آرشیف

2015-1-9

محمداسماعیل حقانی

سخت گیـری، خـامــــی است

 

هر رویدادی در جهان، یک گره نا گشودنیست، یک معمای حل نا شدنیست، یک افسانه افسونگر است. ما نمی توانیم این گره ها و افسانه ها و معماها را بشناسیم و بگشائیم، ولی این گره، نباید ما را دچار گره بکند. بدون گشودن گره های جهان نیز می توان زندگی خرم و خوش داشت. ما می توانیم گره دل 
خود را بگشائیم و شاد زندگی کنیم و از ناتوانی برای دستیابی به معرفت و حقیقت، گیج و پریشان و گمگشته نشویم.

گره ز دل بگشا، و زسپهر، یاد مکن 
که فکر هیچ معمار چنین گره نگشاد

ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ 
از این فسانه، هزاران هزار دارد یاد

سخت گیری، نشان همین "گره زدن به خود یا گره شدن خود" است. گره گشائی، غیر از "گره گسستن" است. سختگیری، با زور می کوشد که گره را پاره کند، ولی با لطافت باید "گره انسانی"را گشود. با گسستن گره، انسان را می توان نابود ساخت، اما گره او را نمی توان گشود. عدم انطباق عمل با معیار، یک جرم و گناه و عیب نیست، که بتوان با سرزنش و کیفر بر طرف ساخت، بلکه یک گره انسانی است، انسان، یک گره کور است. خام کسی است که هنوز در نیافته است که، انسان باید پخته شود، و با سخت گرفتن، انسانهای معمائی را نمی توان پخت. با زور و سختی نمی توان معما را حل کرد. با سختگیری، نمی توان از همان "پرسش یک پاسخه" ساخت

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آئین سروری داند

سخت گرفتن، همیشه نتیجه "مطلق گرفتن یک معیار عمل" است. و یک معیار عمل، موقعی مطلق شمرده می شود که استوار بر ایمان به حقیقتی باشد. ولی رند، حقیقت را رویه پنهانی افسانه می داند. رند، طبق یک حقیقت یا افسانه، عمل نمی کند. و طبعا ً با یک معیار، نه در برابر جهان و مردم، واکنش نشان می دهد نه در برابر خود. از اینرو نیز در برابر زهد و ریاضت با خود، سخت نمی گیرد. همچنین مطلق ساختن اراده (خواست خود) ، نشانه ی ساخت یک خود افسانه ای است. چنین خودی و چنین خواستی که مهر حقیقت بودن بر آن خورده است، با جهان، سخت می گیرد، چون می خواهد جهان کاملا ً منطبق با آن بشود، ولی جهان، انطباق با چنین خواست مطلقی، با چنین ایده آل مطلقی نمی یابد و از اینرو و با چنین انسانی سخت می گیرد. در امر به معروف و نهی از منکر (در عیب گیری)، برای انطباق دادن کامل مردم به یک معیار، سختگیر می شوند و در این سخت گیری به نتیجه نمیرسند. چون واقعیات و انسان، جواب این سختگیری را با لغزش و گریز و سرکشی و ایستادگی و نجابت می دهند. از این رو سختگیری، نشان خام بودن انسان است. تا انسان به افسانه بودن حقیقتش و "نسبی بودن اخلاقش" پی نبرده، خام می باشد. پختگی، همیشه بیان تجربه ژرف انسان از عقیده و دین و مکتب فلسفی خود است که انسان پی می برد که همه اینها افسانه اند، و نباید اینها را انقدر به جد گرفت که از ما می خواهند. بگذار هر چیز طبق گوهر معمائیش عمل کند، و فقط با لطف در پی دگرگون کردن دیگران باشد، نه با زور. سخت گرفتن، نشان فقدان لطافت و "اراده به زور ورزی و تحمیل اراده و معیار و حقیقت خود بر دیگران است". انسان، معمائیست که یک پاسخ ندارد، یک معیار ندارد، یک دین و اخلاق و فلسفه ندارد

نگارنده : محمداسماعیل حقانی .