آرشیف

2015-1-26

محمد دین محبت انوری

سر گــــذشت مریضی

 
مردی دهاتی ازمریضی خود بهرکس شکایت داشت ،طبیبان به مدوای اوکوشیده بودند و برایش  زیاد دواداده بودند وهمه داکتر های منطقه را میشناخت ازهیچ داکتری رضایت نداشت دکتوران بنوبه خود هرکدام مریضی های گوناگون معده وگرده را برای مرد دهاتی نسبت میدادند .
 هر کس که از مریض خود شکایت میکرد اوزیادتر رنج میبرد وباخود میگفت : شاید داکترها علاج کلی این مریضی رانخوانده باشند چنانچه عقیده عام براینست که شفا بدست خداوند است وآن متل بیادش آمد که : « تا نکند حبیب چه کند طبیب » مرد دهاتی از صبح تا شام به کارهای مزرعه مشغول بود واز آبله دست نان پیدا میکرد. پروای هیچ کس رانداشت به عشق وعلاقه زندگی اش غرق بود وتنها بعضی اوقات مریض اش فکر اورا پریشان میکرد.
ورفتن نزد داکتران در شهر بخاطریکه از کاربازمیماند برایش خوش آیند نبود.
در مسجدومجالس بدیگران میگفت : شما احتیاط کنید ! این مریضی مزاهم کار من شده نمیدانم از کجا این تکلیف برایم پیدا شده باشد .
قبل از ازینکه به دوا وداکتر عادت نکرده بودم  مریضی برایم اهمیت نداشت حالا این مریضی غم جان من شده مرا رها نمیکند.
زن وفرزندانش بااوزیاد گپ نمیزدند وهمرایش به عذاب بودند ، بخاطریکه داکتر گفته بود پرهیز کن مریض هستی .
نزدیکانش از راه های دور به پرسانش می آمدند مردم قریه از مریضی اش خبرشده بودند مرد دهاتی بیشتر تشویش داشت با هرکس که روبرو میشد از مریضی آن شخص پرسان میکرد که آیا درخوردن غذاها مشکل نداری ؟ ومعده وگرده شما چطور کارمیکند ؟ وازین قبیل ….
بعضی ها کم وبیش شکایت داشتند. لیکن سبب مریض اش راپیدانمیکرد
 روزی دیگر رفت نزد داکتر رفت تا بپرسد علت این مریضی ها چه است ؟
داکتر که مصروف تداوی مریضان بود برایش گفت : دوابخور خوب میشی .
مرد دهاتی دوباره به خانه آمد و درخانه گفت داکتران به این گونه سوالها جواب نمیدهند.
باری درمهمانی رفت یک شخص موی سفید را که لباس سفیدوپاک درتن داشت وسروصورتش مرتب بود دید که از سر گذشت مریض خود قصه میکرد .
او ادامه داد من درابتدآ کمی احساس مریضی میکردم فقظ به داکتر ودوا عادت گرفتم وقتی متوجه شدم داکتران ازداستان و تداوی مریض ام خسته وعاجز مانده اند با خود عهد کردم دیگر مزه دوا را نمیکنم وپناه من بخدا درحالیکه معده من مبدل به یک آزمایشگاه دوا شده بود .
وقتیکه من در سفر ویاحضر از غذاهای ناپاک هر جا میخوردم بعداز گذشت چند روز حالم بدترمیشد، وزمانیکه جلوگیری میکردم وضع معده ام نورمال بود. وهمچنان اینرا هم فهمیدم که ما سابق گندم را درست پاک نمیکردیم ونان رنگ خوب نداشت ودرهضم ع��ا معده مشکل داشت .
امسال که تصمیم گرفتم گندم را میشویم وخوب پاک میکنیم درد معده وبد هضمی را از یاد برده ایم وهمینطور در مصرف،پختن وتهیه غذا تعادل و پاکی را فراموش نمیکنیم حال بدون دوا جوروتیار هستیم وباید بگویم آگاهی درین رابطه برای ما اهمیت حیاتی دارد ونظافت کارخودماست و نظافت راکسی برای مانمیدهد.
مردی دهاتی که دقیق گوش کرده بود ریشه مریضی رادریافت واظهار کرد :
من تمام سال زحمت میکشم وحاصل زمین خودرا بخانه میآورم اما متوجه پاک کردن گندم نبودم که اینقدر صحت مارا به خطر می اندازد .
بعداز مدت ها مرددهاتی رادیدم خوشحال و سرحال بود.
گفت : صحت مندی وناجوری بدست خودماست مکروبها به چشم دیده نمیشوند وسرگذشت مریضی آن شخص مرا تداوی کرد .
 
پایان