آرشیف

2019-1-1

عبدالکریم غریق

عبدالله بن عروه قُرَشِي أسدِي:

عبدالله بن عروه بن زبیربن عوام بن خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی قُرشِي اسدِي مکنی به ابوبکر مدنِي بوده، و مادرش فاخته دختر اسود بن ابی البختری بن هشام بن حارث بن اسد بن عبدالعزی بن قصی است، و او برادر هشام، عثمان، یحیی، محمد، اسماعیل، ابراهیم و عبیدالله پسران عروه و پدر عمر بن عبدالله بن عروه می باشد. موصوف از پدرش عروه بن زبیر، عمویش عبدالله بن زبیر، مادر بزرگش أسماء دختر ابوبکرصدیق، عبدالله بن عمر بن خطاب، حسن بن علی بن ابی طالب، حکیم بن حزام، نابغه جَعدِي، ابوهریره، فراضه بن عُمَیر حَنَفِي، أَبِي مُسلم خَولانِي و دیگران حدیث روایت نموده، و از او پسرش عمر بن عبدالله بن عروه بن زبیر، برادرانش هشام بن عروه بن زبیر، عبیدالله بن عروه بن زبیر، پسر برادرش محمد بن یحی بن عروه بن زبیر، ابوبکر بن اسحاق بن یسار و برادرش محمد بن اسحاق بن یسار، ضحاک بن عثمان حزامِي، اسماعیل بن امیه بن عمرو بن سعید بن عاص، جعفر بن محمد بن خالد بن زبیر، مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر، یحیی بن عباد بن عبدالله بن زبیر، محمد بن مسلم بن شهاب زهرِي، عبدالملک بن جریج، نافع بن ابی نعیم قارئ، حصین بن عبدالرحمن سلمِي، اسامه بن زید لیثِي، حماد بن عُطَیل بن فَضَاله بن رَدَّاد لیثِي، حَمَّاد بن موسی مدنِي، حنظله بن أبِي سفیان جُمَحِي، عبدالله بن مصعب بن عبدالله بن زبیر، یاسین بن معاذ زَیَّات، یوسف بن یعقوب بن ابی سلمه ماجِشون، ابوبکر عبدالرزاق بن عمر ثقفِي معروف به دمشقِي کبیر و جماعتی دیگر روایت نموده اند. احمد بن صالح مصری گفته است: بین عبدالله بن عروه و پدرش بیشتر از پانزده سال تفاوت سن نبوده است. دار قطنی، ابو حاتم و نسائی او را ثقه گفته اند. زبیر بن بکار می گوید: او مردی عاقل، خردمند، دوراندیش، صاحب زبان، بافضیلت و شریف بوده، و در زبان و بیان به عبدالله بن زبیر شباهت داشت، و سن او به 95 یا96 سال می رسید. مصعب می گوید: عبدالله بن زبیر دخترش ام یزید را به نکاح او در آورد، گرچه معاویه(رض) او را برای پسرش یزید خواستگاری کرد. و او نماینده عبدالله بن زبیر بود، که او را به نزد حُصَین بن نُمَیر فرستاد، و او با حصین ملاقات نمود. یوسف بن ماجشون می گوید: به همرای پدرم بودم، که برای انجام کاری رفته بودیم، وقتی عبدالله بن عروه را دیدیم، پدرم به من گفت: آیا ترا نیازی نیست، که از این شیخ پرسان نمائی، زیرا او از بقایای قریش بوده، و به حدیث، درایت و عقل آگاه است. ابن حجر عسقلانی می گوید: گفته زبیر بن بکار را حکایت احمد بن صالح کامل می سازد، که می گوید: وی در سال30 هجری متولد گردیده است. 
   امام ابوعبدالله شمس الدین ذهبی در کتاب الکاشف آورده است: ابوبکر عبدالله بن عروه از عمویش عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر و ابوهریره حدیث روایت نموده، و از او برادرش هشام بن عروه، نافع مقرئ و یوسف ماجشون روایت کرده اند. موصوف از مردان هوشیار و با درایت قریش بوده، و تا سال120 هجری قمری زندگی کرده است. 
   ابن عساکر دمشقی در کتاب تاریخ دمشق می نویسد: برایم ابی الفتوح امامه بن محمد بن زید بن محمد نوشته أی را خواند که: ابی جعفر محمد بن احمد بن محمد بن عمر به نقل از ابی عبید محمد بن عمران بن موسی روایت نموده، که گفت: وقتی که ولید بن عبدالملک پسران هشام یعنی ابراهیم و محمد را دستگیر کرد، عروه بن زبیر در این باره شعری سرود، که ابیاتی از آن چنین است:
           عَلَیکَ أَمِيرالمُؤمِنِين بشدة      عَلَی ابني هِشَام إِنَّ ذَاکَ هوالعدلُ       تَبِيحُ بِهَا أَموَالهِم وَ دمَائِهِم      وَ یَبقَی عَلَیهِم بعد ذلکم فضل
مرزبانی نیز در معجم الشعرا آورده است: ولید بن یزید اموی وقتی ابراهیم بن هشام مخزومی والی مدینه را گرفت، و شکنجه کرد، عبدالله بن عروه در باره او شعری سرود، که بیتی از آن چنین است:
            علیک امیرالمومنین بشد ة                       علی ابن هشام ان ذاک هوالعدل
بدین حساب عبدالله بن عروه تا سال125 هجری قمری زنده بوده، زیرا ولید بن یزید در سال125 هجری ولایت داشت، و بعضی هم زمان وفات عبدالله بن عروه را در سال126 هجری قمری گفته اند، که گفته احمد بن صالح و زبیر بن بکار آن را تأئید می کند.
   امام محمد بن حبان بستی خراسانی در کتاب تقریب الثقات عبدالله بن عروه را در شمار ثقات آورده، و می نویسد: عبدالله بن عروه بن زبیر بن عوام مکنی به ابوبکر از جمله تابعین و اتباع ایشان بوده و برادر هشام بن عروه می باشد.
   محمد بن سعد در کتاب طبقات آورده است: عبدالله بن عروه بن زبیر این فرزندان را آورده است: عمر، صالح، عایشه که مادر شان ام حکیم دختر عبدالله بن زبیر بن عوام است، سلمه، سالم، خدیجه و صفیه که مادر شان ام سلمه دختر حمزه بن عبدالله بن زبیر بن عوام است. کنیه عبدالله بن عروه ابوبکر بوده است. زهری گاهی از او که کم حدیث بوده، روایت کرده است. محمد بن سلیم ما را خبر داد، و گفت: شنیدم، که سفیان بن عیینه می گفت:  به عبدالله بن عروه گفته شد، مدینه را که جایگاه هجرت و سنت است رها کردی، اگر به مدینه باز گردی، تو مردم را می بینی، و مردم تو را می بینند، گفت: مردم کجا باقی مانده اند؟ اینک مردم دو گروه بیشتر نیستند، یا سرزنش کنندگان در بدبختی، یا رشک برنده گان به نعمت. محمد بن سلیم ما را خبر داد، و گفت: از یوسف بن یعقوب ماجشون شنیدم، که می گفت: همراه پدرم برای انجام کاری رفته بودم، در بازگشت پدرم به من گفت: آیا دوست دارِی، این پیرمرد را ببینی؟ که او یکی از بازماندگان قریش است، و آنچه از حدیث خردمندِي بخواهی، پیش او خواهی یافت. مقصود پدرم عبدالله بن عروه بود. گوید: پیش او رفتیم، پدرم با او به درازا سخن گفت، آنگاه پدرم دربارۀ بنی امیه و بدرفتاری ایشان و آنچه مردم از ایشان کشیده اند، سخن گفت، و افزود که امیدهای مردم از قریش بریده شده است. عبدالله بن عروه به پدرم گفت: ای شیخ! سخن را کوتاء کن، برای مردم در قریش تا هنگامی که بنی فلان به حکومت نرسند، امید خیر و کار پسندیده وجود خواهد داشت، و هرگاه آن ها به حکومت برسند، امیدهای مردم بریده خواهد شد. در این هنگام سلمه أَعوَر که دوست و همراه ما بود، به عبدالله بن عروه گفت: یعنی بنی هاشم؟ و او با سر خود اشاره کرد، آری.

منابع و مآخذ:
1 – تهذیب التهذیب – جلد سوم – صفحه 195و 196 – به شماره 4026 – تالیف ابن حجر عسقلانی – عربی.
2 – تهذیب الکمال – مجلد پانزدهم – از صفحه 296 الی صفحه 305 – به شماره 3425 – تالیف حافظ جمال الدین مزِي – عربی.
3 – تاریخ دمشق – جلد سی و یکم – از صفحه 9 الی صفحه 26– به شماره 3404 – تالیف ابن عساکر دمشقی – عربی.
4 – تقریب الثقات – صفحه 704 و 705 – به شماره 7725 – تالیف محمد بن حبان بستی – عربی.
5 – الکاشف – جزء دوم – صفحه 105 – به شماره 2882 – تالیف امام ابوعبدالله شمس الدین ذهبی – عربی.
6 – طبقات – کتاب ششم – صفحه 169 و 170 – تالیف محمد بن سعد – ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی – فارسی.