آرشیف

2014-12-11

غلام علی فگارزاده

مرثيهء بخاطرشهادت شش طفل معصوم مدرسهء قريهء تيشا درولايت کنر

اينجا،
نزديک خانه ام،
در صحن مدرسه،
در زير خيمه های کهنه ورنگ رفته ز باران وآفتاب،
ما جمع طفلکان
با شور وبا شعف
درس معلم غزيز راهمه تکرار ميکديم.
 آنروز حادثه،
استاد ساعت قرآن، کلام پاک
آغاز کرد درس نو خود بنام حق.
ناگه صدای خشن وضربت بی رحم انفجار
پيچيد دردرون خيمه هيولای خونخوار
بشکست قدوقامت ما طفلکان
يکدم بکام خويش فروبرد چو اژدهار.
مادر ز داغ فرقت من شد جکر کباب
پدر زدوری من ديده ساخت خون ز آب
.
 بار ربا !

من که هنوز به کسی بد نکرده ام،
من جز کتاب وتخته وکاغذ،
جز درس استاد و مهر والدين،
چيزی ديگر به عمر کمی خود نديده ام.
اين ظالمان که اند که بخون خفته اند مرا؟
واين قاتلان که اند که چنين کشته اند مرا؟
 ای بی نياز دادگر ای بادشاه کل!
از من قبول بفرما همين دعا:
بهرثواب مادروپدرم صبرکن عطا

اين فتنه های ظالم وقاتل جزا بده
اين مفسدان روی زمين را سزا بده

تا مادری زداغ جگر گوشه نگردد جگر کباب
وازهجرطفل نريزد زچشم  پدر خون بجای آب.

فگارزاده- شهرکابل
11 اپريل 2006

***