آرشیف

2015-1-26

محمد دین محبت انوری

عشق و جـــــــوانی

واژه عشق به چندین تعریف عبارت ومعنی شده است تاهنوز در جهان بخاطر تعریف عشق ملیونها دالر به مصرف میرسد کوشش بسیار بخرچ داده شده تاکلمه عشق را به گونه های جالب تر وارزش مند ترتعریف وتوصیف کنند دانشمندان وقلم بدستان در مورد عشق بسا داستانها وقصه های جذاب وخواندنی  نوشته اند تا عشق را در جهان پرمعنی وبا مفهوم نشان بدهند. دراکثر کشورهای جهان پیداشدن عشق منجر به پیوند بین مرد وزن میشود اما کلمه ولغت  ازدواج هم دوست داشتنی وامر حتمی سنتی بشمار میرود. کلمه عروسی  برای همه وخصوصآ برای جوانان لذت بخش وهیجان آور است وامید وار کننده آینده زنده گی مشترک زناشوی میباشد ازدواج جهت  زنده گی بهتر وخوشتربین دوجوان صورت میگرد ویکی از اهداف آن تشکیل خانواده میباشد.
آنهایکه تاهنوز به ازدواج موفق نشده اند ویابه آن مرحله نرسیده اند به صد ارمان وهوس بوده با حسرت سخن از چگونگی ازدواج وانتخاب همسر بدل برابر، حسین وزیبا که تا زنده باشند کام دل برآرد میگویند وبرخی هم بیشتر علاقه دارند که نسبت بخود شان دختری مقبول را برگزیده واسیر خود کنند. جوانان عمومآ بدنبال انتخاب همسر شایسته ، برتر وقشنگ تر هستند تا جایکه این تلاش از حد افزون توقعات آنهارابلند برده وخواهش عیش وعشرت زیادتر از توان ولیاقت خودرا دارند. که به یک عبارت  تعادل درچنین آرزوی را به محال میتوان بر قرار کرد چیزیکه فراموش میشود این است که خود جوان هم خودرا به همان معیار ها عیار نمیکند وتنها بالای خواسته هایش فکر میکند وجانب مقابل را درهمسان با خودش حق نمیدهد.
جوانی یک دوره سرشاراز شوق ، هوس وارمان است وبه عباره دیگرمیتوان گفت یک دوره  دیوانگی وبی پروای  زنده گی است که از هر نگاه آنرا مرحله پر تلاش ، پرخروش وجوش می نامند که شخص جوان دربعضی اوقات تحمل تاخیر ومعطلی دررسیدن به عشق وکنترول شهوت را ندارد تا حد امکان کوشش میشود هرچه زودتر به نحوی عاشق ودلداده کسی باشند طوریکه تجربه نشان داده این گونه عاشق شدن ومحبت کردن قبل از وقت وبی نتیجه میباشد درین مرحله وقتی  مسله محبت وعشق  میان خالی بوده که با عجله وساده گی پیش می آیدوناشی از احساسات زودگذر جوانی است. عشق زودگذرویا عاشق شدن دریک دوران معین زنده گی بالای جوانان ونو جوانان تاثیر انکار نا پذیری دارد. متاسفانه که این آتش سوزنده  یک فریب بیش نیست وجوان را ازمسیر اصلی آن منحرف کرده وبلای است که خود ایشان  بشوق وعلاقه آنرا پذیرفته ودرتحقق آن تپ وتلاش میکنند. بیشتر کسانیکه با تحمل ، تعقل ، مشوره و سنجش در پی انتخاب شریک زنده گی بوده اند از زنده گی خویش راضی میباشند وپایه های محبت خانواده گی شان مستحکم ترمیشود.
جوانان نصیحتی  را که از تجربه بزرگان در رابطه به مسایل زناشوی میشوند  قبول نداشته ودنبال حوس وخواست فعلی خود میروند وبعضی ازفامیل های محترم هم درین رابطه بی تفاوتی از خود نشان داده وفرزندان خودرا زیادتر آزادی داده واز دیدن فلم ها وسریال های خارجی ممانعت نکرده ودر پوشیدن لباس وتعقیب مود جلو آنها را نگرفته که عواقب وخیم بدنبال دارد باید یاد آور شد که گذشت  روزگار نواقصات وکمبودی های شانرا برملاساخته وبرایشان درس میدهد  درین رابطه ازدو نگاه یک هدف برآورده میشود پسر ودختر بلاخره در بند ازدواج خواهند افتاد.
پسران ودخترانیکه مسله تعین سرنوشت زناشوی را سطحی دانسته ودرمورد معلومات قبل از ازدواج ندارند وصبرنمیکنند تا به سن بلوغ برسند واز جانب همدیگر را خوب نمیشناسند این گروه هدف زودگذر ولی با کمی ازگرمی عشق را حس میکنند اما وقتی به اصل موضوع واهمیت پی بردند آنگاه بهانه گیری نموده در فکر گرفتن زن دوم میشوند ویا ازهم جدامیشوند درغیر آن تا آخر عمر یکدیگر را کنایه گفته وملامت میکنند وکسانیکه زن دوم راهم گرفته اند درست نمیدانند زن اول بهتر بود یا زن دوم.
هستند پسران ودختران که عروسی را حق خود دانسته وضرورت به مشوره بادیگران وتحقیق درین مورد را بیهوده پنداشته ودر انتظار رسیدن به هدف خود هستند وچندان علاقمند جستجودررابطه چگونگی مسله واهمیت ازدواج  نبوده وبه رسوم وعنعنات مردمی وقومی پایندی نشان نداده که حتی دیده شده بعضی خودسرانه بخاطربرآورده  نمودن غریضه نفسانی خود بالای  آبرو وعزت فامیل وقوم پاگذاشته به نحوی دختر وبچه باهم سازش کرده فرارمینمایند که بعدآ مشکلات اجتماعی بزرگ را دربین قوم بوجود میآورند.
شاید بعضی از جوانان محبت ودوستی بین پسر ودختر را یک امر رایگان وآسان فکر کنند که میتوان با چند بار دیدن ونوشتن نامه وغیره آنرا تامین نمود در حالیکه این ها هم خود وهم دیگران را فریب داده  ونتیجه اعمال وحرکات شان هیچ است.
محبت ودوستی واقعی اینطور نبوده بلکه یک شعله است که از یک قلب برمیخیزد وبر قلب دیگری جای میگیرد.
البته این نور محبت حقیقی نصیب هرکس نمیشود این گونه دوستی برای قلب وروح آرامش داده وسر شار از صداقت وراستی میباشد دربین شان هیچ گونه بی اعتمادی وتزلزل وجود نداشته آنها فقط در قلب هایشان رابطه   داشته وضرورت به حرف وسخن  فریبنده ندارند.
در رابطه به این موضوع سر گذشت یک جوان رایاد آورمیشوم:
آن جوان چنین گفته است جوانی بودم 20ساله درس میخواندم ودر مکتب با یک دختر آشناشدم این روابط ماروز  بروز خوبتر میشد تا اینکه یادی از عشق ومحبت در دل ما پیدا شد وروزی از روزها من بدختر گفتم ترا دوست دارم اوهم خنده کرده وچیزی نگفت بعد از آن روز من از درس وکتاب فاصله گرفتم وزیادتر متوجه سروقدمهای آن دختر بودم با گذشت هر روز گرمی عشق او بردلم بیشترمیشد و فکرمیکردم عاشق اوشده ام تصمیم گرفتم هرطوری که هست من اورا باید از خودکنم وبا او عروسی نمایم تحصیل من هنوز پایان نیافته بود که غم این دختر مرا دیوانه حالم کرده بود ومحبت او به سرم جای گرفته بود روزی به پدرو مادر خود ماجرا را بیان نموده واز آنها خواهش کردم تا بخانه دختر خواستگاری بروند رفت وآمد والدین من با خانواده دختر شروع شد. بعد ازهمان وقت  برخورد ورفتار ما در مکتب و رفت وآمدها تغیر کرده بود هدف رفتن به مکتب  بخاطری درس نبود بلکه بخاطری ملاقات با همدیگر واظهار محبت بود وهمچنان هرروز کوشش میکردم که سروصورت خودرا مرتب کنم تا مورد قبول دختر باشم آنروز ها  وظیفه مهم ما پیشبرد عشق بود ومن نمیدانستم این عشق چگونه بجانم نفوذ کرده بود  وقتیکه من دختر را میدیدم با خود میگفتم کاشکی همین حالا دست اوراگرفته بخانه خود ببرم وبا اوعروسی نمایم وهمچنان عجله داشتم تاهرچه زودتر عروسی من با او صورت گیرد راستی من تنها چهره ظاهری دختر را خوش کرده بودم از دیگر حال واحوال زنده گی اش معلومات نداشتم وهمان وقت برایم مهم نبود که  او چگونه آدمی است ودارای چه شخصیتی هست تنها اورا خوش داشتم ومیگفتم اگراو از من  شود دیگر ارمان ندارم.بعد از تپ تلاش وفرستادن خواستگاری بخانه دختر فامیل دختر راضی شدند تا ماهردو باهم نامزد شویم شرایط ومراسم نامزدی راسپری کردیم ومدتی کمی باهم نامزد بودیم سرانجام عروسی ما نیز صورت گرفت .
وقتیکه زنده گی مشترک را آغاز نمودیم از عادات وخصلت همدیگر آگاه شدیم وبه مسایل که تاهنوز خبر نبودیم اطلاع یافتیم وبا نامزد خود آشنای مکمل حاصل نمودم ازنظرمن همان دختریکه من میخواستم متاسفانه اونبود او دارای کردار واعمال مورد پسند من را نداشت از همین سبب روز بروزدر بین ما دوری ، سردی وجنجال پیداشد.
که من و او محبت های روز اول را فراموش کرده بودیم و خانم من از نظرم بدترین زنها شده بود از او راضی نبودم از زنده گی با او پشیمان شدم وهمیشه از اوشکایت داشتم طوریکه آرزویم بود او بامن سازش نمیکرد واز زنده گی زناشوی خود بیزار وآن عروسی بکام دل هردوی مانشد من وقتی فهمیدم ناشناخته ازدواج کرده ام واینگونه زنده گی تا آخر به بد بختی ونفرت می گذرد از انتخاب همسری که کرده بودم سخت پشیمان بودم بالاخره نتیجه ازدواج ما به طلاق انجامید این بود سرگذشت واقعی یک جوان که زنده گی زناشوی را فدای احساسات جوانی کرده بودو حالا باید گفت که به قول معروف اگر معشوقه بی وفا باشد شرمنده انتخاب خویشم.ودر نهایت جوانان دچار ملامتی ونارضایتی در ازدواج نشوند وبخت خوشبخت خودرا از دست ندهند.

  
پایان
چغچران
قوس ١٣٨٨