آرشیف

2014-12-11

غلام علی فگارزاده

در سوگ شهدای ولسوالی پنجوائی ولايت کندهار

در نيمه های شب،

بار ديگر؛

دشمن حريم خانۀ ما را نشانه رفت

دست کثيف اهريمن بفشرد ماشۀ تفنگ

آن قامت رسای عزيزان ما شکست

سوراخ کرد قلب پاک طفل و پيرو جوانان ميهنم

 

رنگ شفق پريد چو خون ديد در زمين

ابر بهار سينه چاک شد و ناله کرد و گريست

مردی که زخمی بود و فغان داشت گفت

اين رنگ سرخ خاک، نه از رنگ لاله است

بل رنگ خون پاک شهيد من و تو است

اين خاک ماست ولی غاصبان دهر

حق حيات و زنده گی ما گرفته اند

ما را نفاق و جهل و اسارت خراب کرد

محتاج اين و آن و رۀ  ناصواب کرد

 

در صبحگاه وقت،

پير و جوان قريه رسيدند در محل

مردی بلند قد و کهن سال ازميان

ايستاده شد به پيش روی جمعيت، کشيد آه

 

با گريه گفت

اينها، در خواب بوده اند و کشته شدند بيگناه

از دست دشمنان دين و وطن  نامش امريکا

ای راهروان حق

آزاده گان  پاک

ای مردم دلير

 درد و غم و مصيبت رنجهای ما يکی است

سرخی خون  پاک شهدای ما يکی است

خيزيد و دست اخوّت بهم دهيم

آهنگ رزم و شعر زمان سر دهيم

يکجا شويم و بخوانيم شعار نو

در يک قيام حق و عدالت به راه راست

با مشت آهنين و چو مردان داستان

پوز ستم بخاک بماليم بی امان

 

فگارزاده

شهرکابل، ۲۴ حوت ۱۳۹۰