آرشیف

2015-1-9

محمداسماعیل حقانی

شناختي از صحابه و منافقان در آيينه‌ى قرآن و حديث و گفتار اهل بيت

 

تاليف: عبدالله بن محمد آل حسين

فهرست مطالب

مقدمه
آيا يك در صدهم احتمال نمي‌دهيم؟
گفتگويي داغ ميان يك مسلمان و مسيحي
تعصب و تاثير آن در تفرقه‌ي مسلمانان
موضوع اصلي
صحابه و منافقان در قرآن كريم
روش امامان و اهل بيت همان روش قرآن است
نخستين گفتگو
فضيلت و برتري صحابه
مظلوميت زهرا رضي‌الله عنها
ازدواج عمر با ام كلثوم دختر علي رضي‌الله عنهم اجمعين
تأملي درباره‌ي تقيه
نگاهي به آياتي كه در باره منافقان نازل شده است
پر سشهايي مهم 
طعن به كسي كه از جنگ احد فرار كرده
آيا به اين پرسش انديشيده‌اي
آيا ميان حضرت علي و معاويه دشمني و خصومتي وجود داشته است؟
آخرين سخن

بسم الله الرحمن الرحيم

مقدمه
خواننده عزيز: اجازه دهيد، قبل از اين كه به اصل موضوع بپردازيم، اندكي به نكات زير بينديشيم:
آيا يك در صدهم احتمال نمي‌دهيم؟
هنوز هم مرد آلماني را كه مسلمان شد، به ياد دارم او هرگز راضي نمي‌‌شد كه با مسلماني گفتگو كند، و اصلاً‌نمي‌خواست از اسلام چيزي بشنود، نه از طريق كتاب و نوار و نه تلويزيون، حتي حاضر نبود نام اسلام را هم بشنود.
خواست خداوند اين بود كه راه هدايت فرارويش گشوده شود،‌روزي در جايي ايستاده بود، مسلماني خواست با او به گفتگو بپردازد، آلماني گفت: لطفاً راحتم بگذاريد! مسلمان كه آن آلماني مسيحي را مي‌شناخت، به او گفت: آيا يك درصد هم احتمال نمي‌دهي كه دين اسلام حق باشد؟!!.
اين آلماني مي‌گويد: اين سخن به دلم نشست، وبا خود به فكر فرو رفتم و بسيار انديشيدم، سپس برخاستم و به مركز اسلامي رفتم و كتابها و نوارهايي در باره‌ي اسلام گرفتم، اين امر سبب شد كه الحمدلله مسلمان شوم.
حقا كه عقل والايي بوده كه چنين مبدأيي را پذيرفته است، مبدأيي كه پيش از آن برخي از سران مشركان آن را به كار گرفتند، آنگاه كه هنگام بعثت حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم به حج رفتند و به كفار مكه آنان را از شنيدن سخنان آن حضرت صلي‌الله عليه وسلم مي‌ترسانيدند، برخي از فريب خوردگان در گوش خود پنبه مي‌گذاشتند تا مبادا سخنان ايشان را بشنوند، اما خردمندان مي‌گفتند: چرا سخنانش را نشنوم، اگر حق باشد مي‌پذيرم و اگر نا حق باشد، به من زياني نخواهد رسيد…
به راستي كه مسلمانان، و بلكه همه‌ي خردمندان با انصاف، بايد در گفتگوها و مناظرات خود، براين مبدأ عمل نمايند و از وارد كردن اتهامات بر يكديگر بپرهيزند.
هر يك از فرقه‌هاي اسلامي ادعا دارند كه فقط آنان بر حق هستند و هر فرقه‌اي احاديث و رواياتي را كه مؤيد مذهبشان است به رسول‌الله صلي‌الله عليه وسلم نسبت مي‌دهند و همه مي‌گويند: علماي ما مورد اطمينان هستند و امكان ندارد كه به ما دروغ بگويند، و آنان به دين و آيين از ديگران اطلاع بيشتري دارند…
نبايد فراموش كنيم كه خداوند به انسان عقل داده تا به وسيله‌ي آن بين حق و باطل تمييز دهد و هرگز نبايد عقل خود را به ديگري اجاره دهد، بدون ترديد هر شخصي روز قيامت محاسبه خواهد شد، مبادا كسي بگويد:بگذار تا فلان عالم و شيخ را بپرسم، هر انساني روز قيامت از اعمالش باز خواست مي‌شود، هيچ كس نمي‌تواند به بهانه‌ي عامي بودن و تقليد از فلان عالم، در عقيده، با قرآن مخالفت كند، زيرا در عقايد تقليد از هيچ كسي جايز نيست و هيچ كس در اين مورد معذور نخواهد بود.
فهرست
گفتگويي داغ ميان يك مسلمان و مسيحي
ميان يك مسلمان و يك مسيحي گفتگويي رخ داد، مسيحي با عصبانيت برخاست و به مسلمان گفت: تو شايستگي نداري كه با تو صحبت كنم، تو به مسيح و انجيل ايمان نداري و مي‌خواهي پيامبران را طعنه بزني و ميان آنان تفاوت قايل شوي …
مسلمان به آرامي‌گفت: لحظه‌اي بنشين و به حرف‌هايم به خوبي گوش ده، من به مسيح و انجيل ايمان دارم، از اين گذشته بر ما مسلمانان واجب است تا به مسيح و انجيل ايمان داشته باشيم…، مسيحي سخنانش را قطع كرد و گفت: پس چرا شما مسلمانان نمي‌گذاريد ما مسيحيان انجيل را پخش كنيم و مردم را به نصرانيت دعوت دهيم، اين خود دليل روشني است كه شما با مسيح دشمني داريد.
مسلمان گفت: اما بر حضرت مسيح(ع) فقط يك انجيل نازل شده، در حالي كه شما چندين انجيل داريد، و اين خود دليلي است مبني بر اين كه شما انجيل را تحريف كرده‌ايد، و اگر انجيل واقعي را كه خداوند بر حضرت مسيح نازل كرده بياوريد، خواهيد ديد كه انجيل به حضرت محمد صلي‌الله عليه وسلم مژده داده، انجيل و قرآن هر دو كلام پروردگارند، از اين گذشته شما حضرت مسيح را فرزند خداوند مي‌دانيد، در صورتي كه خداوند نه همسري دارد و نه فرزندي، شما بر حضرت مسيح (ع) دروغ مي‌گوييد و از ما مي‌خواهيد كه دروغ هاي شما را بپذيريم و در غير اين صورت ما را مخالف حضرت مسيح مي دانند.
گفتگوي آنان بدون آن كه حاصلي داشته باشد، ادامه يافت و سرانجام مرد مسيحي در حالي كه مي‌رفت، چنين مي‌گفت: شما ادعا مي‌كنيد كه مسيح را دوست داريد، در حالي كه با دينش به جنگ برخاسته‌ايد و انجيل را مي‌سوزانيد، جاي شما جهنم است، جاي شما جهنم است… 
فهرست
تعصب و تاثير آن در تفرقه‌ي مسلمانان
خواننده‌عزيز: گفتگوي مسلمان و مسيحي را خواندي، گفتگويي كه بسا با مسيحيان متعصب صورت مي‌گيرد، مسيحياني كه نمي‌خواهند حق را بپذيرند و بر باطل و ظلالت خويش محكم ايستاده‌اند، از خداوند مي‌خواهيم كه هدايتمان كند و از گمراهي دور بدارد.
باور نكردني است كه مسلماني نيز در گفتگو چنين روشي داشته باشد و حاضر نباشد سخن ديگري را بشنود و از آن گذشته، در جواب بگويد: شما گمراه هستيد، شما مي‌خواهيد اسلام را نابود كنيد …
متأسفانه اين واقعات تلخ نزد برخي از مسلمانان متعصب كه نمي‌خواهند سخن ديگران را بشنوند، وجود دارد، آنان مي‌خواهند به ديگران بگويند: ما بر اين عقيده بزرگ شده‌ايم و در صحت و درستي آن ترديدي نداريم، بنا براين در اين باره با ما سخني نگوييد و از ما چيزي نپرسيد، شما خودتان باطل و بلكه كافر هستيد!!
اسلام به ما مي‌آموزد كه حتي با يهود و نصاري با وجه احسن سخن بگوييم، خداوند مي‌فرمايد:«ولا تجادلوا اهل الكتاب إلا بالتي هي أحسن إلا الذين ظلمو ا منهم…»[1].
«با اهل كتاب جز به آن (روشي ) كه بهتر است مجادله نكنيد .مگر با كساني از ايشان كه ستم كردند »
و در جايي ديگر خداوند خطاب به پيامبرش صلي‌الله عليه وسلم مي‌فرمايد: «و جادلهم بالتي هي احسن» ٍ[2] « و به روشي كه بهتر است با آنان مناظره كن»
اين است روش پيامبر صلي‌الله عليه وسلم و امامان اهل بيت (رض) ، مناظره حضرت عبدالله بن عباس رضي‌الله عنهما با خوارج كه عليه حضرت علي رضي‌الله عنه شوريدند، بركسي پوشيده نيست و درپي آن بسياري از خوارج كه حق را دريافته بودند ، برگشتند[3].
در واقع اگر به پيروان هر ديني نگاه كنيم غالبا به دين خود كاملا قانع هستند، فرقه‌هاي منسوب به اسلام چنين حالتي دارند، و همانگونه كه مي‌دانيد، تعدادشان هم كم نيست، و در حديث آمده كه اين امت به هفتادو سه فرقه متفرق مي‌شوند…
شايد ساده باشد كه هر فرقه‌ي اسلامي براي تأييد عقايد خويش، احاديث دروغيني را به حضرت پيامبر صلي‌الله عليه وسلم نسبت دهد و از مردم بخواهد كه آن را بپذيرند و در غير اين صورت آنان را دشمن پيامبر صلي‌الله عليه وسلم قلمداد كند.
مسلماً برخي از پيروان اين فرقه‌ها نمي‌دانند كه بسياري از اين احاديث ، ساختگي هستند، و از اين جاست كه به آن معتقدند، به طور مثال:
اسماعيلي‌ها كه فرقه‌اي از شيعه و منسوب به اسماعيل فرزند امام جعفر صادق رحمه‌الله هستند، فقط خود را پيرو اهل بيت مي‌دانند و ديگران را گمراه مي‌شمارند، اسماعيلي‌ها مي‌گويند: خداوند در قرآن تعداد امامان را به دوازده امام محدود نكرده و اين دليل صحت مذهب ماست؛ زيرا امامان ما تعداد معيني ندارند و خداوند مي‌فرمايد: « وجعلناهم أئمه يهدون بأ امرنا»[4].
«و آنان را پيشواياني گردانيديم كه به فرمان ما هدايت مي‌كردند»
پس اين آيه دليل بر اين است كه تعداد امامان در عدد معيني محصور نيست. 
زيدي‌ها كه فرقه‌اي ديگر از شيعه هستند، مدعيند كه حق با آنهاست و خود را به امام زيد بن علي بن الحسين، نوه امام حسين عليهم السلام منسوب مي‌كنند، و روايات بي شماري كه مؤيد مذهبشان مي‌باشد، به ايشان نسبت مي‌دهند، و مي‌گويند: پيروان مذهب اهل بيت ما هستيم، و فقط ما به حديث غدير و كساء عمل مي‌كنيم، و نام‌هاي امامان را مشخص شده مي‌دانيم، دقيقاً همان گونه كه حضرت پيامبر صلي‌الله عليه وسلم عمل فرمودند، بلكه هر گاه خداوند امامان را ظاهر كند، مردم خود آنها را مي‌شناسند ، زيرا فقط كسي از اهل بيت و نسل حسن و حسين عليهما السلام، امام و واجب الاطاعه است كه با شمشير قيام كند، امّا امامي كه در خانه بنشيند و سرانجام با سم كشته شود، امامتش چه سودي دارد؟ حضرت پيامبر صلي‌الله عليه وسلم خبر داده كه پس از او دوازده خليفه خواهد آمد، بدون رسيدن به حكومت ، خلافتي متصور نيست، اما كسي از اهل بيت كه در خانه بنشيند و به حكومت و خلافت نرسد، دليل اين است كه او امام نيست…
اين همه در حالي است كه شيعه‌هاي اثنا عشري (دوازده امامي) هم به مذهب خود قانع هستند و مي‌گويند: ما پيروان اهل بيت هستيم، همان اهل بيت كه حضرت پيامبر صلي‌الله عليه وسلم دستور داده تا در كنار قرآن به آنان نيز تمسك جوييم، آنان كشتي نجات هستند و ما مسلمانان راستيني هستيم كه به قرآن و سنت پيامبر صلي‌الله عليه وسلم و اهل بيت، تمسك جسته‌ايم …
از اين گذشته، اگر از نزديك به شيعه‌هاي اثنا عشري بنگريم، مي‌بينيم كه هر فرقه‌اي، از آنان خود را حق و فرقه‌هاي ديگر را گمراه و خطاكار مي‌دانند…
زيرا فرقه‌ي اثنا عشري به فرقه‌ي اخباريه [5] و اصوليه[6] تقسيم مي‌شوند و برخي فرقه‌هاي اثنا عشري را بيش از دوازده فرقه ذكر كرده‌اند[7].
هر يك از اين فرقه‌ها آن ديگري را بد و بيراه مي‌گويد و عليه آن كتاب‌ها مي‌نويسد و آن را متهم مي‌كند كه از تشيع واقعي منحرف گشته‌است… و اختلاف ميان آنان تا حدي است كه يكديگر را كافر مي‌دانند و آن گونه كه محمد جواد مغنيه در كتاب معروفش« مع علماء النجف»[8] مي‌گويد…
بر خي از آنان فتوا داده‌اند پشت آن ديگري نماز خواندن حرام است. و حتي برخي از شيوخ «اخباريه» كتابهاي « اصوليه» را چنان نجس مي‌دانستند كه حاضر نبودند به آن دست بزنند بلكه فقط با پارچه آنها را مي‌گرفتند[9]. مقلدان مراجع نيز چنين حالتي دارند، مثلا مقلدان «شيرازي» يا «سيستاني» يا « تبريزي» يا« مدرسي» مقلدان «عصفور» و يا «بحراني» را گمراه مي‌دانند، و اين‌ها همه پيروان «احقاقي» را گمراه مي‌دانند و برعكس، و بقيه نيز اين‌گونه هستند.
كوتاه سخن اين كه همه ادعا دارند كه حق با آنهاست، در صورتي كه حقي كه چاره‌اي جز آن نيست، پيروي كتاب الله و سنت رسول‌الله صلي‌الله عليه وسلم است كه امامان اهل بيت رضوان‌الله عليهم اجمعين بر آن عمل نمودند، و هر كس چيزي ادعا كند و آن را به اهل بيت نسبت دهد، قابل قبول نيست…
نمي‌خواهم در اين باره بيش از اين سخن بگويم: زيرا موضوع سخن چيزي ديگر است، فقط مي‌خواستم اين قضيه را روشن كنم كه: هر كس خود را حق به‌جانب و بسا ديگران را گمراه مي‌داند، در صورتي كه شايد شعارشان يكي باشد.
راستي، اكنون كه چنين است، پس بايد با چه معياري ميان اين فرقه‌ها قضاوت كنيم؟! هر فرقه‌اي مي‌گويد رواياتشان عين واقعيت است و روايات ديگران ساختگي و منسوب به امامان است، و همه بايد براي اثبات سخن خود برهان و دليل بياورند. سپس به هر فرقه‌اي كه خود را حق مطلق مي‌داند مي‌گوييم: شما را به خدا، آيا اجتهادات تمامي مراجع شما حق هستند؟
پاسخ مشخص است كه: حق فقط يكي است نه همه، بنابراين، بايد پرسيد: پس اجتهادات كدام مرجع مطابق مذهب اهل بيت است؟
پس براي شناخت حق بايد اجتهاد نمود، و پوينده‌‌ي حق بايد پيرو دليل باشد و لو اينكه مخالف قول مرجع باشد، نه آنگونه كه برخي در هر حال از مرجع تقليد مي‌كنند! 
خداوند متعال ما را مأمور نموده تا از پيامبران پيروي كنيم نه اينكه بدون توجه به دليل، از مراجع تقليد كنيم، در غير اين صورت كسي كه پيرو كلام الله و احاديث پيامبر صلي‌الله عليه وسلم باشد و از مراجع تقليد نكند، گناهكار شمرده مي‌شود و هيچ عاقلي چنين سخني نمي‌گويد. بي تر ديد خداوند به انسان عقل داده تا با آن حق را از باطل بشناسد و خداوند اين قرآن عظيم الشان را نازل فرمود و از تحريف و دستبرد محفوظ داشت، تا هنگام اختلاف مرجع اين امت باشد و به آن حكم كنند، و گر نه هر كسي، هر چه مي‌خواست، مي‌گفت.
مقصود اين است كه هر شخصي بايد بنگرد و با خود بينديشد، شايد حق با او و يا كسي ديگر باشد، و گفتگوي علمي و دور از تعصب، در اين زمينه، بسيار كمك خواهد نمود .
از خداوند مي‌خواهيم ما را به راه راست هدايت كند، و حقانيت حق و بطلان باطل را به ما بنماياند و توفيقمان دهد كه از حق پيروي كنيم و از باطل اجتناب ورزيم، 
اللهم آمين.
فهرست
موضوع اصلي
يكي از موضوعات جنجال برانگيز ميان فرقه‌هاي اسلامي، موضوع صحابه است، آيا صحابه عادلند يا خير؟ آيا از آنان رده(برگشت از دين) و يا نفاقي سر زده يا خير؟ آيا آياتي كه منافقان مدينه را مذمت مي‌كند بعضي از صحابه را نيز در بر مي‌گيرد يا اصلاً از افرادي ديگر سخن مي‌گويد؟ حقيقتاً، اين موضوع بسيار مهمي است، زيرا صحابه بودند كه حضرت پيامبر صلي‌الله عليه وسلم را همراهي كردند و قرآن و سنت نبوي را از ايشان نقل كردند، پس آيا روايات‌آنان مورد قبول است يا خير؟ و يا بايد تنها از آناني كه تغيير و تبديلي ايجاد نكردند، روايت شود؟
در واقع منشأ بسياري از اين اشتباهات و كج فهمي‌ها عدم تفريق بين معناي لغوي و معناي شرعي«صحبت» مي‌باشد، نبايد فراموش كرد كه هنگام سخن گفتن درباره‌ي صحابه، معناي شرعي آن منظور است، نه معناي لغوي، يعني اين كه صحابي به كسي گفته مي‌شود كه، حضرت پيامبر صلي‌الله عليه وسلم را در حال حيات و با ايمان ديده باشد و مسلمان از دنيا رفته باشد[10].
پس بنابر اين تعريف، در مي‌يابيم كه مراد از لفظ صحابه، منافقان نيستند: زيرا آنان اصلاً ايمان نداشتند، و همچنين آناني كه مرتد شدند و با كفر از دنيا رفتند و يا اين كه پس از وفات رسول الله ‌صلي‌الله عليه وسلم و يا در حيات ايشان، ايمان آوردند . اما ايشان را ملاقات نكرده‌اند، صحابي گفته نمي‌شوند….
موضوع صحابه بحثي عقيدتي است، لذا آيات قرآن را كه درباره‌ي صحابه و منافقين نازل شده‌ است ذكر خواهم كرد تا اينكه حقيقت آشكار شود و علايم و نشانه‌هاي هر يك از اين دو گروه را بدانيم، و ان شاء الله در اين زمينه از احاديث حضرت پيامبر صلي‌الله عليه وسلم و اقوال و گفتار امامان اهل بيت رضوان الله عليهم اجمعين نيز استفاده خواهم نمود .
شايد كسي بگويد: من كه عالم نيستم، چگونه مي‌توانم احاديث صحيح را از احاديث ضعيف، تشخيص دهم؟
مي‌گويم: اين درست است، اما تو مي‌ تواني قرآن را كه با زبان عربي واضح و آشكار نازل شده، بخواني و در آن تدبر كني، خداوند عقايد را در قرآن با وضاحت تمام به گونه‌اي بيان نموده كه براي هيچ احدي بهانه اي باقي نمي‌گذارد..
از اين گذشته، خداوند به تو عقلي عنايت نموده كه به وسيله‌آن مي‌تواني در پرتوي قرآن كريم، حق را از باطل تشخيص دهي و احاديث ساختگي و دروغيني را كه در باره صحابه به حضرت پيامبرصلي‌الله عليه وسلم نسبت داده‌اند، بشناسي؛ زيرا امكان ندارد كه احاديث حضرت پيامبر صلي‌الله عليه وسلم با قرآن تعارض داشته باشد …و اگر حديثي آشكارا با قرآن تعارض داشته باشد، دليل بر اين است كه آن حديث ساختگي و دروغ است…
طبرسي كه يكي از علماي شيعه است در كتاب«الاحتجاج» خود از امام باقر از رسول الله صلي‌الله عليه وسلم روايت نموده كه ايشان فرمودند :« هر گاه حديثي به شما رسيد، آن را با قرآن و سنت من بسنجيد، هر چه با كتاب الله و سنت من موافق بود، بپذيريد ، و آنچه مخالف قرآن بود نپذيريد»[11]. 
چنين رواياتي از امامان ديگر اهل بيت نيز نقل شده مثلا امام جعفر صادق رضي الله عنه مي‌فرمايد«هر حديثي كه به ما نسبت داده مي‌شود نپذيريد، مگر آن كه با قرآن و سنت موافق باشد»[12].
و در جايي ديگر مي‌فرمايد:« از خدا بترسيد و آنچه از ما نقل مي‌شود و مخالف كلام پروردگارمان و مخالف سنت پيامبرمان صلي‌الله عليه وسلم است، نپذيريد؛ زيرا هر گاه ما حديثي باز گو مي‌كنيم، مي‌گوييم:
« خداوند عزوجل مي‌فرمايد، رسول‌الله صلي‌الله عليه وسلم فرمودند»[13].
امام باقر رحمه‌الله مي‌فرمايد: « آنچه از ما به شما مي‌رسد، بنگريد، اگر با قرآن موافق بود بپذيريد و اگر مخالف بود، رد كنيد»[14].
برادر مسلمان! مي‌بينيد كه معيار فقط قرآن است، هر چه با قرآن موافق باشد، پذيرفته مي‌شود و هر چه مخالف آن باشد مردود است و به ديوار زده مي‌شود، و اين دقيقاً همان چيزي است كه رسول‌الله صلي‌الله عليه وسلم و امامان اهل بيت رضي‌الله عنهم اجمعين به ما توصيه فرموده‌اند، پس برويم به سرچشمه‌ي زلال قرآن تا ببينيم در اين باره چه مي‌گويد…
فهرست
صحابه و منافقان در قرآن كريم
آيا مگر كسي انكار مي‌كند كه همراه با حضرت پيامبر صلي‌الله عليه وسلم در مدينه و در اطراف آن منافقاني وجود داشته‌اند؟.
آيا مگر كسي مي‌تواند انكار كند خداوند متعال در آيات متعددي، صحابه را تعريف و تمجيد كرده است؟.
آيا قرآن اين دو گروه را از همديگر متمايز نموده است؟.
آيا مگر كسي حديث حوض را كه از پيامبر صلي‌الله عليه وسلم ثابت است. و اين كه مردماني از حوض رانده مي‌شوند، انكار مي‌كند؟.
اين‌ها همه حقايقي است كه در آن هيچ شك و ترديدي نيست، اما چگونه مي‌توان آنها را با هم تطبيق داد؟!!..
چگونه اين و آن را هم جمع كنيم، و آيا صحابه‌اي كه خداوند آنان را در آيات متعددي ستوده است، همان‌هايي هستند كه پس از وفات رسول‌الله صلي عليه وسلم مرتد شدند؟!!.
اين‌ها همه نكاتي است كه بايد به آن تدبر و تأمل نماييم، از خداوند مي‌خواهيم كه ما را به آنچه مي‌پسندد و به آن راضي است، توفيق دهد.
آيا قرآن صحابه و منافقان را از همديگر متمايز كرده است؟!.
شايد برخي از مسلمانان از قضيه‌ي مهمي، يعني وجود منافقاني در مدينه در زمان رسول الله صلي‌الله عليه وسلم ناآگاه باشند و از اينجاست كه اين امر را به كلي نفي مي‌كنند، در صورتي كه قرآن اين مطلب را صراحتاً بيان نموده است، خداوند متعال مي‌فرمايد:«و ممن حولكم من الأعراب منافقون و من اهل المدينه مَرَدوا علي النفاق»[15].
« برخي از باديه نشييناني كه پيرامون شما هستند و برخي از اهل مدينه منافقند كه بر نفاق خو گرفته‌اند»
اما در مكه پديده‌اي به نام نفاق اصلاً وجود نداشت.
از طرفي ديگر برخي از مردم آياتي را كه درباره‌ي صحابه رضي‌الله عنهم نازل شده و آياتي كه در باره‌ي منافقان است از هم تشخيص نمي‌دهند، و در فهم آن دچار مشكل مي‌شوند و مي‌پرسند: آيا برخي از صحابه منافق بوده‌اند و يا منافقان كساني ديگرند؟
در پاسخ به اين اشكال بايد گفت كه:
بدون ترديد درباره‌ي صحابه رضي‌الله عنهم آيات زيادي نازل شده است همان‌گونه كه درباره‌ي منافقان نيز آياتي نازل شده، و اين امر براي كسي كه قرآن را تلاوت كند و به آن تدبر كند، واضح و آشكار است.
بنابراين نه صحابه منافقند و نه منافقان صحابي، و گرنه تمييزي كه قرآن بين آنان قايل شده، هيچ سودي نداشت، پس هنگامي كه قرآن صحابه را مي‌ستايد منافقان مراد نيستندو نيز هنگامي كه منافقان را نكوهش مي‌كند و آنان را به آتش جهنم و عذاب وعده مي‌دهد، صحابه مراد نيستند.
دقيقاً همان گونه كه خداوند مؤمنان و كافران و پرهيزگاران و بد كاران را از همديگر متمايز نموده است.
تفاوت ميان صحابه و منافقان در قرآن كريم كاملاً آشكار است و عيناً در همان سوره‌اي كه مؤمنان را مي‌ستايد، منافقان را نيز مذمت مي‌كند و اين دليل بر اين است كه آنان دو گروه متفاوت هستند، خداوند مي‌فرمايد: «و يحلفون بالله إنهم لمنكم و ما هم منكم»[16].
«و به خدا سوگند مي‌خورند كه آنان از (زمره‌ي) شما هستند ولي آنان از شما نيستند»
خداوند متعال خبر مي‌دهد كه منافقان سوگند مي‌خورند كه آنان نيز از صحابه رضي‌الله عنهم هستند،و سپس اعلام مي‌دارد كه آنان از صحابه رضي‌الله عنهم نيستند.
خداوند متعال مي‌فرمايد: «و السابقون الاولون من المهاجرين و الأنصار و الذين اتّبعوهم بإحسان رضي الله عنهم و رضوا عنه و أعدّلهم جنات تجري تحتها الأنهار خالدين فيها ابداً ذالك الفوز العظيم و ممن حولكم من الاعراب منافقون و من اهل المدينه مردوا علي النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتين ثم يُرَ دّون إلي عذاب عظيم »[17].
« و پيشروان نخستين از مهاجران و انصار و كساني كه به نيكوكاري از آنان پيروي كردند، خداوند از آنان خشنود شد و آنان نيز از او خشنود شدند و برايشان باغهايي كه زير آن جويباران روان است آماده ساخت كه در آنجا هميشه جاودانه‌اند. اين كاميابي بزرگ است. برخي از باديه نشيناني كه پيرامون شما هستند و برخي از اهل مدينه منافقند كه بر نفاق خو گرفته‌اند تو آنان را نمي‌شناسي ما آنان را مي‌شناسيم، دو بار آنان را عذاب خواهيم كرد آنگاه به عذابي بزرگ باز گردانيده مي‌شوند».
در اين دو آيه خداوند بيان نمود كه او مهاجرين و انصار را به باغهايي وعده داده كه در آن جوي‌هايي روان است و آنان براي هميشه در آن مي‌مانند، و وعده‌ي خداوند حق است و هرگز خُلفي در آن صورت نمي‌گيرد و سپس افزود كه در مدينه و اطراف آن منافقاني وجود دارند معناي اين مطلب اين است كه مهاجرين و انصار منافق نيستند و برعكس، ان شاء الله در اين باره بيشتر توضيح خواهيم داد.
بنابراين معلوم گشت كه خداوند در تعدادي از آيات از صحابه و در تعدادي ديگر از منافقان سخن گفته و صفات و ويژگيهاي هر دو گروه را بيان نموده است.
فهرست
روش امامان و اهل بيت همان روش قرآن است
من با برخي از شيعه‌ها كه با آنان زيسته‌ام، در باره‌ي بعضي آيه‌هاي قرآن، خصوصاً در موضوع صحابه، گفتگوهايي داشته‌ام…
اما قبل از اين كه برخي از اين گفتگوها را براي شما نقل كنم، مي‌گويم كه: بدون ترديد روش درست و حق، روش قرآن كريم است و امامان اهل بيت، بر روش قرآن عمل مي‌نمودند..
نبايد فراموش كنيم كه بر امامان اهل بيت رضي‌الله‌عنهم بسيار دروغ گفته شده، همان گونه كه بر جدشان، رسول‌ الله صلي‌الله عليه‌وسلم نيز دروغ گفته شده، و پيروي از اهل بيت به اين معنا نيست كه اين روايات دروغين را بپذيريم، بلكه به اين معنا است كه روايات صحيح را بشناسيم، و آنگاه مي‌توانيم از آنان پيروي كنيم…، و هر كس از قرآن و سنت پاكيزه‌ي رسول الله صلي‌الله‌عليه‌وسلم پيروي كند، در واقع به همان راهي رفته است كه امامان اهل بيت رضي‌الله‌عنهم رفته‌اند؛ زيرا دين كامل گشته و نيازي نيست كه كسي چيزي ديگر به آن بيفزايد…
امام جعفر صادق رحمه‌الله نيز به همين مطلب اشاره مي‌كند، آنجا كه مي‌فرمايد: «از خدا بترسيد و آنچه از ما نقل مي‌شود و مخالف كلام پروردگارمان و مخالف سنت پيامبرمان صلي‌الله عليه وسلم است،نپذيريد، زيرا هر گاه ما حديثي باز گو مي‌كنيم، مي‌گوييم: « خداوند عزوجل مي‌فرمايد، رسول الله صلي‌الله عليه وسلم فرمودند»[18].
و نيز مي‌گويد: « هر حديثي كه به ما نسبت داده مي‌شود نپذيريد، مگر آن كه با قرآن و سنت موافق باشد»[19].
پس امامان اهل بيت توصيه نموداند كه فقط آن دسته از احاديث منسوب به آنان پذيرفته شود كه، با قرآن و سنت رسول الله صلي‌الله عليه و سلم موافق باشد، اما واقعاً شگفت آور است كه برخي برعكس عمل مي‌كنند و تنها آن آيات و احاديث پيامبر صلي‌الله عليه وسلم را مي‌پذيرند كه با دروغ‌هاي منسوب به امامان رحمهم الله موافق باشد.
خواننده گرامي: ما نمي‌خواهيم همچون آن مسيحي عمل كنيم؛ و سخناني بي اساس را به امامان اهل بيت نسبت دهيم و سپس مردم را متهم كنيم كه از روش اهل بيت پيروي نمي‌كنند، روشي كه در واقع صد در صد با روش اهل بيت رحمهم الله منافات دارد.
كساني كه ادعاي پيروي از روش اهل بيت را دارند، دهها فرقه هستند و هر فرقه‌اي خود را بر حق و ديگران را بر باطل مي‌داند، مي‌بينيم كه آنان، هر چه دلشان بخواهد به امام علي رضي‌الله عنه و امام جعفر رحمه‌الله و ديگران، نسبت مي‌دهند و سپس از مردم مي‌خواهند كه از آنان پيروي كنند.
مي‌گويم: لازم است كه ابتدا روش اهل بيت را صادقانه و بي غرض بشناسيم تا بينش و داوري ما بر اساسي صحيح و استوار باشد.
فهرست 
نخستين گفتگو
درواقع گفتگوهايي كه با شيعه داشته‌ام، بسيار زياد است، يكي از نخستين گفتگوهايم با يك شيعه در باره‌ي آياتي بود كه در قرآن كريم صحابه را مي‌ستايد و همچنين آياتي كه در باره‌ي منافقان نازل گشته است، در يكي از جلسات به اين آيه استدلال نمودم كه خداوند مي‌فرمايد: 
«محمد رسول الله والذين معه أشداءعلي الكفار رحماء بينهم تراهم رُكعاً سجداً يبتغون فضلاً من الله و رضواناً سيماهم في وجوههم من أثرالسجود ذلك مثلهم في التوراة و مثلهم في الانجيل كزرع أخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يُعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار و عدالله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و أجراً عظيماً»[20].
« محمد رسولِ خداست و كساني كه همراه اويند بر كافران سخت گير و در ميان خود مهربانند، آنان را در حال ركوع و سجده مي‌بيني كه از خداوند فضل و خشنودي مي‌جويند، نشانة‌(درستكاري) آنان از اثر سجده در چهره‌هايشان پيداست، اين وصف آنان در تورات… و وصفشان در انجيل مانند كشتي است كه جوانه‌اش را برآوَرد آنگاه آن را تنومند ساخت آنگاه ستبر شد، بر ساقه‌هايش ايستاد، كشاورزان را شگفت زده مي‌سازد تا از (ديدن) آنان كافران را به خشم آورد خداوند به كساني از آنان كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند آمرزش و پاداشي بزرگ وعده داده است».
گفتم اين آيه از عظيم‌ترين‌ آياتي است كه صحابه را مي‌ستايد و يكي از واضح ترين دلايل اعجاز قرآن و عظمت پروردگار و وسعت علم اوست..
يكي از شيعه‌ها بلا فاصله گفت: اين آيه هيچ دلالتي بر فضل صحابه ندارد.
گفتم: چگونه؟!.
گفت: زيرا خداوند در آخر آيه مي‌فرمايد..«وعدالله الذين آمنوا وعملوا الصالحات منهم مغفرة و اجراً عظيماً»
« منهم» كه در آيه آمده به معناي( برخي از آنان) است( و همه‌ي صحابه مراد نيستند) گفتم: اولا: اين كه « من» را فقط براي تبعيض حصر مي‌كني، سخني است بدون دليل و مدرك.
ثانيا: سخن تو زماني ممكن است كه ابتداي آيه را حذف كنيم و آيه فقط در باره‌ي كساني سخن مي‌گفت كه ايمان آورده‌اند و عمل صالح انجام دهند و اين كه مثالشان در تورات و انجيل چنين است، يعني قبل از اين كه خلق شوند، و اگر مراد خداوند فقط بعضي از آنان بود، واضح و آشكارا بيان مي‌نمود، خداوند مي‌فرمايد:«أشداء علي الكفار رحماء بينهم تراهم ركعاً‌سجداً يبتغون فضلاً من الله و رضواناً سيماهم في وجوههم من أثر السجود»
خداوند مي‌فرمايد: (الذين معه) «آن‌هايي كه همراه اويند » و در پي آن صفاتشان را اين گونه ذكر نمود «أشداء علي الكفار رحماء بينهم تراهم ركعاً‌سجداً يبتغون فضلاً من الله و رضواناً»
آيا معنايش اين است كه خداوند به بعضي از آنان وعده‌ي مغفرت و پاداشي بزرگ داده و بعضي ديگر را وعده نداده است، آيه را از ابتدا بخوان و در آن تدبر كن…
پس آناني كه خداوند آنان را چنين مي‌ستايد كه دائماً در حال عبادتند و خواستار فضل و رضايت او هستند، بدون ترديد آنها ايمان آورده‌اند و عمل صالح انجام داده اند بنا براين معناي (من) در اين آيه از دو حال، خالي نيست.
يا اينكه «من» براي بيان جنس است، يعني اين كه خداوند جنس صحابه را كه ايمان آورده‌اند و عمل صالح انجام داده اند، به مغفرت و پاداشي بزرگ مژده داده است، مانند آيه‌ي ديگر كه مي‌فرمايد:«فاجتنبوا الرجس من الاوثان»[21]. 
« پس از پليدي بتان اجتناب كنيد»
معنايش اين است كه از جنس اين بتها بپرهيزيد نه اينكه از بتهايي كه پليدند بپرهيزيد و از باقي نپرهيزيد، اين مطلب را هم علماي اهل سنت و هم علماي شيعه ذكر كرده‌اند[22]…
احتمال دوم اين كه «من» مؤكده است، يعني اين كه خداوند كساني را كه ايمان آورده‌اند و عمل صالح انجام داده‌اند و بخصوص صحابه را به مغفرت و پاداش بزرگي مژده داده است، همان گونه كه در آيه‌اي مي‌فرمايد:«و ننزل من القران ما هو شفاءٌ و رحمة»[23]
« و از قرآن آنچه را كه شفا بخش و رحمت براي مومنان است فرو مي‌فرستيم» 
معناي «من القران» اين نيست كه بخشي از آيات قرآن شفا و رحمت است و بخشي ديگر چنين نيست، بلكه«من» براي تأكيد است و من در آيه‌ي قبلي نيز چنين است.[24]
گفت: اين درست است، اما آيه بر فضل آن دسته از صحابه دلالت دارد كه داراي اين صفات باشند يعني بر كافران شديد و با همديگر مهربان باشند و همه صحابه اين گونه نبودند.
گفتم: من پاسخم را در دو نكته خلاصه مي‌كنم:
اول: اين كه، آنهايي كه «من» را تبعيضي مي‌گويند، به اين خاطر است كه مي‌دانند كه اين آيه تمامي صحابه‌اي را كه همراه حضرت پيامبر صلي الله عليه وسلم بوده‌اند، شامل مي‌شود، و آنها همان كساني هستند كه غزوه بدر، احد، خندق، تبوك و غيره، همراه با ايشان جهاد كردند، و پذيرفتن اين مطالب براي آن افراد سخت است، وبه اين جهت كوشيده‌اند كه «من» را تبعيضي قرار دهند، در صورتي كه اين (براي بيان تبعيض بودن«من») طعن و ايرادي است در ابتداي آيه و وصفي كه خداوند متعال در تورات و انجيل از صحابه رضي‌الله عنهم بيان نموده است، زيرا خداوند آنجا هيچ كسي را ( از اين وصف) مستثني نكرده‌ است.
دوم: اين كه براي هيچ مسلماني جايز نيست كه به سبب داستانها و افسانه‌هاي دروغيني كه در كودكي شنيده، جاهلانه و با هواي نفس بر قرآن حكم كند، مدح و ستايش عطرآگين صحابه از جانب خداوند گواه بر اين است كه چنين داستان‌هايي دروغ و ساختگيند و كم و زياد و تحريف شده‌اند، اما متأسفانه برخي از مسلمانان ساده لوح آن را پذيرفته‌اند و به سبب آن با صحابه بغض و دشمني دارند.
بنا براين، واقعيتي كه با يد پذيرفت اين است كه ستايش صحابه توسط خداوند متعال در تورات و انجيل و توصيف آنان به برترين و والاترين صفات دليل و گواه بر اين است كه آنان صلاحيت و لياقت مژده‌هايي را كه خداوند به آنان داده، داشته‌اند.

به اين حديث كه در كتب شيعه روايت شده، بينديش:
«عن ابن عباس رضي‌الله عنهما قال: سأل قوم النبي صلي الله عليه وسلم فيمن نزلت هذه الآيه: ( و عدالله الذين آمنو و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجراً عضيماً) قال: اذا كان يوم القيامه عقدلواء من نور ابيض و نادي مناد: ليقم سيد المومنين و معه الذين آمنو فقد بعث محمد، فيقوم علي بن ابي طالب فيعطي الله اللواء من النور الابيض بيده،تحته جميع السابقين الاولين من المهاجرين والانصار،لا يخالطهم غيرهم حتي يجلس علي منبر من نور رب العزة و يعرض الجميع عليه رجلاً رجلاً فيعطي اجره و نوره فادا أتي علي آخرهم قيل لهم: قد عرفتم موضعكم و منازلكم من الجنه، انّ ربكم يقول لكم مغفرة و اجر عظيم- يعني الجنه- فيقوم علي بن ابي طالب والقوم تحت لوائه معهم حتي يدخل الجنه، ثم يرجع الي منبر فلا يزال يعرض عليه جميع المؤمنين فيأخذ نصيبه منهم الي الجنه و ينزل اقواماً الي النار فذاك قوله تعالي: ( والذين آمنو بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم) يعني للسابقين الا ولين والمؤمنين و اهل الولاية، ( والذين كفروا و كذبو بآيا تنا آؤلئك اصحاب الجهيم) قالو: يعني بالو لاية‌ بحق علي، و حق علي الواجب علي العالمين»[25]
حضرت ابن عباس رضي‌الله عنها مي‌گويد: مردماني از حضرت پيامبر صلي‌الله عليه وسلم پرسيدند كه آيه‌ي « و عدالله الذين آمنو و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجراً عضيماً» درباره چه كسي نازل شده است، ايشان در پاسخ فرمودند:« هر گاه قيامت برپا شود، پرچمي از نور سفيد ساخته خواهد شد و فريا زننده‌اي فرياد مي‌زند كه : سيد مؤمنان همراه با كساني كه ايمان آورده‌اند برخيزند، همانا محمد بر انگيخته شده، در پي آن علي ابن ابي طالب برمي‌خيزد و خداوند آن پرچم را به دست او مي‌دهد و تمامي سابقين اولين از مهاجرين وانصار (مهاجرين و انصاركه در ايمان آوردن پيشگام بوده‌اند)زير پرچم او خواهند بود و كسي ديگر با آنان همراه نخواهد بود تا اينكه بر منبري از نور مي‌نشيند و تمامي آنان يك بيك بر او پيش كرده خواهند شد و او به هر يكي از آنان پاداش و نورش را مي‌دهد و چون به پايان مي‌رسند به آنان گفته مي‌شود: اكنون همه شما منزل و جايگاه خود را در بهشت مي‌دانيد، پروردگار شما مي‌گويد:شما نزد من مغفرت و پاداش بزرگي (بهشت) داريد، آنگاه علي بن ابي طالب برمي‌خيزد و همراه با آنان كه زير پرچمش هستند وارد بهشت مي‌شودو سپس برمي‌گردد و بر آن منبر مي‌نشيند و آنگاه تمامي مؤمنان بر او پيش كرده مي‌شوند، بهره‌اي از آنان براي بهشت انتخاب مي‌كند و برخي به جهنم مي‌فرستد. اين است( تفسير ) فرموده خداوند« و الذين آمنوا بالله و رًسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم »[26]
« و كساني كه به خداوند و رسولش ايمان آورده‌اند اينند كه نزد پروردگارشان راستگو و شهيد اند آنان پاداش و نورشان را دارند»
منظور سابقين اولين و مؤمنان و اهل ولايت هستند، « والذين كفروا و كذبو بآيا تنا أولئك اصحاب الجهيم»[27]
« و كساني كه كفر ورزيدند و آيات ما را دروغ انگاشتند آنان دوزخي‌اند».
مي‌گويند: منظور كفر به ولايت علي و حق واجب علي بر جهانيان است.
ملاحظه مي‌كنيد كه در حديث كلمه «جميع» وارد شده، پس چگونه بعضي مي‌گويند آيه بعضي را شامل مي‌شود نه همه را !!
بلكه پيامبر صلي‌الله عليه وسلم فرمودند: « هر كس در يكي از حرمين، مكه يا مدينه، بميرد از او حساب گرفته نمي‌شود و به عنوان مهاجر الي الله از دنيا مي‌رود و روز قيامت همراه با اهل بدر حشر مي‌گردد»[28]
اين روايت صريحاً‌و بدون هيچ گونه قيد و شرطي بر فضل و برتري اهل بدر دلالت مي‌كند، و در رأس آنها، ابوبكر، عمر، عثمان، علي ، ابو عبيده، عبدالرحمن بن عوف، زبير و طلحه رضي‌الله عنهم قرار دارند، مشاهده مي‌كنيد كه آيه و حديث چگونه با هم انسجام كاملي دارند.
خداوند وصف صحابه را در تورات ذكر كرده و بني اسرائيل را به آن آگاه نموده است، راستي اگر از يكي از آنان بپرسيد كه آيا آنهايي كه خداوند فرموده كه همراه خاتم الانبياء هستند و چنين صفاتي دارند، آيا از اهل بهشت هستند يا خير؟
آيا به نظر شما مي‌گويد كه: آري همه آنان بهشتي هستند و يا اين كه مي‌گويد: خير، بعضي از آنان، منافق هستند، و سپس خرافات و افسانه‌ها و داستان‌هاي تحريف شده را باز مي‌گويد؟
خواننده عزيز: اندكي تدبر و اندكي انصاف و پيش از آن، طلب رضاي الهي، كافي است.
نكته‌ي مهم ديگر، مدحي است كه خداوند در تورات و انجيل از صحابه نموده است، در اين مدح بينديش: 
اول: مدح آنان در تورات، خداوند مي‌فرمايد:« محمد رسول الله والذين معه أشداءعلي الكفار رحماء بنهم تراهم رُكعاً سجداً يبتغون فضلاً من الله و رضواناً سيماهم في وجوههم من أثرالسجود ذلك مثلهم في التوراة»
آيا در اين مدح استثنا و يا تقييدي مي‌بيني؟ آيا اگر از اسلام برمي‌گشتند و سبب نابودي اسلام مي‌شدند، صلاحيت و لياقت چنين وصفي را داشتند؟ آن هم كجا؟ در تورات !!
دوم:« و مثلهم في الانجيل كزرع أخرج شطأه فآزروه فاستغلظ فاستوي علي سوقه يُعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار» 
آيا در اين مدح استثنا يا تقييدي مي‌بينيد؟
لهذا آخر اين آيه تأكيدي است بر ابتداي آيه و امكان ندارد كه كتابهاي آسماني با يكديگر تناقص داشته باشند، و همچنين همه قرآن بايد پذيرفته شود نه اينكه بعضي از آن پذيرفته و بعضي ديگرش ترك شود و جزوي از آيه گرفته و جزو ديگرش رها شود.
ياد آور مي‌شوم كه معيّتي كه در آيه ذكر شده، معيّت تكريم و تشريف است كه خداوند صحابه را همراه با پيامبر صلي‌الله عليه وسلم ذكر كرده‌است، معيّت و همراهي ايشان با رسول الله ‌صلي‌الله عليه وسلم را در حالات مختلف، اعم از صلح و جنگ و سلامتي و بيماري مشاهده مي‌كنيم، و اين همراهي در غزوه‌ي بدر، احد، خندق، صلح حديبيه، فتح مكه، تبوك و غيره كاملاً‌آشكار و واضح است.
خواننده‌ي عزيز: آنچه خوانديد مطلبي بود كه صراحتاً در قرآن بيان شده است، اكنون به توصيفي كه امير المؤمنين حضرت علي بن ابي طالب بيان مي‌كند توجه كنيد، 
در كتاب نهج البلاغه آمده كه ايشان مي‌فرمايد:« لقد رايت اصحاب محمد صلي‌الله عليه و آله فما أري أحداً يشبههم لقد كانو يصبحون شعثاً غبراً و قد باتوا سجداً و قياماً، يراوحون بين جباههم و خدودهم، و يقفون علي مثل الجمر من ذكر معادهم كأن بين اعينهم ركب المعزي من طول سجودهم، اذا ذكرالله هملت اعينهم حتي تبل جيوبهم، و مادوا كما يميد الشجر يوم الريح العاصف خوفاً من العقاب و رجاءً للثواب»[29]
« من اصحاب محمد صلي‌الله وسلم را ديده‌ام، اما هيچ كدام از شما را مانند آنان نمي‌بينم، آنها با موهايي پراكنده و چهره‌هايي غبار آلود صبح مي‌كردند؛ زيرا شب تا به صبح در حال سجده و قيام بودند.
گاه پيشاني و گاه گونه‌ها را در پيشگاه خدا به خاك مي‌گذاردند و از ذكر آخرت بي تاب و بي قرار بودند پيشاني‌آنها از سجده‌هاي طولاني همچون زانوي بز پينه بسته بود و هنگامي كه نام خدا برده مي‌شد آنچنان چشمهايشان اشكبار مي‌شد گه گريبان آنان تر مي‌‌گرديد و از بيم عقاب الهي و اميد پاداش، همچون بيد كه شدت تند باد به خود مي‌لرزد، مي‌لرزيدند»
من هرگاه اين متن را مي‌خوانم به ياد اين آيه مي‌افتم « پس مي‌توانيم بگوييم كه روش امامان همان روش قرآن است، در تشريح آيه‌ي دومي در اين باره بيشتر توضيح خواهم داد.

آيه‌ي دوم:
خداوند مي‌فرمايد: « و السابقون الاولون من المهاجرين و الأنصار و الذين اتّبعوهم بإحسان رضي الله عنهم و رضوا عنه و أعدّلهم جنات تجري تحتها الأنهار خالدين فيها ابداً ذالك الفوز العظيم و ممن حولكم من الاعراب منافقون و من اهل المدينه مردوا علي النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتين ثم يُرَ دّون إلي عذاب عظيم»[30]
«و پيشروان نخستين از مهاجران و انصار و كساني كه به نيكوكاري از آنان پيروي كردند، خداوند از آنان خشنود شد و آنان نيز از او خشنود شدند و برايشان باغهايي كه زير آن جويباران روان است، آماده ساخت كه در آنجا هميشه جاودانه‌اند ، اين كاميابي بزرگ است. برخي از باديه نشيناني كه پيرامون شما هستند و برخي از اهل مدينه منافقند كه بر نفاق خو گرفته‌اند تو آنان را نمي شناسي ما آنان را مي‌شناسيم دوبار آنان را عذاب خواهيم كرد، آنگاه به عذابي بزرگ بازگردانده مي‌شوند».
ببين چگونه خداوند مي‌فرمايد: « و السابقون الاولون من المهاجرين و الأنصار و الذين اتّبعوهم بإحسان رضي الله عنهم و رضوا عنه و أعدّلهم جنات تجري تحتها الأنهار خالدين فيها ابداً…»
ابتدا مهاجرين و انصار را ذكر نموده و سپس در آيه‌ي بعدي بلافاصله مي‌فرمايد:« و ممن حولكم من الاعراب منافقون و من اهل المدينة مردوا علي النفاق ».
ملاحظه مي‌كنيد كه چگونه خداوند صحابه رضي‌الله عنهم را از منافقان جدا فرمودند…اما مشكل برخي از شيعه اين است كه ميان اين پيشگامان و منافقان تفاوتي قايل نيستند…
خواننده عزيز: اين آيه از روز روشن هم روشن‌تر است، مي‌داني كه يك شيعه هنگامي كه اين آيه را برايش خواندم، به من چه گفت؟
كوشيد تا اين آيه را از صحابه كه داراي اين صفات بودند، دور كند، و چيزي گفت كه هيچ عربي آن را نمي‌پذيرد، گفت كه: مراد از انصار كساني هستند كه در مكه نزد حضرت پيامبر صلي‌الله عليه وسلم آمدند و با ايشان بيعت نمودند.. و اما مهاجران، اگر مقصود پيشگامان در هجرت باشند، پس مراد آيه كساني هستند كه به حبشه هجرت كردند و اگر منظور پيشگامان به اسلام باشند: پس نخستين كسي كه ايمان آورد امام علي بن ابي طالب رضي‌الله عنه نخستين كسي است كه اسلام آورده و تا هفت سال به تنهايي با حضرت پيامبر صلي‌الله عليه وسلم نماز خوانده و كسي ديگر جز خديجه رضي‌الله عنها همراه وي نبوده است پس مراد ازسابقين امام علي رضي‌الله عنه مي‌باشد، و سپس كوشيد تا ثابت كند كه لفظ جمع گاهي بر مفرد و شخص واحد نيز، اطلاق مي‌گردد !! و سپس افزود: باز هم در هر حال بايد به لفظ « بإحسان » توجه داشته باشي كه گوياي اين است كه حتماً‌ بايد عملي صالح و ايماني، در كار باشد.. 
گفتم: اين پاسخ مرا بسيار نگران كرد؛ زيرا من مي‌پنداشتم تو اندكي انصاف و حق طلبي و واقع گرايي داري، آيا يگانه هدف تو اين است كه آيه را بي اعتبار كني و يا اين كه مي‌خواهي به هر قيمتي كه باشد از مذهب خود دفاع كني. ولو اينكه با آيه‌ مخالف و معارض باشد؟!! خداوند مارا از تعصب نجات دهد..
برادر عزيز: اگر خداوند مي‌خواست كه اصحاب بيعه العقبه و يا مهاجران حبشه را به اين امر اختصاص دهد، صراحتاً‌بيان مي‌فرمود، در صورتي كه خداوند آن را مطلق گذاشته و آن را به شخصي معين محدود نكرده است و تنها وصف سبقت و پيشگامي در نصرت و هجرت را ذكر فرموده است..
ثانياً: هيچ مي‌داني كه علما در اين باره چه گفته‌اند؟ 
برخي از علماي شيعه مانند طبرسي در «مجمع البيان» و طباطبايي در « تفسير الميزان» بيان كرده‌اند كه: پيشگامان مهاجرين وانصار به شخص معيني محدود نمي‌شود بلكه هر كس داراي وصف پيشگامي باشد مشمول اين آيه مي‌گردد مانند صحابه‌اي كه دوبار ( به حبشه و مدينه) هجرت كرده‌اند..
طبرسي مي‌گويد: « اين آيه دلالت مي‌كند بر برتري و مزمت پيشگامان؛ چون براي نصرت دين مشقتها و سختيهاي گوناگوني تحمل كرده‌اند، سختي‌هايي همچون: ترك فاميل و خويشاوندان، فدا كردن آسايش و راحتي، ياري نمودن دين با وجود كمي افراد و كثرت دشمنان و سبقت به ايمان و فراخواندن مردم به آن»[31]
طباطبائي مي‌گويد: « منظور از سابقين (پيشگامان ) آنهايي هستند كه قبل از اين كه بنياد دين مستحكم گردد و پرچم‌هايش به اهتزاز در آيد، اساس دين را گذاشت