آرشیف

2015-1-9

محمداسماعیل حقانی

زندگی نامه ی امام بخـــــــاری رض

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيْ رَسُوْلِ اَللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَة »
«قطعاً براي شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقي نيكوست»
واژه هاي مبارك سنت وحديث در قلمرو فرهنگ و معارف اسلامي تداعي كننده نام نامي و اسم گرامي ذات شريف و با بركاتي است كه نور ظهورش جهان هستي را درخشان نموده است وگل وجودش مشام جان كائنات را عطراگين ساخته است.
آري سنت، یعني ميراث عظيم جاويدان آن سيد وسالار عرصه ي آفرينش كه امام انس و جن است و رحمت عالمين، و حديث صورت مدوَّن اين ميراث گرانبها.
جايگاه رفيع و ارزشمند سنت مطهر نبوي ازآنجا مشخص ميگردد كه مبين و مفسر كلام الله مجيد است و دومين مصدر تشريع اسلامي، كافه مؤمنان در جميع افعال، و احوالشان مكلف به اكتفا به رسول خدا و پيروي از سنت آن حضرت اند و اين وجيبه ايست كه حضرت حق و حكيم مطلق بندگان خويش را به آن دستور داده و سعادت دين و دنيايشان را منوط به آن داشته است.
امام بخاري رحمة الله شخصيتي است مشهور كه نامش با حديث و سنت پيوندي ناگسستني دارد، و اين رساله به خلاصه شرح حال ايشان مزين گرديده، امام پارسا و پرهيزگاري كه در پرتو تقوي و تلاش، زندگي پر بركتش را عاشقانه وقف جمع و تدوين احاديث مباركه نبوي نمود و با برخورداري از نبوغ فكري، حافظه قوي و اعجاب انگيز، فراست و بصيرت باطني، خلوص نيت و طهارت قلبي، عزم قاطع و خلل ناپذير، بر همه ي دشواريها و موانع فايق آمد وكتاب «الجامع الصحيح» خود را از ميان صدها هزار احاديثي كه ديده و شنيده بود انتخاب وتألیف نمود. كتابي كه علماي اعلام امت اسلامي آنرا صحيح ترين كتاب بعد از كتاب الله خوانده اند و به عنوان مرجع و مصدري مطمئن تأييدش كرده اند.
براي اينجانب آرزوی بس گرانبها و با ارزشي بود كه درباره امام بخاري رحمةالله تحقيقي انجام دهم و در آن سرگذشت كاروان زندگي او را همراهي كنم كه مملو از انواع تصويرهاي ايماني، علمي و معاني بزرگ انسانيت است.
رساله اي كه اينك مورد مطالعه ي شما عزيزان قرار مي گيرد، تحقيق مختصري از امام اميرالمؤمنين حديث، حضرت محمد بن اسماعيل «امام بخاري» رحمةالله مي باشد. مشتمل بر12 بخش است، كه به امر اساتيد محترم به رشته ي تحرير درآورده ام.
در خاتمه از خداوند بزرگ مي خواهم كه، اخلاص راستين در تمامي جوانب زندگي به ما عنايت كند، وما را از عاملان به دستورات و فرامين او قرار دهد، و جوامع اسلامي را از شر شياطين محفوظ داشته، فساد و فحشا و فرهنگ منحط غير اسلامي را از ممالك اسلامي بزدايد و نسيم بوستان حكومت واحد اسلامي در سراسر گيتي، مشام دل را بنوازد و عطر گلستان جهان استوار به احكام حكايت بخش اسلام، فضاي هستي را خوشبو كند وآدميان و فرشتگان را از شميم آن سرمست نمايد.

محمد بن اسماعيل جعفي 
تو گويي شد علم او را بخاري
امير المؤمنين شد در احاديث 
چو فضل ذوالجلالش كرد ياري
صحيح جامعش از هر كتابي 
اصح آمد پس از فرقان باري
الهي تربتش را رحمت تو
كند سيراب چون ابر بهاري

« نام و نسب امام بخاري »
او ابو عبد الله محمد بن ابي الحسن اسماعيل بن ابراهيم بن مغيرة بن بردزبه الجعفي، خطيب حافظ ابي بكر احمد بن علي بن ثابت بغدادي گفته است: كه بردزبه مجوسي بوده و بر مذهب مجوس هم از دنيا رفته است زيرا سلام تا آن زمان هنوز وارد خراسان نشده بود. خانواده بردزبه در بخارا كه يكي از شهرهاي خراسان آن زمان بود اقامت گزيده بودند ولي مغيره پسر او به دست يمان بخاري جعفي والي بخارا ايمان آورده است اسماعيل پدر امام بخاري اهل علم و حديث و داراي زهد و صلاح و تقوي بوده و حتي در مرض فوت گفته كه در مال او شبه حرامي ديده نمي شود و همين پرهيز و تقوي دليل زهد و صلاح او بوده است كه به فرزندان ارجمندش سرايت نموده، همان فرزندي كه جهان غرق شهرت او بوده است .
«ولادت و زادگاه امام بخاري»
امام بخاري در روز 13 شوال سال194 هجري بعد از نماز جمعه در شهر بخارا به دنيا آمد . وي در كودكي پدرش را ازدست داد و در كنار و حمايت مادرش پرورش يافت و در سن 16 سالگي بعد از حفظ كردن كتابهاي ابن مبارك و وكيع(در شهر بخارا) در سال 210 هجري همراه مادرش و برادرش احمد به حج رفت . او در مكه اقامت گزيد، و برادرش به بخارا باز گشت و در آنجا وفات كرد . وي در كودكي هر دو چشمش را ازدست داد و مادرش از بس كه براي بهبودي وي دعا كرده بود و بر فرزندش جزع و فرياد مي كرد، شبي حضرت ابراهيم خليل الله را در خواب ديد و به او گفت براثر كثرت دعاي شما براي فرزندت خداوند بينائي را بازگرداند . 
بخاري از پدرش مال زيادي را به ارث برد كه موجب سعادت او در طلب علم گرديد وي رحمة الله پس از خود فرزند ذكوري نداشته و در بخارا متولد و در همانجا به سال 256 فوت كرده است. وي هنگاميكه 11 سال داشت تجسس حديث مي كرد .
وي در 16 سالگي كتب مشهور را خواند، گفته شده در كودكي هفتاد هزار حديث را حفظ كرده است وبه حديث عشق وعلاقه مي ورزيد ودر 18 سالگي به حج رفت و به درك حضور وسماع درس علماء حديث در مكه ومدينه نائل آمد .
در مكه مكرمه به نزد برجسته ترين شيوخ حديث، چون احمد بن محمد ازرقي و اسماعيل بن سالم صايغ(زرگر) و ديگر حافظان حديث(براي تلمذ) نشست و از نزد آنان هرچه مقدر شده بود از احاديث نبوي فرا گرفت.
در حرم شريف، به طرح مسوده«جامع صحيح» خود آغاز نمود. بعد از پايان مراسم حج، مادر و برادر بزرگتر امام بخاري يعني احمد به بخارا بازگشتند. اما او به مدت سه سال در مكه مكرمه ماندگار شد ودر خلال اين سه سال، مذاهب اهل رأي وكلام ايشان را شناخت، سپس امام بخاري از مكه رهسپار مدينه منوره گرديد و در آنجا به تصنيف كتاب(تاريخ كبير)پرداخت كه از كتب نادر وبي همتاست.
وي در طول حيات خود در بلاد آسيا مدت 16 سال به سير و سياحت و جولان پرداخت و درباره ي علوم متداوله مخصوصا حديث تحقيق و تتبع نمود. وي بعد از آنكه مريوان شهر خود را از محمد بن سلام و محمد بن يوسف بيكندي سماع كرد در بلخ از مكي بن ايراهيم، در بغداد از عفان، در مكه از ابن مقري، در شام از فريبابي، در بصره از ابي عاصم و انصاري، در كوفه از عبدالله بن موسي، در عسقلان از آدم، در حمص از ابي يمان، و در دمشق از ابي مصهر، سماع حديث كرده است .
«قوه حافظه بخاري»
امام بخاري داراي حافظه قوي خدادادي بوده كه در قوه حفظ و تيز طبعي و سعي و اهتمام موجب اعجاب ديگران بوده از او پرسيدند آيا براي حفظ دوايي وجود دارد؟ گفت: هيچ چيز سودمند تر از سعي وكوشش وكثرت مطالعه ومداومت نظر و اهتمام نيست.
وراق بخاري مي گويد: در حالي كه بچه اي كوچك بود همراه ما به محضر مشايخ بصره مي آمد چند روزي به اين ترتيب گذشت . چيزي هم نمي نوشت بعد از 16 روز ما او را منع كرديم او گفت: شما مرا زياد لومه(سرزنش)ميكنيد ببينيم شما چه چيز را نوشته ايد نگاه كرديم در حدود پانزده هزار حديث را نوشته بوديم سپس تمام آن احاديث را از حفظ براي ما خواند و گفت تصور كرديد كه من به هدر در جمع شما شركت مي كنم و وقت و روزگار را ضايع مي كنم بعد فهميديم كه در قسمت حفظ كسي بر او تقدم ندارد.
مي گويند: گاهي وقت كه كتابي را به دقت مطالعه مي كرد با يكدفعه مطالعه كردن آن را حفظ مي نمود و صد هزار حديث صحيح و دويست هزار حديث غير صحيح را در حفظ داشته است. امام بخاري در روايتي ششصد هزار حديث و به روايتي سيصد هزار حديث جمع كرده است . 

«شمائل امام بخاري»
وي در منتها درجه حيا وشجاعت و سخا و زهد و ورع در دار دنيا و رقبت در دار بقاء بود او مي گفت اميدوارم كه به خدا لاقي شوم در حالي كه با من حساب نكند كه كسي را غيبت كرده باشم و مي گفت از زماني كه دانستم غيبت حرام است هرگز غيبت كسي را نكرده ام. و مي گفت: من در مدت 16 سال جامع صحيح خود را از ميان ششصد هزار حديث برگزيدم و آنرا حجتي ميان خود و خداوند قرار داده ام. و نيز مي گفت: من در كتاب صحيح حديثي را وارد نكردم مگر اينكه پيش از آن غسل نمودم و دو ركعت نماز گزاردم و مي گفت: من در كتاب صحيح جز حديث صحيح را ثبت و تدوين نكردم و آنچه از احاديث صحيح را به دليل طولاني شدن كتاب فرو گزاردم بيشتر بوده است و گفت من چيزي را نمي دانم كه انسان به آن نياز داشته باشد مگر آن چيز كه در كتاب و سنت وجود دارد. 
وي در هر ماه پانصد درهم از محصولات زمينش بدست مي آورد و همه آنها را در راه تحصيل و نشر دانش نفقه مي كرد. او قليل الاكل وكثير الاحسان و مفرد در كرم، قامتي معتدل، نه كوتاه ونه بلند داشت گندم گون و لاغر اندام بود .
«فقه و مذهب و اجتهاد مطلق و اختيارات او»
درجه فقهي او: شيخ داراي تتبعات زياد و قوه استنباط احكام فقهي از احاديث و آيات بوده و با دلائل قوي و معرفت كامل مسائل مهمه را استخراج كرده و مسائل فقهي را با آيات و احاديث تطبيق نموده است.
مذهب او:پيروان مذاهب اربعه ار مذهب او تنازع كرده اند. امام سبكي او را از رجال و پير و مذهب امام شافعي آورده است.
لكن آنچه مورد نظر وتحقيق است امام بخاري خود مجتهد مطلق و غبر مقلد بوده و او شخصا قوه استنباط واستخراج احكام را داشته و داراي رأي بوده است و يك مذهب مستقلي داشته، با اين وجود در صورتي كه رأي او موافق به رأي يكي از ائمه بوده باشد بر حسب ورع و شرف سابقين آن را منسوب به قائل او دانسته با اينكه رأي خودش با آن هم تطبيق كرده است به هر حال مذاهب اربعه مورد قبول او نيز بوده است.
اختيارات او:بعضي از اقوال كه در بين ائمه مذاهب اربعه موزّع بوده و در آن مسائل اختلافات جزئي داشته اند، امام بخاري كه مجتهد مطلق بوده در آن مسائل اظهار نظر كرده و يك مذهب معين را التزام نكرده است بلكه هر مسئله اي كه به اجتهاد او نزديك بوده اخذ و اختيار كرده است، با اينكه هر مسئله از امامي باشد مسائل اختياري او خارج از مسائل اختياري مذاهب اربعه نبوده است و قطعاً لااقل با يكي از آنها تطبيق كرده است.

«امام بخاري و سفرش به بغداد»
امام بخاري رحمة الله رهسپار پايتخت دانش، نور و ادب گرديد اما آسمان آن را صاف و آبي نديد بلكه آنرا با ابرهاي حسد و رقابت هاي بي ارزش تيره و آلوده يافت. او به سوي اين شهر چشم داشت منصب وطمع مال با جاه نمي رفت. بلكه هدف او از رفتن به بغداد اين بود كه آنچه از«احاديث نبوي» به نزد شيوخ آن است فرا گيرد و از دانستنيهاي خويش به آن ببخشايد. شكي نيست آنچه براي بخشيدن به ديگران داشت به مراتب بيشتر از چيزهايي بود كه از نزد آنان فرا مي گرفت. او خود در اين باره گفته است: «من با هيچ انساني مواجه نشده مگر استفاده و بهرمندي وي از من، بيشتر از انتفاعي بوده است كه من از او كسب كرده ام.» يعني: مسافرت او به سوي بغداد بخاطر زيادت خواهي دانش و توشه بخشيدن به علماي آن شهر- از علم ومعرفتي- بوده كه خداوند به او ارزاني داشته است.
امام بخاري رحمة الله وارد بغداد شد و از مردم آن استقبال گرم مي ديد كه قيصران روم در اوج مجد و عظمتشان و در بلنداي اقتدار وسلطه شان به آن روبرو نشدند. مردم بغداد او را بفاصله دو ميل تكبير گويان مورد استقبال قرار دادند و بر موكب او دينارها، درهم ها و شكر نثار كردند.( نثار كردن درهم، دينار وشكر از مراسم رايج آن زمان بوده است). با اين وصف، تعظيم و اجلال آنان براي شخصيت امام بخاري به اندازه مكانت علمي او نبوده كه در سينه اش حمل مي كرده و در حافظه اش گنجانيده و آنرا خالص و تصفيه شده از هرگونه شائبه اي به مردم تقديم مي داشته است، (بلكه جلالت وقدر و منزلت علمي و حق فداكاريهاي او بر امت اسلام، به مراتب بيش از اين تكريم و گراميداشت ها را مي طلبيده است). مردم نسبت به «سنت نبوي» كه دومين اصل تشريع اسلامي است، و نسبت به احاديثي كه روشن، شفاف و خالص شده، از ميان دو لب درفشان پيامبر معصوم صلي الله عليه وسلم بر آمده باشند سخت حريص بودند. چون قرآن كريم كه در سينه ها محفوظ بود، (امكان فراگيري و دسترسي به نصوص وحي با اطمينان خاطر به آنان ميسر و فراهم بود) اما احاديث شريف نبوي اينجا و آنجا پراكنده بوده است، گردآوري و مرتب كردن آنها نيازمند تلاش و مجاهدتهاي زيادي بود( از آن جايي كه امام بخاري رحمةالله با عبقريت ويژه اش، خود را براي اين عمل مهم آماده كرده بود مردم او را بي نهايت تقديم و احترام مي كردند). متأسفانه نسبت به اين امر عموم مسلمانان در بغداد به يك سو و مشائخ آن در سوي ديگر بود.
مردم مسلمان بغداد بسوي شناخت و آگاهي تلاش مي ورزيدند و در پي كسب آن بودند اما مشائخ آن دست مبارزه طلبي را دراز مي كردند و در اين مسير مبارك كه امام بخاري قائد و پيشتاز آن بود مانع تراشي مي كردند تا خود در بغداد خويش، اهل احترام و سروران دانش باقي بمانند. اين بود سيماي بغداد آن روزگار، هنگامي كه امام بخاري وترد آن گرديد.
اما دل مشغول و گرفتاري ذهني امام بخاري از چيزهايي بود كه مشائخ بغداد براي او طراحي و تدارك مي ديدند، از خود آرزو مي كرد در جعبه و تيردان آنان چيزهايي بيابد كه سرمايه شناخت و آگاهي علمي او را افزايش دهد. اينجاست كه ميان انديشيدن و انديشيدن و ميان ديدگاه در ديدگاه فرق بسيار است!!!
حافظان حديث پيش از ورود امام بخاري چه كردند؟ آنان اجتماع وگردهمايي را تشكيل دادند و در آن به تبادل رأي و انديشه پرداختند و براي تنگا قرار دادن اين امام صاحب مكانت نقشه اي كشيدند. نقشه اي بدين گونه طراحي شده بود كه يكصد حديث را آماده كنند متون و اسانيد آن را دگرگرون نمايند و متن اين اسناد را براي اسناد ديگر و اسناد اين متن را براي متن ديگر قرار دهند. و سپس اين يكصد حديث مقلوب و مغلوط را به ده كس سپردند يعني براي هر يك ار آنها ده حديث دادند تا اگر امام بخاري مجلس خود را برگزار نمايد علماء ومشائخ به دور آن جمع شوند اين احاديث را بر او طرح نمايند و درباره صحت آن از وي سؤال كنند. بدون شك اين آزموني است كه گذر آن بر هر شخصي هر اندازه كه كم حافظه باشد دشوار است.
امام بخاري جوان در برابر اين موقف اتخاذ شده چه كرده است؟ و با اين امر ناگهاني و پيشبيني نشده چگونه روبرو شده است؟
آري، او حقيقتاً با يك آزمون بسيار بسيار دشوار مواجه گرديده است، زيرا در مقابل او يكصد حديث قرار دارد كه متون و اسانيد آن وارونه است و در مجلس او گروهي از محدثين جمع مي شوند كه اين احاديث مقلوب را بسيار خوب از حفظ دارند. اگر او يكي از اين احاديث مقلوب و دستكاري شده را بپذيرد و به صحت آن اعتراف نمايد، قطعاً اعتبار و شهرت او از بين مي رود در اين وقت ناگزير حافظه او بايد آماده باشد.
خوشبختانه خداوند سبحان حافظه او را هميشه آماده گردانيده است، هزاران هزار انسان به شروع مجلس به انتظار نشستند كه بخاري نوجوان بزودي در آن حديث مي گويد و به پرسشگران پاسخ مي گويد و براي كسانيكه مشتاقانه براي شروع مجلس بودند و نسبت به آن بيتابي و لحظه شماري مي كردند، گفته مي شد: به شروع مجلس چند دقيقه اي پيش نبوده است. سرانجام موعد بسر رسيد و اولين شخص سؤال كننده به پاخاست و از بخاري درباره حديثي سؤال كرد كه متن واسناد آن دگرگون و معكوس شده بود، بخاري در پاسخ گفت: « آن را نمي شناسم». پيوسته آن مرد حديثي را پس از ديگري طرح مي كرد تا كه از احاديث دهگانه اش فارغ گرديد، و بخاري در پايان هر حديث مي گفت:«آن را نمي شناسم». در همين دقايقي كه آن مرد از بخاري سؤال مي كرد و او پاسخ مي گفت: حاضرين مجلس به دو گروه تقسيم شده بود. يك گروه به(صحت) احاديث آشنا بودند و بسوي برخي ديگر مي نگريستند و بخاري را مورد تأييد قرار مي دادند. و گروه ديگري كه نسبت به اين احاديث آشنايي نداشتند بخاري را به عدم شناخت احاديث و درمانده از پاسخگويي متهم مي كردند. درجه حرارت وشور مجلس بالا رفته بود و بخاري در همان هيبت و وقار هميشگي خود با كمال اطمينان و متانت به سوي آنان مي نگريست.بخش نخست امتحان گذشت و بخاري اشتباهي مرتكب نشد . اما حقيقت اين است كه امتحان طولاني است… وكسي چه ميداند وقتي پرسشها زياد شود چه خواهد شد؟ (چو گل بسيار شود پيلان بلغزند) سپس شخص دوم از گروه ده نفر به پا خواست كه به تدبير شيوخ بغداد جهت اشتباه افكندن امام بخاري رحمة الله به طرح احاديث مقلوب و مغلوط موظف و انتخاب شده بود.
در بين او و بخاري عين پرسش و پاسخي جاري گرديد كه با فرد اولي انجام پذيرفته بود. بخاري در بخش دوم آزمون نيز پيروز بر آمد. اهل حديث شگفت زده و مبهوط مانده بودند. همچنين مردي از پي مردي ديگر به پا مي خواست و احاديث خود را بر بخاري جوان طرح مي كرد، تا مجموع ده نفر با احاديث دگرگون شده شان فارغ شدند و بخاري در تمام اين مدت در پاسخ هايش بر عبارت «لا اعرفه:آن را نمي شناسم» چيزي ني افزود.
وقتي امام بخاري دانست كه ديگر كسي نيست از او سؤال كند، او به سوي مرد اولي كرد وگفت:اما حديث اول صحت آن چنين است واما حديث دوم صحت آن چنين است و به تصحيح احاديث ادامه داد تا احاديث دهگانه به اتمام رسيد و هر متن را به سوي اسنادش و هر اسناد را به سوي متن خودش برگردانيد.سپس به ترتيب با افراد ديگر همان كاري را انجام داد كه براي فرد اولي انجام داد يعني: متون تمام احاديث را به سوي اسانيد آنها و اسانيد آنها را به سوي متون آنها برگردانيد. مجلس تمام شد واهل حديث در بغداد به حفظ وحافظ بودن بخاري اقرار كردند و دقت او را در روايت و حديث پذيرفتند و بغداد تمام شب را به سخن گفتن از چيزهايي سپري كرد كه در مجلس بخاري جوان گذشته بود. و همه را به شگفتي وحيرت وا داشته بود .

« اختلاف شيخ ذهلي(شيخ نيشابور) با شيخ بخاري»
مسلم بن حجاج گفته است: هنگامي كه محمد بن اسماعيل به نيشابور آمد چنان استقبالي از او كردند كه براي هيچ عالمي و والي اهل نيشابور را نديده ام كه چنين استقبال و تشريفاتي قائل شوند. حتي دو الي سه مرحله به استقبال او شتافتند. محمد بن يحيي ذهلي گفته: كسي كه مي خواهد فردا محمد بن اسماعيل را استقبال كند من هم او را استقبال خواهم نمود. محمد بن يحيي و عموم علماء نيشابور از او استقبال كردند و با تشريفات تمام وارد شدند و به منزل بخاري هاي ساكن آنجا رفت. مجلس علمي ديني او گرم و پر جمعيت و از هر حيث قابل تقدير و تمجيد مورد تفسير و استفاده بود. تا اينكه روز دوم يا سوم يك نفر از(لفظ قرآن) از او پرسيد، گفت: افعال ما مخلوق است و الفاظ ما از افعال ماست چون مردم اين جواب را از شيخ شنيدند اختلاف در بين آنها به وقوع پيوست عده اي گفتند بخاري گفته(لفظي بالقرآن مخلوق) و عده اي ديگر گفتند: چنين نگفته، واز زمزمه اختلاف در بين مردم افتاد، حتي يك نفر از او پرسيد يا ابا عبدالله در باره اينكه قرآن به لفظ مخلوق است چه مي گويي شيخ تا سه بار جواب او را نداد، پس از خواهش و الحاح او گفت: قرآن كلام خدا غير مخلوق است. و افعال عباد مخلوق، و امتحان بدعت مي باشد به هر حال علو مقالات علمي شيخ و اجتماع مردم بر او، در دل رقبا شيخ رخنه ايجاد كرد، حتي محسود بعضي از مشائخ نيشابور واقع گرديد و شيخ او محمد بن يحيي ذهلي كه شيخ المشائخ نيشابور بود از او بدبين گرديد، و او را متهم به خلاف كرد، و مخصوصاً زمزمه افعال عباد مخلوق است بيشتر بر اين بد بيني افزود به درجه كه شيخ ذهلي گفت: قرآن كلام خداست و غير مخلوق است. كسي كه زعم برده و گفته:(لفظي بالقرآن مخلوق) مبدع است و مورد مجالسه و مكالمه نيست كسي كه پيش محمد بن اسماعيل برود محل تهمت است، كسي وارد مجلس او نمي شود مگر اينكه بر مذهب او باشد. چنانكه به غير از مسلم بن حجاج همه با شيخ بخاري قطع علاقه و رابطه كردند و با او مراوده داشتند. خلف ابن محمد گفته است: شنيدم كه ابا عمر احمد بن نصر نيشابوري مي گفت ما روزي در نزد ابي اسحاق قرشي بوديم و محمد بن نصر مروزي هم با ما بود و ذكري محمد بن اسماعيل شنيدم كه مي گفت: كسي كه گمان برده است، كه من گفته ام.(لفظي بالقرآن مخلوق) او كذاب و من اين را نگفته ام. ابو عمرو گويد: پيش بخاري رفتم درباره بعضي از احاديث با او مذاكره كردم تا اينكه طيبت خاطر پيدا كرد و خوشحال شد، سپس گفتم اي ابا عبدالله از شما حكايت مي كنم كه گفته ايد(لفظي بالقرآن مخلوق) اوگفت: اي ابا عمر بدان و بر لوح دل بسپار كسي كه زعم و گمان برده است كه من گفته ام:( لفظي بالقرآن مخلوق) او دروغ گو است. من اين را نگفته ام، بيدار باش من گفته ام افعال عباد مخلوق است. البته طبق آنچه كه امام احمد و غيره از ائمه گفته اند فرو رفتن و كنكاوي زياد در مورد مسائل كلامي به حدي كه مايه انحراف بعضي از عقايد و تزلزل خاطر گردد منهي عنه و از آن نهي شده. و كلام در كلام، لدا الحتياج واجب مي شود، وسكوت در هنگام نبودن احتياج سنت است. آنچه كه مسلم همين است و ديگر خرافات مورخين و اتهامات دروغي گمراهان و كاهي به كوهي كردن موردي ندارد.
احمد بن سلمه نيشابوري گويد وقتي كه به بخاري گفتم اين مرد(شيخ ذهلي) در خراسان خصوصاً در اين شهر مرد مقولي است و در اين امر لجاجت مي كند حتي كسي از ما قدرت تكلم با او ندارد، بخاري ريش خود را گرفت و گفت: من امر خود را به خدا واگذار مي كنم«ان الله بصير بالعباد» و گفت: خدايا تو مي داني من قصد مقامي را در نيشابور نداشتم « اشرا و لا بطرا» نه به قصد خوشگذراني ونه شادي وطالب رياست هم نبودم، ولي با اين جهت نفس مانع از رجوع به وطن است تا اينكه مخالفين بر من غلبه كنند، و اين مرد فقط از نظر حسد قصد مرا كرد نسبت به بهره اي كه خداوند به من داده است سپس گفت: اي احمد من بامداد خواهم رفت تا ديگر از حديث گفتار او درباره من رهايي يابيد. حاكم گويد هنگامي كه اين واقعه براي امام بخاري روي داد از ابا وليد حسام بن محمد فقيه شنيدم كه محمد بن نعيم مي گفت اين موضوع را از او پرسيده او گفت ايمان قول است و عمل زياد مي شود و ناقص مي گردد، كلام خداوند غير مخلوق است و بزرگترين صحابه رسول اكرم صلي الله عليه وسلم ابوبكر است سپس عمر سپس عثمان سپس علي رضي الله عنهم من بر اين زنده شدم و بر اين ميميرم و بر اين زنده مي شوم ان شاءالله تعالي.

« آخرين سفر وفات امام بخاري »
امام بخاري رحمه الله همه چيز را دانسته بود جزء اينكه نمي دانست سفر او به بخارا آخرين سفر او در اين دنياست و به زودي بعد از اين سفر، رحلت ابدي و سفر هميشگي خود را در جهان«صدّيقان وابرار..» آغاز خواهد كرد. امام بخاري به سوي زادگاهش روي آورد در حالي كه خبرهايش قبلاً به آن ديار رسيده بود. او در راه، احساس ترس و وحشت نمي كرد چون در فضاي انس با خداوند بسر مي برد. از سوي ديگر او با كتابهايي كه فراهم آورده بود به سختيها عادت كرده بود. پس سفر كردن براي او آسان بود و رفقاي مونس و اطمينان بخشي كه او را در اين سفر همراهي مي كردند« قرآن و حديث» بودند. شهر بخارا از ورود ابي عبدالله ابن اسماعيل آگاهي يافت، جشني را بر پا كرد كه شكوهش «محبت و دوستي» بود و در پيشاپيش استقبال كنندگان امير بخارا «خالد بن احمد» قرار داشت. زماني كه امام بخاري با چهره تابانش بر آنان نمايان شد مردم تكبير گفتنند و بر او درهم ها ودينار ها و شكر(مطابق رسم رايج در آن زمان) نثار كردند. امام بخاري با وارد شهر طيب و پاكيزه اي شد كه گياهي نيكوي را رويانده بود. او پيش از همه، مجلس علمي خود را داير نمود وبه چاره سازي مشكلات مسلمانان پرداخت. اما امير بخارا از او مي خواست تا فرزندانش را به صورت اختصاصي دانش آموزد كه ديگران در مجلس ايشان حضور نداشته باشد. معناي اين امر در نظر امام بخاري آن بود كه امير مي خواهد او را در بعضي از روزها از چشم مسلمانان مخفي كند. حال آنكه در تمام زندگي او چنين چيزي معمول نبوده است وهرگز اتفاق نيفتاده كه براي هيچ یك از حكام مجلس ويژه داير گرداند و يا انساني را بر انسان ديگر از جهت آموزش برتري دهد.
از اين رو وقتي مردي از درباريان امير آمد و از او خواست تا به كاخ برود واز كتاب جامع صحيح و باقي تصنيفاتش بر فرزندان امير بخواند. ترس و وحشت او را كاملاً فر اگرفت و با غرور اهل علم گفت:«من دانش را خار نمي گردانم و آن را به دروازه مردمان نمي برم به امير بگو اگر چيزي مي خواهد بايد در مسجدم و يا در خانه ام حاضر شود و اگر اين امر را نمي پسندد او زمام دار است مي تواند مرا از داير نمودن مجلس باز دارد تا به نزد خداوند در روز قيامت مرا عذري بوده باشد، وگرنه من دانش را به هيچ وجه كتمان نمي كنم». فرستاده امير بازگشت در حال كه كف دستانش را بر يكديگر مي كوفت و مي گفت: محمد بن اسماعيل بخاري موضع خود را اينگونه اعلان داشته كه دانش را به دروازه مردمان نمي برد. هركه خواستار دانش است در هر مقام، مركزيت و جايگاهي كه قرار دارد بايد به سوي او بتشابيد. همانگونه كه اين رويداد براي امام غير منتظره بود كه امیر بخارا از او بخواهد كه به كاخ او برود وبه فرزندانش مجلس اختصاصي داير نمايد براي امير نيز غير مترقبه بودكه امام بخاري خواست او را رد نمايد. چون اينگونه خوي و عادت را از هيچ كسي نديده بود. اين دو رويداد پيشبيني نشده در روحيات امام بخاري رحمه الله وامير خالد تأثير بدي بر جاي گذارد و امام بخاري حدس زده بود كه امر ناگواري برايش پيش خواهد آمد و حدس او درست از آب در آمد. به رغم اينكه امام بخاري رحمه الله نيشابور را ترك كرده بود،توطئه ي نيشابور همواره زبانه مي كشيد. محمد بن يحيي ذهلي خبر هاي امام بخاري را دنبال مي كرد و به تدريج تحريكات خود مي پرداخت. امام بخاري گمان مي كرد با خروج از نيشابور مهنت و گفتاري او پايان مي پزيرد اما هرگز ني ا نديشيده بود كه در آنجا رويداد ديگري چشم به راه ودر انتظار اوست. محمد بن يحيي ذهلي نامه اي به امير بخارا نوشت و او را بر تبعيد امام بخاري تحريك كرد تا به قول او فتنه اي گفتار دوباره«مخلوق بودن قرآن» در ميان مردم بخارا پخش نگردد. امير خالد نمي دانست كه امام بخاري قائلين به مخلوق بودن قرآن را تكفير كرده است اما او از نام محمد بن يحيي ذهلي سلاح از نيام بركشيده اي بر امام بخاري ساخته بود. البته نه بخاطر صدق و درستي نامه، بلكه به اين خاطر كه امام بخاري بر او برتري جسته ودرخواست او را مبني بر حضور در كاخ وتدريس اختصاصي به فرزندانش نپذيرفته است. امير خالد يكي از گماشتگان دربار را فرا خواند كه نام او«حريث بن ابي ورقاء» بود و او را از نامه دريافتي اش با خبر كرد و از او خواست محتوي و مضمون نانه را در نيان مردم منتشر گرداند تا مقدمه اي براي مجازات امام بخاري باشد و زمينه اي فراهم آيد كه مردم بخارا با خواهش و التماس او را بخواهند و او بدين وسيله تنبيه گردد. حريث بن ورقاء از زمره دروغ سازان بوده كه همواره زبان به دروغ مي آلوده و پيوسته بر اباطيل و مفترياتي كه در نامه بوده اضافه مي كرده است، به حدي كه تمام بخارا از دروغ ها و تهمت هاي مملو گرديده بود. امام بخاري رحمه الله برای بار دوم خود را در محاصره دروغ هاي دروغ گويان يافت و در عين حال خود را در گفتار گروهي ديد كه در باره دانش و دانشمندان، از خدا پروا نمي گردنند. با اين وصف، او به رغم دراز شدن زبانهاي فتنه انگيز از اين امرخود دراي ورزيد كه به نزد امير رود و موقف خود را به او شرح دهد و التزام به خاموشي را برگزيدند تا بدين وسيله روكشي بر بي اعتنايي اش قرار دهد. همانگونه كه امام بخاري رحمه الله در تاريكي شب از نيشابور خارج شد، بدانسان در بخشي از يك شب تاريك از بخارا خارج گرديد بدون اينكه كسي از خروج او با خبر شود او وقي از بخارا خارج شد رهسپار قريه اي« خرتنگ» شد كه در نزديكي سمرقند واقع مي باشد و به منزل يكي از بستگانش كه در خرتنگ بود فرود آمد. او چنان بود كه پيوسته در نيمه هاي شب نماز تهجد مي خواند، در يك نيمه شبي كه نماز تهجد مي خواند پروردگار خود را به اين دعا خواند«َاللّهُمَّ اِنُّه قَدْ ضَاقَتْ عَلَيَّ الاَرْضِ بِمَا رَحُبَتْ فَاَقْبِضْنِيْ اِلَيْكَ» یا خدايا ! حقيقتا زمين با همه ي فراخاني كه دارد بر من تنگ شده است، پس مرا به خويش برگير . پس از اين دعا ديري نگذشت كه امام بخاري رحمه الله بيمار شد و بيماري اش شدت گرفت و سفارش نمود كه هرگاه مرگش رسد به سه پارچه ي سفيد كفن شود كه در آنها پيراهن و امامه نباشد. در همان شب فرستاده اي از سمرقند به نزد او آمد و او را براي داير كردن مجلس املاء در سمرقند دعوت نمود، امام بخاري رحمه الله به رغم بيماري، پيري، ناتواني و خستگي حركت كرد وامامه به سر كرد و آماده سوار شدن گرديد، اما هنوز بيست قدم برنداشته بود كه احساس ناتواني كرد و از راه رفتن باز ماند و گفت: «راهيم كنيد كه از راه رفتم» و در آن حال خواندن به دعاي پرداخت و سپس به پهلو تكيه زد و عرق هاي فراواني از وجود مباركش سرازير گرديد و روح را به آفريدگارش تسليم نمود . «انا لله و انا اليه راجعون».
اين امر در شب شنبه، شب عيد فطر سال256 هجري بوده است و امام بخاري رحمه الله در صبح روز عيد در قريه خرتنگ دفن گرديد او در زمان فرا رسيدن مرگ 13 روز كم 62 سال سن داشت . چون جسم نازنين او به خاك سپرده شد از قبرش بوي پاكيزه اي پخش گرديد و خوشبو تر از مشك بود و مرغان سفيدي مشاهده شد كه بالاي قبر او حلقه زدند و مردم در شگفت مانده بودند.عبد الواحد بن آدم طواويسي گويد پيغمبر خدا را در خواب ديدم و جماعتي از اصحاب او با او بودند و او در جايي توقف كرده بود بر او سلام كردم سلام مرا جواب داد، گفتم يا رسول الله به چه جهت توقف نموده ايد فرمودند:منتظر محمد بن اسماعيل هستم، بعد از چند روز خبر مرگ محمد بن اسماعيل به من رسيد نگاه كرديم كه او فوت كرده بود ودر ساعتي كه ديده بودم پيغمبر صلي الله عليه وسلم انتظار او را مي كشيد . جايگاه بلند و قرب مكان او حتي براي حسودانش آشكار گرديد برخي از آنان به قبرش رفتند و از آنچه كرده بودند اظهار توبه و پشيماني كردند. اما كساني كه مسبب تبعيد و آزار وي بودند خداوند آنان را مايه عبرتي براي پند پذيران قرار داد. امير خالد بن احمد حكمي طي حكمي از امارات عزل گرديد و بر بالي الاغ «جهت تشهير او و عبرت خلق» به شهر بخارا گردانيده شد و سرنوشت او زشترين سرنوشت بوده است. حريث بن ورقاء در امر خانوادگي گرفتار آمد و انواع بلاها و مصيبت ها بد رسيد اما نام امام بخاري رحمه الله ورد زبان هر مسلمان شد و سرگذشت زندگي اش به عطر راستي، امانتداري، پرهيزگاري و ورع معطر گرديده و در وژدان اهل همه عصر ها زنده و باقي مانده است.

«فضائل و مناقب امام بخاري و سخن بزرگان درباره ي وي»
در جهان دانش هيچ شخصيت اسلامي همانند امام بخاري رحمه الله مورد ستايش پيشوايان حديث نبوي و بزرگان علم واقع نشده است. ستايشگران او پيشوايان بلند آوازه و سرآمدان مورد قبول امت بودند كه در صدق گفتار و رعايت امانتهاي علمي در ميان ما همتا ندارد.
آنان از مفاخر جهان اسلام و از ستارگان پرفروغ آسمان دانش بودند. ثنا و تجديد هاي آنان حاكي از حق شناسي و امانت داري وفا به دانش و احترام به احاديث رسول خدا بوده است.
امام مسلم صاحب صحيح معروف، در خطاب به امام بخاري گفته است:«بجز انسان حسود با تو كسي كينه نمي ورزد و شهادت مي دهم كه در دنيا همانند تو نيست.» 
امام ائمه محمد بن اسحق خزيمه صاحب صحيح،گفته است:«در زيرسقف اين آسمان حافظ تر و داناتر به حديث(نبوي) از محمد بن اسماعيل بخاري نديده ام.» 
امام سنت امام احمد بن حنبل صاحب مسند معروف،گفته است:«خراسان بزرگ همانند محمد بن اسماعيل بخاري را هرگز بيرون نداده است.» 
امام ابو عيسي ترمذي صاحب جامع معروف،گفته است«در عراق و خراسان معناي(علل و تاريخ) و در شناخت اسانيد داناتر از محمد بن اسماعيل بخاري را نديده ام.» و هم او گفته است:«محمد بن اسماعيل به نزد عبد الله بن منير بود، آنگاه كه از نزد او بلند شده، به بخاري نوجوان گفته است:اي ابو عبد الله خداوند تو را زينت امت قرار دهد. بي ترديد خداوند دعاي وي را اجابت نموده است.» 
امام عبد الله بن عبد الرحمن دارمي صاحب سنن معروف،گفته است:«من علماء را در حرمين، حجاز، عراق و شام ديده ام، اما در ميان آنان به جامعيت محمد بن اسماعيل بخاري نديدم.» نيز گفته است:«محمد بن اسماعيل بخاري در دانش حديث نبوي فقيه تر، داناتر، عميق تر و جستجو گر تر از ماست.» 
امام ائمه حافظ ابو رجاء قتيبه بن سعيد بغلاني،گفته است:«انسانهاي زيادي از شرق و غرب جهان جهت فرگيري دانش حديث سويم كوچيده اند، اما همانند محمد بن اسماعيل بخاري هرگز كسي به سويم نكوچيده است.» نيز گفته است:«با فقيهان زاهدان نشسته ام و از زماني كه صاحب درك و خرد بودم همانند او را نديدم. او در روزگارخود بسان(عمر رضي الله عنه) در ميان صحابه بوده است.» نيز گفته است:«اگر محمد بن اسماعيل در ميان صحابه بود باز هم نشانه اي از نشانه هاي الهي مي بود.» 
رجاءبن مرجّي،گفته است:«امام بخاري آياتي از آيات الهي است كه بر روي زمين راه مي رود.» 
محمد بن نظر شافعي،گفته است:«من در مسافرتهاي علمي ام وارد بصره، شام، حجاز و كوفه شده ام و علم هاي آنها را ديده ام، هرگاه از محمد بن اسماعيل بخاري ياد مي گرديد، همه او را بر خويش ترجيح مي دادند.» 
امام ابو حاتم رازي،گفته است:«نه خراسان همانند محمد بن اسماعيل بيرون داده است و نه داناتر از او، وارد بغداد گرديده است.» 
يعقوب بن ابراهيم دورقي صاحب مسند و نعيم بن حماد خزاعي از حافظان حديث و اثر، گفته اند: «محمد بن اسماعيل بخاري فقيه اين امت است.» 
ابوبكر بن ابي شيبة و عبد الله بن نمير،گفته اند:«ما همانند محمد بن اسماعيل بخاري را هرگز نديده ايم.» ابن ابي شيبة كه از پيشوايان نام دار دانش حديث است، بخاري نوجوان را«بازل» ناميده بود. بازل يعني: خبره، كامل، بخشنده در عطايا و غيره. 
بكير بن نمير، گفته است:«روزي محمد بن اسماعيل مشغول خواندن نماز بودند و در آن هنگام زنبور هفده مرتبه او را نيش زد، وقتي كه از نماز فارغ شدند گفتنند كه اين چيست كه در نماز مرا ازيت داد؟ نگاه كردند ديدند كه زنبور هفده جاي بدن او را نيش زده و ورم كرده است ولي او با اين حال نمازش را قطع نكرده است.» 
امام حافظ عمر بن علي فلاس، گفته است:«حديثي را كه محمد بن اسماعيل نشناسد، حديث نيست.» فضل بن عباس رازي، گفته است:«بسيار كم كوشيدم تا حديثي را بگويم كه او 
(بخاري) آنرا نشناسد، اما برايم ممكن نگرديد.» 

«كساني كه امام بخاري از آنها سماع حديث كرده و اساتيد امام بخاري»
كساني كه بخاري درحلقه درس آنها حاضر بوده و سماع و روايت از ايشان كرده و كسب فيض و بهره را از آنها نموده است، عبارتند از: درمكه: ابوالوليد احمد بن محمدالازرقي، عبدالله بن يزيد المقري، اسماعيل بن سالم الصائغ، ابوبكر عبد الله بن زبير الحميدي و اقران آنها.
در ‌مدينه:ابراهيم بن منذر حزامي، مطرف بن عبد الله، ابراهيم بن حمزه، ابو ثابت محمد بن عبيد الله، عبد العزيز بن عبدالله اويسي، يحيي بن قزعه و اقران آنها.
در شام:محمد يوسف فريابي، ابو نصر اسحاق بن ابراهيم، آدن بن ابي اياس، ابو اليمان حكم بن نافع، حيوه خالد بن خلي قاضي حمس، خطاب بن عثمان، ابو المغيره، ابو القدوس، سليمان بن عبد الرحمن بن شريح و غير اينها.
در بخارا: محمد بن سلام بيكندي، عبدالله بن محمد مسندي، هارون بن اشعث، عبده بن الحكم، محمد بن يحيي بن صائغ، جبان بن موسي و اقران آنها.
در مرو: علي بن الحسن بن شقيق، عبدان، عثمان، محمد بن مقاتل و اقران آنها.
در بلخ: مكي بن ابراهيم، يحيي بن بشر، محمد بن ابان، حسن بم شجاع، يحيي بن موسي، قتيبه و معاصرين آنها.
در ري: ابراهيم بن موسي و غير او.
در بغداد: محمد بن عيسي الطباع، محمد بن سائق، سريج بن نعمان، احمد بن حنبل، ابو مسلم عبد الرحمن بن ابي يونس مستميلي، اسماعيل بن خليل و اقران آنها.
در واسط:حسان بن حسان، حسان بن عبدالله، سعيد بن عبدالله بن سليمان و اقران آنها.
در بصره: ابو عاصم نبيل، صفوان بن عيسي، بدل بن المحبر، حرمي بن عماره، عفام بن مسلم، محمد بن عرعره، سليمان بن حرب، ابو داود الطاليسي، عارم محمد بن سنان، ابو حذيفه نهدي و غير آنها.
در كوفه:عبيد الله بن موسي،ابو نعيم، احمد بن يعقوب، اسماعيل بن ابان، حسن بن ربيع، خالد بن مخلد، سعيد بن حفص، طلق بن غنام، عمر بن حفص، فروه بن ابي المغراء، قبيصه بن عقبه، ابو غسان و اقران آنها.
در جزيره:احمد بن عبد الملك حراني، احمد بن يزيد حرائي، عمر بن خلف، اسماعيل بن عبد الله رقي و اقران آنها.
در مصر:عثمان بن صالح، سعيد بن ابي مريم، عبد الله بن صالح، احمد بن صالح، احمد بن شيب، اصبغ بن ابي الفرج سعيد بن عيسي، سعيد بن كثير بن عثير، يحيي بن عبد الله بن بكير و اقران آنها.
در هرات: احمد بن ابي الوليد حنفي .
در نيشابور: يحيي بن يحيي تميمي، بشر بن حكم، اسحاق بن ابراهيم حنظلي، محمد بن رافع، احمد بن حفص، محمد بن يحيي ذهلي و اقران آنها.
اساتيد وي: اساتيد او در قيسارية:محمد بن يوسف بن فريابي و درعسقلان: آدم بن ابي اياس و در حمص: ابو مغيره ابي يمان علي بن عياش، احمد بن خالد وهبي، يحيي و خاطي بوده اند.

« آثار علمي و مؤلفات امام بخاري »
1ـ صحيح بخاري كه مشهور ترين كتابهاي اوست و خود مؤلف آن را«الجامع المختصر من سنن رسول الله» نام داده است، سبب نوشتن اين كتاب، آن بود كه روزي در نيشابور در مجلس استادش امام، «اسحاق بن راهويه» نشسته بود يكي از حاضران مجلس گفت:«كاش كتاب مختصري از سنن پيامبر خدا صلي الله عليه وسلم را فراهم آورده بوديد» اين گفته در قلب مبارك امام بخاري اثر گذارد و بر اجراي آن (تأليف جامع الصحيح) انديشه مصمم گرفت .
شايان ذكر است امام بخاري رحمة الله اين كتاب نادر و بي همتا را در شبهاي مهتابي ميان قبر و منبر آن حضرت نگاشته است و رسم و عادت مبارك او در تدوين احاديث شريف نبوي اينگونه بوده است كه هنگام تدوين هر حديث غسل مي كرده و دو ركعت مي گذارده .
از شروح مطبوع و معروف«جامع صحيح» شروح زير مي باشد.
1- 1- فتح الباري في شرح صحيح البخاري، از حافظ، علامه، شيخ الاسلام ابي الفضل احمد علي بن حجر اسقلاني متوفي(852 هجري).
2- 1- عمدة القاري في شرح صحيح البخاري، از حافظ، علامة بدر الدين ابي محمد بن محمود بن احمد عيني حنفي متوفي(855 هجري).
3-1- ارشاد الساري في شرح صحيح البخاري، از علامة شهاب الدين احمد بن محمد خطيب قسطلاني مصري متوفي(923 هجري).
4-1- كوكب الدراري في شرح صحيح البخاري، از علامة شمس الدين محمد بن يوسف علي كرماني متوفي(792 هجري).
5-1- اعلام السنن يا اعلام المحدث في شرح صحيح البخاري، از علامه فقيه و اديب، امام ابو سليمان احمد بن محمد بن ابراهيم بن خطاب بستي متوفي(388 هجري).
6-1-شرح صحيح بخاري ابن بطال، از شيخ، علامه فقيه، ابو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك بن بطال قرطبي متوفي(449 هجري).
7-1-تيسير القاري شرح فارسي صحيح البخاري، از مولانا نور الحق بخاري جهان آبادي متوفي(1073 هجري).
2- كتاب تاريخ كبير عن تراجم الرجال السند، او در نگارش اين دايرة المعارف بزرگ اسلامي چنان بوده كه شرح و حال و ترجمه احوال هيچ يك از صحابه و تابعي را نمي نوشته مگر اينكه غسل مي نمود و دو ركعت نماز ميگذارده است. امام بخاري رحمة الله اين كتاب نادر و بي همتا را در سن 18 سالگي در شب هاي مهتابي ميان قبر و منبر آن حضرت صلي الله عليه وسلم مي نگاشته است.

3- كتاب تاريخ الوسط. 
4- كتاب تاريخ الصغير.
5- كتاب الادب المنفرد. 
6- كتاب رفع اليدين في الصلوة.
7- كتاب البر الوالدين. 
8- كتاب خبر الكلام في القرائت خلف الامام.
9- كتاب خلق افعال العباد. 
10- كتاب ضعفاء الكبير.
11- كتاب الجامع الكبير. 
12- كتاب المسند الكبير.
13- كتاب التفسير الكبير. 
14- كتاب الاشربة.
15- كتاب الهبه. 
16- كتاب اسامي الصحابه.
17- كتاب الوحدان. 
18- كتاب مبسوط.
19- كتاب العلل. 
20- كتاب الكني.
21- كتاب الفوائد. 
22- كتاب سنن الفقهاء.
23- كتاب الضعفاء الصغير. 
24- كتاب قضايا الصحابه و التابعين.
25- كتاب ثلاثيات. 
26- كتاب بدء المخلوقات.
27- كتاب الرقاق.

تهیه وترتیب محمد اسماعیل حقانی غوری