييد مي‏كند. دقت كنيد عبارت -و يؤيد الهدم …- سخن و رأي امام نووي(رح) است. يعني آن بزرگوار نيز وهابي بوده است؟!!) د) و اما ببينيم ابن حجر هيثمي(رح) در اين باره چه مي‏فرمايند؟ ايشان كه بعد از امام شافعي(رح) و امام نووي(رح) يكي از بزرگترين شخصيتها در مذهب شافعي مي‌باشند و رأي و فتوايش براي پيروان مذهب شافعي حجت قاطع است مي‏فرمايد: (… و يجب المبادرة لهدمها و هدم القباب التي علي القبور إذ هي أضر من مسجد الضرار لانها أسست علي معصية رسول الله صلي الله عليه وسلم لانه نهي عن ذلك و أمر صلي الله عليه وسلم بهدم القبور المشرفة و تجب إزلة كل قنديل أو سراج علي القبر … )« اقدام براي نابودي و تخريب قبر‏ها و گنبد و بارگاه‏ها كه روي قبرها است واجب مي‏باشد چون ضررش از مسجد ضر ار-مسجد منافقان زمان پيامبر بود كه به دستور الله تعالي و توسط پيامبر تخريب شد- بيشتر است، براي اينكه بناي آنها در واقع نافرماني از رسول الله صلي الله عليه وسلم مي‏باشد. آن حضرت از ساختن بنا روي قبور نهي فرموده و به تخريب و نابودي آنها دستور داده است، پس از بين ‏بردن همه‌ي چراغها و تزئينات و گنبدها و … بر روي قبور نيز واجب است.(الزواجر عن اقتراف الكبائر، تأليف ابن حجر، ج 1، ص/ 121). ملاحظه مي‏فرماييد آراء و نظرياتي كه امروزه بنام وهابيت مورد سوء ظن و لعن قرار گرفته -وتبديل به حربه و وسيله‏اي شده براي ترور شخصيتها وترويج و ادامه‌ي بدعت‌گذاري- عيناً در كتب معتبر اهل سنت و شيعه نيز موجود و مورد تأييد مي‏باشد.پس بدون شك اگر كسي از عقل و انصاف و تقوي بهره‏مند باشد و رساله‌ي حاضر را مطالعه كند و درباره‌ي موارد مستندي كه بعنوان نمونه ذكر شده – هر چند كه دلايل در اين ‏باره در قرآن و سنت صحيح رسول‏الله صلي الله عليه وسلم خيلي زياد است- اطلاع حاصل نمايد به آساني تصديق مي‌كند كه وهابيت اسمي بي‏مسمي، نامفهوم و بدون مصداق است. والسلام علي عبادالله الصالحين 
——————————————————————————– 
1- البته اين نامگذاري و كاربرد كلمه‌ي وهابيت توسط انگليس رواج پيدا كرد و قضيه اين بود كه: 
وقتي كه دعوت محمد بن‏عبدالوهاب براي يكتاپرستي در عبادت و پرستش خداوند شروع شد و دوباره زمينه‏هاي توحيد الوهيت در ميان مردم شروع به رشد كرد، در آن زمان هندوستان مستعمره‌ي انگليس بود و در نهايت خرافه‏پرستي و شرك به سر مي‏برد. حاجياني كه از هندوستان براي انجام مناسك حج به عربستان مي‏آمدند كم‏ كم در آنجا با اين افكار و عقايد صحيح اسلامي آشنا شدند و دوباره در صدد تصحيح عقايد و باورهاي خود به خدا و قرآن بر‏آمدند، به همين خاطر آنها نيز با برگشتن به كشور شان شروع به ترويج اين دعوت تو حيدي در ميان مردم كردند و انگليس از اين نظر احساس خطر مي‏ كرد زيرا مي‏ دانست كه اين دعوت يك بيداري اسلامي قوي، پابر جا و رستگار است. به همين دليل در صدد چاره‏ جو يي برآمد و مثل هميشه خواست از دسيسه‏هاي مكارانه‌ي انگليسي استفاده كند و برچسبي بر اين دعوت بزند، به همين خاطر شايع كرد كه اين دعوت، دعوتي اسلامي و الهي نيست، بلكه دعوتي وهابيست و آن را منتسب به اسم پدر محمد كه عبدالوهاب بود، كرد كه در اصل بايد دعوت را به اسم صاحب دعوت مي‏ كرد و صاحب اين دعوت هم محمد بود نه عبدالوهاب پدرش، ولي انگليس مي‏دانست اگر بگويد اين يك دعوت محمدي است در ذهن مردم نمي‏تواند ايجاد شبه كند، پس شايع كرد كه اين دعوت، دعوتي وهابيست و آن را منتسب به اسم پدر محمد، كه عبدالوهاب است، كرد. 
2 – يعني: علما در مورد رسيدن ثواب قرائت قرآن به مرده اختلاف دارند، ولي قول راجح و مشهور مذهب امام شافعي و پيروان او و جمعي از علما اين است كه ثواب قرائت قرآن به مرده نمي‏رسد. 
3- ولي بايد گفت تحريف‏كنندگان اصلي آناني هستند كه بدون دليل اقوال اماما نشان را بر طبق اميال و هوا و هوسشا ن تأويل و تحريف مي‏كنند و معناي آن را وارونه و برعكس به مردم مي‏گويند.
2) مذهب معتزله
بديهى است كه همه اين مسائل ، همزمان و به وسيله يك فرد طرح نشده اند، تدريجا و به وسيله افراد گوناگون پديده آمده و موجب توسعه علم كلام گرديده استدر مـيـان مـسـا ئل نـامـبـرده ، ظـاهـرا قديمترين آنها مسائل جبر و اختيار است كه البته معتزله طـرفـدار اخـتـيـار بودند. و مسائل جبر و اختيار مساءله اى است كه در قرآن طرح شده است ، يعنى قرآن اين مطالب را به گونه اى طرح كرد ه است كه انديشه ها را بر مى انگيزد.
زيـرا از طـرفـى در بـرخـى آيـات تصريح شده كه انسان مختار و آزاد است و هيچ گونه جـبـرى در كـار نيست ، و از طرف ديگر در برخى آيات تصريح شده است كه همه چيز به مشيت و اراده خدا است ايـنـجا اين توهم پديده آمده است كه اين دو تيپ آيات با هم منا فى است . لهذا بعضى آيات اختيار را تاءويل كردند و قا ئل به جبر شدند، و بعضى آيات مشيت و اراده (قضا و قدر) را تـا وئل كـردنـد و قـائل بـه اخـتـيـار شـدنـد. و البـته گروه سومى هم هستند كه هيچگونه تناقض و تنافيى ميان اين دو دسته آيات نمى بينن
به علاوه در كلمات على عليه السـلام بـحـث جـبر و اختيار زياد مطرح شده است . عليهذا طرح بحث جبر و اختيار مقارن است