آرشیف

2016-5-16

سکولاریسم و اندیشه ی خداباوری

کلمات کلیدی
نومن : ذات معقول وموجود فی نفسه 
فنومن : پدیدار وظاهر
جوهر: ماهیت قایم به ذات خود
عرض : ماهیت قایم به غیر

آنچه بطور حتم و یقین مشخص و معلوم است این است که مبنای هر فکر،مکتب و ایده ، فلسفه ای آن است و سیاست و اقتصاد و امثالهم ثمره و زائیده ی همان فلسفه میباشد. مثلا امکان ندارد کسی بگوید من سکولار سیاسی هستم لکن سکولار فلسفی نمی باشم ،زیرا طوریکه گفتیم سکولاریسم سیاسی ثمره و زائیده ی همان سکولاریسم فلسفی است و فلسفه ای سکولاریسم براین پایه بنا شده که زندگی با در نظر داشت ارزش های مادی پسندیده است و دنیا را با استفاده از دلیل و منطق، بدون استفاده از تعاریفی مانند خدا یا خدایان یا هر نوع نیروی ما ورای طبیعی دیگری بهتر می توان توضیح داد بلی وقتی ما در فلسفه ای سکولاریسم مراجعه می کنیم،می بینیم در این دشت سوزان وبی آب ،تعقل منطقی، تفکر خدا شناسی،دیدگاه ما ورای طبیعی ،فلسفه ای عمیق و همه جانبه در باب وجود ونظر افاقی و انفسی محلی از اعراب نداشته وهمه چیزدر این جا جز تکرار دیدگاه های مدفون مادی تجسم عینی ندارد.سکولاریست ها ضمن اقرار به خطا کاری عقل با آن کنار آمده می گویند:
انسان ها با این عقل تجربی دائما خطا می کنند و آزمون می کنند و با آزمون و خطا پیش می روند. سخنان آقای سروش مطلب فوق را بهتر توضیح می دهد توجه فرمائید:
  ( سکولاریسم سیاسی یعنی اندیشه ای که می گوید این جهان را می خواهیم خودمان اداره کنیم و به هیچ اوتوریته ای توجه نمی کنیم و تدبیر این جهان را خود به دست می گیریم . این معنای همان جدایی دین از سیاست است . سکولاریسم فلسفی آن است که شما اساساً به این نتیجه برسید که ماوراء الطبیعه ای نیست ، آخرتی نیست ، اصلاً همین یک جهان بیش ، نیست ؛ چیزی شبیه ناتورالیسم یا ماتریالیسم . در سکولاریسم سیاسی لازم نیست نفی ماوراءاطبیعه بکنید ، لازم نیست نفی آخرت بکنید ، کاری به اینها ندارید اما در سکولاریسم فلسفی کار دارید و داوری هم منفی است . همان که ماکس وبر گفته بود که مدرنیته یعنی افسون زدایی از این عالم ، یعنی همین ؛ و در مدرنیته این افسون ها به دور ریخته می شوند و آدمیان فقط با عقل خود جهان را می گردانند و با این عقل تجربی دائماً خطا می کنند و آزمون می کنند و با آزمون و خطا پیش می روند)
به منظورآقای سروش توجه نمائید ایشان می گویند درسکولاریسم فلسفی نفی خدا ودور ریختن افسون ها یعنی خداشناسی حتمی است اما درسکولاریسم سیاسی لازم نیست نفی خدا بکنید این الفاظ وجملات مبین چیست ؟ توجه خوانندگان را به عبارات مذکور خواهانم
بنا بر این سکولاریسم مانند مارکسیسم و امثال آن فقط دید مادی و حسی دارد و به جرأت می توان گفت که در این خصوص از فلسفه ای نومن و فنومن کانت و یا شبیه آن پیروی می کند
لازم می بینم در این جا به صورت کوتاه و مختصر در باره ای نومن و فنومن فلسفه ای کانت توضیح داده و بعدا"ضمن نقد این فلسفه دیدگاه های فلاسفه ی مسلمان را پیش کش نمایم و نتیجه ای این بحث را در خدمت خوانندگان محترم قراردهم
 

نومن وفنومن که در فارسی معادل معقول و پدیدار یا بود و نمود است از مهم ترین مسائل مطرح در فلسفه ای کانت است که یکی از پیامد های آن اثبات نا پذیری خدا از طریق ادله رایج در فلسفه و مانند آن است کانت در اول بحث نومن و فنومن چنین می گوید: (پيش از آن كه جزيره شناخت تجربي را ترك كنيم بايد به نقشه « سرزمين حقيقت » كه مي خواهيم آن را ترك كنيم،‌نگاهي بيفكنيم و بپرسيم كه اولاً، ‌به چه عنوان خود اين سرزمين را صاحب شده ايم و ثانياً ‌، آيا مي توانيم به آنچه كه اين سرزمين متضمن آن است،‌ دلخوش باشيم ؟)
از همین رو می توان این فصل را پلی از آنالکتیک به دیالکتیک کانت دانست .عالم واقعی که به ما انسان ها ارتباط دارد از دیدگاه کانت به دو دسته تقسیم می گردد
 الف: غیر قابل ادراک
ب:قایل ادراک

 در نزد کانت نومن یا شی فی نفسه یا همان بود غیر قابل ادراک است و آنچه قابل ادراک است عبارت از شی در نزد ما ، ظاهر،پدیدار یا همان فنومن می باشد.کانت عقیده دارد که ذهن ادراک حسی خود را در دو کانال حسی به نام زمان و مکان کانالیزه می کند و دوباره آنرا در دوازده مقوله از مقولات فاهمه محض، صورت بندی و شاکله سازی می نماید کانت می گوید اگر مدرکات ما بتواند از این فیلتر ها و صافی ها عبور کند آنها را پدیدار،ظاهر ونمود می نامیم و الا مربوط به عالم بود یا نومن خواهد بود به این مفهوم که هر آن چه به ادراک ما در می آید ، دارای واقعیت نموداری و ظاهری است بنابراین نومن از دیدگاه کانت مفهومی است مربوط به فاهمه و از دسترس حس خارج است و به شهود حسی ما ارتباطی ندارد و در نتیجه چون نومن امری کاملا" عقلی است،لذا ماهیت و سرشت آن از طریق عقل قابل ادراک است کانت شناخت اعیان استعلایی را غیر ممکن می داند و می گوید شناخت ما محدود در حوزه ی تجربه است منظور کانت از کار برد استعلایی یک مفهوم عبارت از اطلاق مفهوم به اشیاء و فی نفسه است،بدون توجه به شیوه های که ما می توانیم آن ها را شهود کنیم و کار بست تجربی مفهوم عبارت است از اطلاق آن مفهوم صرفا"به پدیدار ها یعنی به متعلق های تجربه ی ممکن. کانت می گوید از آن جا که مقوله ها را نمی توان به شکل استعلایی بکار برد،این مقولات به خودی خود و به تنهایی برای شناخت اشیاء فی نفسه کافی نیست.

در کتاب فلسفه ای نقادی کانت ص 54/55آمده است که آن چه در ذهن به امر غیر محسوس اطلاق می‌شود فاقد حقیقت است و اساسا"هیچ مقوله‌ای حسی،بدون محتوای حسی اعتبار ندارد.

در تاریخ فلسفه جلد 8از ولف تا کانت صفحه ای 281و تمهیدات،بخش 32این طور نوشته شده که تنها فنومن ها برای ما قابل شناسایی هستند و از این رو شناخت ما مقید و محدود به صورت های ما تقدم حسی یعنی زمان و مکان و مقولات دوازده گانه ی فاهمه است

(مقولات کانتی                         ( گرفته شده از پایگاه اطلاع رسانی حوزه

کانت می گوید من بیان کردم کار فاهمه چیست و در این تحقیق روشن شده بود که کار فاهمه، حکم کردن است و حکم کردن اختصاص به قضیه دارد پس اگر ما بتوانیم تعداد قضایای اصلی را پیدا کنیم، می توانیم تعداد مفاهیم ماقبل تجربی فاهمه را هم پیدا کنیم. من با کمک گرفتن از مقولات و قضایای ارسطوئی توانستم تعدادی از قضایای اصلی را پیدا کنم و با اندیشیدن بیشتر توانستم تعداد قضایای اصلی را به دوازده عدد معین کنم. از نظر کانت احکام از چهار جنبه صادر می شود که هر کدام از آنها نیز سه حالت دارند:
الف: بر اساس کمیت
هر حکم به لحاظ صوری از سه حالت خارج نیست:
1- الف: کلیه مانند هر انسانی فانی است
2- الف: جزئیه مانند بعضی انسانها کاتب اند.
3- الف: شخصیه مانند ارسطو مدون علم منطق است.
ب: بر اساس کیفیت
هر حکم به لحاظ صوری دارای سه حالت است:
1- ب: موجبه مانند هر انسانی فانی است.
2- ب: سالبه مانند هیچ انسانی سنگ نیست.
3- ب: معدوله مانند سقراط غیر فانی است.
ج: بر اساس نسبت
هر حکم به لحاظ صوری دارای سه حالت است:
1-ج: حملیه مانند هر انسانی حیوان ناطق است.
2- ج: شرطیه متصله مانند اگر هوا ابری باشد آنگاه باران می بارد.
3- ج: شرطیه منفصله مانند عدد یا زوج است یا فرد.
د: براساس جهت
هر حکم به لحاظ صوری دارای سه حالت است:
1- د: احتمالی
2- د: تحقیقی
3- د: ضروری
 این نوشتار به نا گزیر این نتیجه را خواهد داشت که در مقابل این پدیدار ها و فنومن ها،قایل به ذات نا شناختی و نفس الامری شویم ، به تعبیر دیگر مفهوم متضایف شی پدیدار شونده یا جلوه گر،مفهوم شی غیر پدیدار شونده یا غیر جلوه گر است بنابراین قوه فهم ما از همان راهی که پدیدار ها را می پذیرد به وجود اشیاء فی نفسه ونومن ها اعتراف می کند در حقیقت کانت مفهوم مهم و ظریفی را پیش می کشد که عبارت از ایجاد ارتباط میان عالم عقلی نا شناخته آن سوی مرز با عالم تجربی پدیداری این سوی مرز است به عقیده ی کانت ما به خاطر ایجاد رابطه، میان مرز نومن و فنومن از تصورات عقلی محض استفاده می کنیم.ایجاد این رابطه مورد نیاز است،زیرا اگر این رابطه فرض نشود عالم پدیدار مجموعه ای نا منظم، فاقد وحدت و تمامیت خواهد بود کانت می گوید این رابطه را ایجاد می کنیم اما از این مرز فراتر نمی رویم و پا به عالم معقول نمی گذاریم به نظر کانت معقولات مرز تاریکی  و تجربیات و پدیدار ها مرز روشنی است.اگر در بخش روشن یا فنومن وضعیت امور به گونه ای مشاهده می شود که ناگزیرم برای تبیین و توجیه آن وضعیت ، در بخش تاریک یا همان نومن، امور و اعیانی فرض نمایم و میان آن ها و چیز هایی که در روشنایی قرار دارند رابطه ای تصور نمایم، باز هم از دیدگاه کانت در فضای تاریک چیزی نمی بینیم اما آن تاثیر ورابطه را با کمک گرفتن از تمثیل و با استفاده از رابطه ای که در خود فضای روشن میان اشیاء بر قرار است ، به تصور ما در می آید نکته ای مهم از دیدگاه کانت این است که او اساسا"عقیده به نومن را حتمی می داند و می گوید که پیامد منطقی پذیرش فنومن وجود نومن است و الا عقیده به فنومن واهی و باطل خواهد بود، خود کانت در این خصوص چنین پاسخ می دهد هر چند همین اشیاء و نیز اشیاء فی نفسه را نمی توانیم بشناسیم ، این قدر هست که می توانیم به آن ها بیندیشیم زیرا در غیر اینصورت باید به این نتیجه ی بی معنا گردن نهیم که پدیدار چیزی است که پدیدار چیزی نیست

منظر فلسفه ای اسلامی
ملا صدرا در نهایه الحکمه صفحه ای 44قایل به اصالت وجود شده ،می گوید آنچه در خارج از ذهن تحقق عینی دارد،وجود است و ماهیت تابع وجود می باشد ایشان ماهیت را به دو نوع تقسیم می کند

1:جوهر
 2:عرض

 جوهر ماهیتی است که مستقلا"در خارج از ذهن وجود دارد و عرض ماهیتی است که به تبع جوهر تجسم پیدا می کند ، یعنی اگر جوهر نباشد وجود عرض امکان ندارد بنا"جواهر تکیه گاه اعراض اند مانند سیاهی و سنگ که در این مثال سیاهی عرض و سنگ جوهر است،اگر سنگ نباشد سیاهی هم وجود ندارد،به عنوان جمله ای معترضه باید تذکر داد که قید ماهیت در تعریف جوهر به خاطر این است که واجب الوجود را که وجود مطلق است از تحت تعریف جوهر خارج سازد.ملا صدرا در نظریاتش مبدع حرکت جوهری است بعضی از فلاسفه مانند پارمنیدس جوهر را ثابت و ساکن و هراکلیتوس ذات حرکت می دانست در فلسفه ای اسلامی راجع به جوهر و ذات عالم نظرات مختلفی داده شده است مثلا"سهروردی عرضیت و جوهریت را از اعتبارات عقلی و خارج از حقیقت اعراض و جواهر دانسته است.مشائیان ماهیت ها را به دو نوع جوهر و عرض تقسیم کردند و از منظر ابن سینا جوهر عبارت از ممکن الوجودی است که در مرتبه ی وجود عینی و خارجی قائم به خود و مستقل می باشد و به موضوع و محل دیگری احتیاج ندارد اما ایشان با توجه به اصالت وجود در حقیقت تشکیل دهنده ای ذات عالم را همان وجود می داند 

نتیجه
 شناخت جهان از دیدگاه فلسفه ای سکولاریسم مانند فلسفه ای نومن و فنومن کانت فقط از راه حسی و آزمون تجربی ممکن است و انسان محوری یا فلسفه ای اصالت انسان مادر و ریشه ای سکولاریسم است. سکولاریسم با تفسیر مادی پدیده ها ،و بی ارتباط دانستن آن با یک مبدأ به تقدیس زدایی پرداخته و بدین ترتیب بین مسجد و میخانه،متون اسلامی و متون بشری فرقی قایل نیست.چنانچه مثال خوب جهت توضیح بهتر عقیده سروش سکولار به صراط های مستقیم است و این خود گویای این واقعیت است که ایشان فرقی بین قرآن و کتب بشری و پیامبر و فیلسوف یا شاعر قایل نیست و از این دیدگاه و عینک که نفی خدا و خالق و مبدأ و معاد محور آن است،نمی شود بین ادیان حقه و باطله فرق قایل شد عبدالکریم سروش از این زاویه همه آنها را به نام صراط های مستقیم می نامد و هیچ مسیری را نا حق نمی پندارد.صرف نظر از این که این مقوله و مطلب شان از دیدگاه فلسفه ای واقعی و موشکافی حقایق و دلایل عقلی و منطقی صحت دارد یا نه،ایشان در عین حال ادعای اسلامیت دارند و معتقد اند که یک مسلمان در عین حال می تواند سکولار باشد آیا صراط های مستقیم از دیدگاه اسلام به رسمیت شناخته شده است باید در این خصوص به قرآن کریم که قانون اساسی اسلام است مراجعه نمائیم و ببینم که در باره ای صراط های مستقیم چه می گوید در سوره ای فاتحه که همه ای مسلمانان در نماز های خود آنرا می خوانند قرآن به ندای بلند می فرماید
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ ‏ ما را به راه راست راهنمائی فرما
 قرآن عظیم الشأن فقط یک صراط را به رسمیت شناخته و آن را به صیغه ای مفرد تذکر داده و بعدا"بر خلاف تصور سروش بعضی از صراط های باطله را معرفی نموده می فرماید       صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّی
‏راه کسانی که بدانان نعمت دادهای ؛ نه راه آنان که بر ایشان خشمگرفتهای ، و نه راه گمراهان و سرگشتگان
 در حالیکه آقای سروش در بحث صراط های مستقیم به تکافو ادله رسیده و به حقانیت صراط ها دهان باز کرده است
بنابراین با جمع بندی گفتار های متضاد و نا موزون سکولاریستان و رهبران این تفکر به این نتیجه می رسیم که اصول فلسفه ای سکولاریسم تقارن و نزدیکی خوبی با فلسفه ای نومن و فنومن کانت دارد زیرا هدف هر دو نفی خدا،مبدأ و معاد است و حرف هر دو ایده ، مآلا"یکی است گرچه بعضی اختلافات جزئی  در طی مسیر دیده می شود این اختلافات جزئی هم به خاطر این است که در هر زمان و مکان شرایط و موقعیت ها را جهت دین ستیزی در نظر دارند از قدیم الایام این چنین بوده .از هابیل و قابیل تا الان دین ستیزی به نام های مختلفی تجسم پیدا کرده و چهره عوض نموده است در این اواخر به نام دیکتاتوری پرولتاریا و امروز هم به نام صراط های مستقیم،انسان محوری و ترک ما ورای طبیعی و امثالهم و به یقین دین ستیزی در آینده به نام های مختلف دیگر ی عرض اندام خواهد نمود هدف از این پدیده ها مشخص است و قرآن آنها را هزار و چهارصد سال قبل معرفی نموده است
بر می گردیم به نقد سخنان کانت در مورد نومن و فنومن که ارتباط بسیار نزدیکی به دیدگاه سکولاریسم دارد
اگر کدام تغییر و تحولی در عالم طبیعت به وجود می آید فورا"دنبال علت می رویم کانت تصدیق می کند که نومن وجود دارد و الا وجود فنومن ها را بدون نومن واهی و باطل می داند،افزون بر آن کانت می گوید نومن است که باعث فنومن می‌شود بنابراین طبق نظریه کانت علت به قبل از فنومن یعنی به نومن بر می گردد،در حالی که کانت علیت را صرفا"وفقط در فنومن ها قابل اعمال می داند کانت بحث زمان و تقدم و تاخر را مطرح کرده تا علیت به لحاظ فزیکی تبیین گردد.از دیدگاه کانت علیت آن گاه که بر محتوای تجربه ی فنومن یعنی طبیعت محسوس اعمال می شود منجر به شناخت می گردد،اما اگر عقل از تجربه فراتر رود یعنی به حوزه ی نومن ها داخل شود و به دنبال امر نا مشروط بر آید،نه تنها معرفتی حاصل نمی گردد بلکه مغالطات فراوانی نیز ایجاد می گردد
در جواب باید گفت کدام امر نا مشروط و کدام مغالطات.واقعیت مطلب این است که دین ستیزان در تمام پدیده ها حتی مسائل فلسفی عقده مندانه برخورد کرده و از حقایق به سادگی چشم پوشی می کنند در گذر زمان و مکان است که علت ومعلول تبارز می کند همان طوریکه علت در فنومن ها قابل اعمال و تطبیق است در ما قبل فنومن ها که عبارت از نومن هاست باید قابل اعمال باشد آنانی که از راه یابی علت در وادی نومن ها هراس دارند و فقط از ساحت ماده وحس عبور نمی کنند به خاطر این است که استدلال شان و دلایل کانت در این میدان مثبت مدعای شان نیست زیرا که در آن جا سلسله ی علت و معلول به دور و تسلسل می کشد و آن گاه مجبور ند به مرز ما ورای طبیعی حرکت کنند و دنیایی متافیزیک را به رسمیت به شناسد و به قدرت مطلقه ی که خارج از سلسله ی علت و معلول و در عین حال خالق علت و معلول است،اعتراف نمایند لذا می آیند و به کلمات و جملات بسیار کوتاه و غیر علمی وادی ی نومن ها را تاریک و مجهول معرفی می نمایند و می گویند از تاریکی چیزی دانسته نمی شود اما در عین حال به وجود رابطه میان آن فضای تاریک و حوزه ی فنومن ها قایل اند لذا با در نظر داشت وجود این رابطه،مجبور اند سلسله ی علیت را به ما قبل فنومن ها قابل اعمال بدانند و الا ترجیح بلا مرجح است
 شاید کسی بگوید ما جواهر را به حواس خود درک نمی کنیم مثلا وقتی ما ؛ در خارج به یک میز نگاه می کنیم جزرنگ وشکل میز چیز دیگری نمی بینم درجواب آن ملا صدرا در صفحه ی ۳۰۸ نهایه چنین گفته است :
 (هر کس جوهر را انکار کند و بگوید در خارج تنها اعراض تحقق دارند و در ورای این اعراض جوهری که قائم به خود باشد وجود ندارد ناآگاهانه قائل به جوهر بودن اعراض گشته است یعنی یک جوهر را انکار کرده ولی با این کار چندین جوهر را به اثبات رسانده است توضیح اینکه اگر کسی بگوید آنچه من با حواس خود درک می کنم چیزی جز رنگ و بو و شکل و اندازه و وزن و اموری از این قبیل نیست و اینها هم اعراض شئ هستند و در خارج هم چیزی جز همین عوارض نیست در پاسخ به چنین شخصی باید گفت امور یاد شده اگر حال در یک جوهر جسمانی نباشند خودشان جواهر خواهند بود زیرا در این صورت ماهیاتی خواهند بود که وجودشان در موضوع نیست).
اینکه ما جواهر را به حواس خود درک نمی کنیم دلیل بر عدم وجود جواهر نیست خیلی چیز هاست که ما به حواس ظاهری خود نمی توانیم درکش کنیم اما وجود دارد مانند روح ؛ عقل وامثالهم
بافرق جزئی ؛ اعراض همان فنومن ها و جواهر همان نومن های کانت است بنا"نومن ها یا جواهر وجود دارند ووقتی وجود داشت بدون علت نیست.پس باید در ذات نومن ها و جواهر و این که از چه به وجود آمده اند،بحث صورت گیرد.که اگر بحث به صورت تحقیقی و عملی و فلسفی و دقیق دنبال شود،بطلان فلسفه ای کانت و سکولاریسم را بدنبال خواهد داشت.و این نتیجه از ترکیب جوهر و عرض بدست خواهد آمد که تمام جواهر واعراض،مخلوق وحادث ومحتاج به وجود مطلق و واجب الوجودی اند که خارج از سلسله ی علت و معلول است البته این بحث،بحث طولانی است که در این مختصر نمی گنجد امیدوارم جهت معلومات بیشتر به مطولات مراجعه شود

مآخذ:
 تفسیر نور
نقادی کانت
تاریخ فلسفه
تمیدات
 نهاية الحكمة
پایگاه اطلاع رسانی حوزه