آرشیف

2017-8-14

عبدالکریم غریق

رُقَیقَه دختر صَیفِی قرشی هاشمی

    رقیقه دختر صیفی(یاابی صیفی) بن هاشم بن عبد مناف بن قصی قرشی هاشمی بوده، و مادرش هاله یا تماضر دختر کلده بن عبدالدار بن قصی است. طبرانی و جعفر مستغفری او را در شمار زنان صحابیه آورده اند، اما ابو نعیم می گوید: ندیده ام که آیا او زمان بعثت و دعوت رسول الله(ص) را درک کرده است، و یا خیر؟ و موصوفه شاعری برجسته و زنی فصیح و بلیغ بوده است.
     ابن اثیر جزری در کتاب اسدالغابه آورده است: ابو موسی از کُوشِیدِی و او از ابوبکر بن رِیذَه و او از سلیمان بن احمد(طبرانی) و او از محمد بن موسی بربری و او از زکریا بن یحیی طائی و او از عموی ابی زَحر بن حصن و او از مادر بزرگ حمید بن مُنهِب و او از عروه بن مُضَرَّس و او از مَخرَمه بن نوفل و او از مادرش رقیقه روایت نموده، که گفت: او هم سن و سال عبدالمطلب بوده، و می گوید: سال های گرسنگی و قحطی سختی بر قریش گذشت، چنان که پستان حیونات از شیر خشکیده، و استخوان های شان پوسیده شده بودند، در این هنگام  لحظه أی در خواب بودم، و یا این که در بین بیداری و خواب در فکر بخود فرو رفته بودم، ناگهان صدای ملایم و خوشی از هاتفی به گوشم رسید، و این مطلب را می گفت: ای جماعت قریش! زود است که از بین شما پیامبری مبعوث شود، و ستاره او بر شما ظاهر گردد، و شخصی بلند قد، بزرگ منش، سفید چهره، بینی کشیده، سبک ریش و دارای افتخارات که  پدرش می باشد در بین شما است، و از روی حیاء اظهار نمی کند، و باید همان مرد شریف و پسرش از میان مردم خود را آماده بسازند، و از هر قبیله و قوم هم یک نفر به او بپیوندند، و بر سر خود آب بریزند، و خود را معطر و خوشبو بسازند، و خانه کعبه را طواف نمایند، و بعد بالای کوه ابا قیس بروند، و آن مرد دعا کند، و طلب باران نماید، و قوم هم آمین بگویند، در آن وقت دعای شما اجابت خواهد شد. صبح شد، و خدا می داند که من در حالی از خواب بیدار شدم، که وحشت و ترس و دلهره مرا فرا گرفته، پوست بدنم جمع گردیده، عقلم گرد شده، و دلم می تپید، در شهر می گشتم، و هر کس از اهالی مکه و اطرافش را که می دیدم، خوابم را به او تعریف می کردم، و به حرمت حرم سوگند! که هر أَبطَحِي را که دیدم آن قصه را برایش گفتم، و او گفت: آن اوصافی که می گوئی، آن مرد شیبة الحمد است. سپس از هر طائفۀ مردان قریش جمع شدند، و از هر شاخه، قبیله و بطنی اشخاصی گرد آمدند، خود را شستند، عطر و خوشبوئی استعمال کردند، و خانه کعبه را طواف نمودند، سپس بر بالای کوه ابی قیس بالا رفتند، و مردم آهسته آهسته در اطراف عبدالمطلب راه می رفتند، تا آن که در نقطه بالائی کوه رسیدند، مردم در دور و بر عبدالمطلب حلقه زدند، و او ایستاده شد، در حالی که رسول الله(ص) در آن وقت طفلی رو به رشد بودند، و در کنار او قرار داشتند، عبدالمطلب بازوان رسول الله(ص) را گرفت، و آن حضرت(ص) را بر دوش خود گذاشت، سپس گفت: پروردگارا! ای خدای که همه ای شکاف را سد می نمائی، و غصه ها را از بین می بری، تو دانای بدون آموزگار و آگاه بر همه چیز هستی، و توئی که بخالت نمی کنی و بخل نمی ورزی، این مردان و زنان بنده گان تو می باشند، و خدمت کاران حرم تو هستند، و به حضور تو تضرع می کنند، و از تو می خواهند، که خشک سالی را که همه چیز را خشکانیده، و شتران و حیوانات را در حال نابود کردن است، از ایشان مرفوع بسازی. خداوندا! ناله های این ها را بشنو، و باران مرحمت خود را بر ایشان نازل بفرما. و مردم هنوز به منازل خود نرسیده بودند، که باران رحمت خداوندی باریدن گرفت، و تمام جا ها پر از آب شد، و همه چیز را سیراب کرد. و بزرگان عرب از جمله عبدالله بن جُدعان، حرب بن امیه و شهاب بن مُغِیرَه برای عبدالمطلب گفتند: مرحبا بر تو ای ابوالبطحاء! و آفرین باد بر تو، که به جهت دعای تو سر زمین بطحاء دوباره زنده گی یافت. و به همین جهت رقیقه دختر صیفی اشعار زیر را سروده است:
                    بِشَیبَةِ  أَلحَمدِ  أَسقَی اللهَ  بَلدَتَنَا        وَ قَد فَقَدنَا ألحَیَا وَأَجلَوَّذَ المَطَرُ
                    فَجَادَ  بِألمَاءِ  جَونِيَّ   لَهُ  سُبُلٌ        سَحّاً، فَعَاشَت بِهِ ألأَنعَامُ وَألشَّجَرُ
                    مِنَّا  مِنَ اللهِ    بِألمَیمُونِ  طَائِرَهُ         وَ خَیرُ مَن بُشِّرَت یَوماً بِهِ مُضَرُ
                    مُبَارَکُ الأَمرِ یُستَسقَی ألغَمَامُ بِهِ        مَا فِي أَلأَنَامِ  لَهُ عِدلٌ  وَ لَا  خَطَرُ 
ترجمه: سپاس خدای را که به برکت شیبه(عبدالمطلب) شهر ما را سیراب ساخت، باران زیاد از اندازه به تاخیر باریده بود، و ما حیاء را از دست داده بودیم، ابری سیاه باران زیادی را بر ما فرود آورد، و آبگیر ها را پر نمود، و حیوانات و درختان را حیات بخشید، خداوند بر ما بروی مردی فرخنده که از بهترین های اولاد مضر است منت بخشید، که او درخواست باران کرده و بارانی که در میان همۀ مردم نظیر و مانند ندارد.
     ابن حجر عسقلانی در کتاب الاصابه می نویسد: رقیقه دختر ابی صیفی دختر عموی حضرت عباس(رض) و برادرانش پسران عبدالمطلب هاشمی قرشی و  مادر مخرمه بن نوفل قرشی زهری و مادر بزرگ مسور بن مخرمه قرشی زهری می باشد.
     طبرانی و جعفرمستغفری رقیقه دختر صیفی را در شمار زنان صحابیه ذکر کرده اند، و از طریق حمید بن منهب از عروه بن مضرس و او از مخرمه بن نوفل و او ازمادرش رقیقه روایت نموده اند، که می گوید: من هم سن و سال عبدالمطلب بن هاشم بودم، و سالی چند بود، که قحطی و خشکسالی بیداد می کرد…………. و حدیث استسقاء(طلب باران نمودن) عبدالمطلب برای قریش را بطور مفصل بیان نموده، تا جای که می گوید: عبدالمطلب به همراه رسول الله(ص) که کودکی خورد سال بودند، وارد مکه شد، در حالی که همگان و همه چیز سیراب گردیده بود. شیوخ و بزرگان قریش مثل عبدالله بن جدعان و حرب بن أمیه وقتی که از دست عبدالمطلب آب نوشیدند، برایش گفتند: مرحبا و آفرین بر تو باد، ای ابوالبطحاء! و رقیقه در این باره شعری سروده، که بیت اولش چنین است:
                      بِشَیبَةِ الحَمدِ أَسقَی اللهُ بَلدَتَنَا      وَ قَد فَقَدنَا الحَیَا وَ أَجلوَّذَ المَطَرُ
و ابو موسی نیز حدیث فوق را بیان نموده، و می گوید: حدیثی حسن است.
    ابن عبدالبر قرطبی در کتاب الاستیعاب می نویسد: رقیقه همسر نوفل بن أهیب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب قرشی زهری بوده، و از او برای نوفل سه پسر بنام های مخرمه، صفوان و أمیه و دختری بنام آسیه متولد گردیدند. ابو سعید(ابو سعد) نیز ذکر رقیقه را آورده، و می گوید: وی مسلمان شده، و با پیامبر اسلام(ص) بیعت نموده است.
     ابو نعیم در کتاب معرفة الصحابه می نویسد: رقیقه  دختر ابی صیفی بن هاشم  بن عبدمناف مادر مخرمه و هم سن و سال عبدالمطلب بوده، و ذکر وی را سلیمان بن احمد (طبرانی) در شمار کسانی آورده، که با رسول الله (ص) صحبت نموده اند، و نمی دانم که وی تا زمان بعثت و دعوت پیامبر اسلام(ص) زنده بوده است، و یا خیر؟
    سلیمان بن احمد(طبرانی) از محمد بن موسی بریری و او از زکریا بن یحیی طائی واو از عموی أبی زجر بن حصن و او از مادر بزرگ حمید بن منهب و او ازعروه بن مضرس و او از مخرمه بن نوفل و او از مادرش رقیقه، هم چنین محمد بن احمد بن مخلد از محمد بن یوسف بن طباع و او از ابو حبیب عمیر بن عثمان بن عباد بن معبد بن عبید بن عمیر و او از محمد بن زید بن خالد و او از عثمان بن بشر و او از پدرش و او از کسی که از مسور بن مخرمه شنیده، روایت نوده اند، که می گوید: مخرمه از قول مادرش روایت نموده، و نیز اسحاق بن احمد از عبدالرحمن بن محمد بن حماد و او از حمید بن علی بختری و او از یعقوب بن محمد بن عیسی زهری و او از عبدالعزیز بن عمران و او از ابن حویصه روایت نموده، که مخرمه بن نوفل از مادرش رقیقه دختر ابی صیفی که هم سن و سال عبدالمطلب بن هاشم بوده، روایت نموده که گفته است: سال های خشکی بر قریش گذشت، که حیوانات شان چنان لاغر شدند، که پوست شان خشکیده شد، در این هنگام من در بیابان خوابیده بودم، و متوجه شدم، که هاتفی با صدای هیبت ناکی فریاد می کشد، و می گوید: ای قریشیان! به همین زودی پیامبری بر شما مبعوث می شود، که ستارۀ ظهور آن برای تان نمایان گردیده است، او را بخوانید، و به برکت او طلب باران، سبزه و گیاه نمائید ………………… الحدیث. و حدیث استسقاء و دعای عبدالمطلب را به برکت وجود رسول الله (ص) را در این رابطه بین نموده است.
     امام شمس الدین ذهبی در کتاب تجرید اسماء الصحابه آورده است: رقیقه دختر ابی صیفی بن هاشم را در شمار زنان صحابیه آورده اند، اما ابو نعیم می گوید: دلیلی نمی بینم که او اسلام را درک کرده باشد. رقیقه دختر ابی صیفی مادر مخرمه بن نوفل بوده است.
     ابو بکر بیهقی در کتاب دلائل النبوة می نویسد: رقیقه دختر صیفی که مادر مخرمه بن نوفل و هم سن و سال عبدالمطلب بوده است، می گوید: چند سال پیاپی در مکه چنان قحط سالی و خشکی پیش آمد، که پوست بر استخوان چسبید، و استخوان ها پوک گردید، روزی من با خواهرم که از من کوچک تر بود، با هم بودیم، و نمی دانم، آیا خواب دیدم، یا در بیداری شنیدم، سروشی به آوای درشت و خشن بانگ بر داشته، و می گوید: ای گروه قریش! این پیامبر میان شما بر انگیخته می شود، و ظهور او نزدیک است، منتظر خیر و برکت و فراوانی نعمت باشید، بنگرید به مردی از خود تان که بلند بالا، سپید چهره، استخوانی و دارای بینی برجسته و در عین حال زیباست، و دارای شرف و فخری است، که او را از کار های زشت باز می دارد، و روش او مایه رهنمائی است.
بهر حال او و فرزندش آماده شوند، و از هر قبیله مردی با فروتنی پیش او رود، پس از این که خود را شستند، و بوی خوش بکار بردند، حجر الاسود را استلام کنند، و هفت مرتبه گرد کعبه طواف کنند، آن گاه به(کوه) ابوقیس بالا روند، و آن مرد از خدای طلب باران کند، و دیگران آمین گویند، میان ایشان کسی است، که پاک و منزه است، اگر می خواهید بهره مند گردید، و به آب و سبزه برسید، این کار را انجام(دهید.)
     رقیقه می گوید: من بخود آمدم، در حالی که شیدا شده بودم، و ترسیده بودم، و رویای خود را برای دیگران بازگو می کردم، و هم چنان در کوه های اطراف مکه بودم، سوگند به کعبه و حرمت آن! که چیزی نگذشت، شنیدم، مردم می گویند: این شیبةُ الحمد است، و گرد عبدالمطلب جمع شده اند، و از هر قبیله کسی پیش او رفت، و خود را شستند، و بوی خوش بکار بردند، و حجر الاسود را لمس کرده، و هفت مرتبه طواف نمودند، و به کوه ابو قیس بالا رفتند، مردم گرد عبدالمطلب به حالت دوان روان شدند، تا به قله کوه رسیدند، و از دو طرف او ایستادند، و پیامبر اسلام(ص) هم که پسر بچه در حال رشدی بودند، همراه شان بودند، عبدالمطلب بپا خاست، و در نیایش خدای خود چنین گفت: پروردگارا! ای سرور و سالار همه! ای بر طرف کنندۀ گرفتاری ها! تو عالمی هستی که از کسی چیزی نیاموخته أی، و هر چه از تو بخواهند بر می آوری، این مردان و زنان بنده گان تو اند، و امنای حرم تو هستند، خشک سالی خود را که همه چیز را خشکانده است، بتو شکایت می کنند. پروردگارا! سخن ایشان را بشنو، و باران سود بخش زنده گی زای را بر ایشان فرو فرست. و هنوز به کنار کعبه نرسیده بودند، که باران شروع به بارش نمود، و رودخانه ها و صحرا ها انباشته شد. شنیدم که دو پیر مرد قرشی به عبدالمطلب می گویند: این موهبت بر تو گوارا باد، مردم مکه از برکت تو دو باره زنده شدند. رقیقه در این مورد اشعاری سروده، که ابیاتی از آن چنین است:
                  بِشَیبَةِ الحَمدِ  أَسقَی اللهُ  بَلدَتَنَا          وَ قَد فَقَدنَا ألحَیَا وَ أجلَوَّذَ المَطَرُ
                  فَجَادَ   بِألمَاءِ   جَونِيَّ     سُبُلٌ          سَحاً، فَعَاشَت بِهِ الأَنعَامُ وَألشَّجَرُ
                  مِنَّا  مِنَ اللهِ   بِألمَیمُونِ   طَائِرُهُ           وَ خَیرُ مَن بُشرَت یَوماً بِهِ مُضَرُ
                   مُبَارَکُ الأَمرِ یُستَسقَی أَلغَمَامُ بِهِ         مَا  فِي ألأَنَامِ  لَهُ عِدلٌ  وَ لَا خَطَرُ    
ترجمه: خدا به برکت شیبه(عبدالمطلب) سر زمین ما را سیراب ساخت، باران بیش از اندازه تأخیر کرده بود، و ما شرم را از دست داده بودیم، ابری سیاه رنگ آبی فراوان بر ما فرو ریخت که راه ها را انباشته کرد، و شهر ها و درختان را زنده ساخت، سیلی بود که خداوند به فرخنده گی مردی، که بهترین مضر است عنایت کرد، فرخنده فرمانی که از ابر بوسیله او طلب باران می شود، و در میان همۀ مردم نظیر و مانند ندارد.
     در تاریخ حبیب السیر آمده است: در سال هفتم از میلاد مقرون با سعاد خیرالعباد، درمیان قریش قحط وغلائی بوقوع پیوست، وزحمت جوع در معده ها شیوع یافته، ساعت به ساعت عسرت می افزود، بالآخره بنا بر خوابی که رقیقه دختر ابی صیفی بن هاشم دید، صنادید قریش از عبدالمطلب التماس نمودند، که بدعاء باران اشتغال نماید، وعبدالمطلب شرف دودمان لوی بن غالب را مصحوب خویش گردانیده، با طائفه أی از اشراف قوم به جبل ابو قیس شتافت، و دست دعا بدرگاه ایزد سبحانه وتعالی بر آورده، به برکت وجود خاتم الانبیاء علیه من الصلوات اطیبها همان لحظۀ غمام، انعام الهی فائض گشت، و باران فراوان باریده، نهال قریشیان خضرت و نضارت پیدا کرد.
    صاحب تاریخ یعقوبی می نویسد: رقیقه دختر ابوصیفی بوده، و ابوصیفی  جز از رقیقه دخترش نسل وی منقرض گردیده، و صیفی پسرش در کودکی مرده است.
    امام ابن حبان در کتاب تقریب الثقات می نگارد: گفته می شود، که رقیقه دختر ابی صیفی بن هاشم بن عبد مناف را با رسول الله(ص) صحبت بوده است.
    ابن سعد در کتاب طبقات او را رقیقه دختر صیفی خوانده، وآورده است: محمد بن عمر واقدی از عبدالله بن جعفر و او از ام بکر دختر مسور بن مخرمه و او از پدرش و او از پدر بزرگش مخرمه و او از مادرش رقیقه دختر صیفی بن هاشم بن عبد مناف ما را خبر داد، که می گفته است: گوئی هم اکنون می بینم، که دخترکی بودم که عمویم شیبه یعنی عبدالمطلب را، مطلب بن عبد مناف با خود از- مدینه – پیش ما آورد، و من نخستین کسی بودم، که شتابان خود را به عمویم رساندم، و این خبر را به خانوادۀ خود مان دادم. گوید: رقیقه در آن هنگام از عبدالمطلب بزرگتر بوده است. رقیقه محضر رسول خدا(ص) را درک کرده، و مسلمان شده، و سخت گیر ترین مردم نسبت به پسرش مخرمة بوده است.
    محمدبن عمرواقدی ازعبدالله بن جعفر و او ازام بکر دختر مسور و او از پدرش مراخبرداد، که می گفته است: رقیقه دختر صیفی بن هاشم بن عبد مناف که مادر مخرمه بن نوفل است، به حضرت ختمی مرتبت(ص) خبر داد، که مواظب خود باشند، و گفت: قریش تصمیم گرفته اند، امشب به شما شبیخون آورند. مسور می گفته است: رسول خدا(ص) آن شب بستر خود را ترک کردند، و  حضرت علی بن ابی طالب (رض) بر جای آن حضرت(ص) آرمید. 
     محمد بن عمرواقدی ازعبدالله بن جعفر و او از ام بکر دختر مسور بن مخرمة و او از پدرش و او از گفته پدرش مخرمه بن نوفل و او از گفته مادرش رقیقه ما را خبر داد، که می گفته است: گوئی هم اکنون به عمویم شیبه یعنی عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف می نگرم، که مطلب بن عبد مناف او را (از یثرب) پیش ما آورد، و من که در آن روزگار دختر نو جوانی بودم، زود تر از دیگران خود را به او رساندم، و همراه او شدم، و این خبر را به خانواده دادم. گوید: رقیقه در آن هنگام بزرگ تر از عبدالمطلب بوده است. رقیقه بعثت پیامبر اسلام (ص) را درک کرده، و دشمن ترین افراد نسبت به فرزند خود مخرمة بوده است، البته پیش از آن که مخرمه مسلمان شود.
    واقدی ما را خبر داد، و گفت: عبدالله بن جعفر از ام بکر دختر مسور و او از گفته پدرش برای من حدیث کرد، که می گفته است: رقیقه دختر ابو صیفی بن هاشم بن عبد مناف که مادر مخرمة بن نوفل بود، رسول خدا(ص) را آگاه کرد، و بر حذر داشت، که امشب قریش آهنگ شبیخون زدن بر شما را دارند، مسور می گفته است: رسول خدا(ص) از بستر خود کنار رفتند، و علی بن ابی طالب که خدایش از او خوشنود باد، بر آن بستر آرمید.
    عمر رضا کحاله در کتاب اعلام النساء خود آورده است: رقیقه دختر صیفی بن هاشم بن عبد مناف شاعری از شعرای عرب و زنی فصیح و بلیغ بوده است. طبرانی و مستغفری او را از جمله زنان صحابیه آورده اند، اما ابو نعیم می گوید: نمی دانم که او تا زمان بعثت و دعوت رسول الله(ص) زنده بوده است، و یا خیر؟ و عده أی از مورخین می گویند: رقیقه از شدید ترین مردم بر پسرش مخرمه بود، قبل از آن که مخرمه مسلمان شود. و آورده اند: رقیقه بود، که رسول الله(ص) را خبر داد، و بر حذر داشت، و گفت: قریشیان اجتماع کردند، و امشب قصد هجوم بر منزل شما را دارند، و به اثر اطلاع او بود، که رسول الله(ص) جای خواب خود را ترک نمودند، و حضرت علی بن ابی طالب(رض) بر بستر شان خوابید.
    در کتاب اعلام النساء عبدالرحمن مصطاوی آمده است: رقیقه دختر صیفی بن هاشم زنی فصیح، بلیغ از شعرای عرب و از جمله زنان صحابیه می باشد، و رقیقه بود که رسول الله (ص) را بر حذر داشت، و گفت: قریشیان اجتماع کردند، و اراده دارند، امشب به خانۀ شما حمله برند، و آن حضرت(ص) منزل خویش را ترک نمودند، و حضرت علی(رض) بر بستر شان خوابید. ابونعیم می گوید: ندیدم که او زمان بعثت و دعوت رسول الله(ص) را درک نموده باشد، والله اعلم.
 
فهرست مآخد و منابع
1 — الاصابه صفحه 1687 و 1688 تالیف امام احمد بن علی بن حجر عسقلانی متوفی سال 852 – چاپ بیت الأفکار الدولیه – لبنان.
2 — الاستیعاب جلد چهارم صفحه 398 تالیف ابی عمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر قرطبی متوفی سال 463 هجری قمری – چاپ دارالکتب العلمیه – بیروت – لبنان – چاپ اول – سال 1415 هجری قمری.
3 — أسدالغابه جلد هفتم صفحه 112 ،113 و114 تالیف عزالدین ابی الحسن علی بن محمد معروف به ابن اثیر جزری متوفی سال 630 هجری قمری – چاپ دارالکتب العلمیه – بیروت – لبنان.
4 — حیاة الصحابیات صفحه 369 ،370 ،371 و372 تالیف محمد سعید مبیض – چاپ موسسه الریان – بیروت – لبنان – چاپ اول سال 1431 هجری قمری.
5 — معرفة الصحابه جلد پنجم صفحه 233 تالیف احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن مهران معروف به ابو نعیم اصفهانی متوفی سال 430 هجری قمری – چاپ دارالکتب العلمیه – بیروت – لبنان – سال چاپ 1422 هجری قمری چاپ اول.
6 — دلایل النبوة جلد اول صفحه 193 تالیف ابوبکر احمد بن حسین بن علی بیهقی متوفی سال 458 هجری قمری – ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی – ناشر وزارت فرهنگ و آموزش عالی – نشر دیجیتالی – مرکز تحقیقات رایانه أی قائمیه اصفهان – ایران.
7 — تاریخ حبیب السیر جلد اول صفحه 302  تالیف خواجه غیاث الدین ابن خواجه همام الدین معروف به خواند میر هروی – چاپ انتشارات خیام – تهران – ایران.
8 — تاریخ یعقوبی جلد اول صفحه 316 تالیف احمد بن ابی یعقوب معروف به ابن واضح یعقوبی متوفی سال 284 هجری قمری – مترجم – محمد ابراهیم آیتی – ناشر شرکت انتشارات علمی فرهنگی – تهران – ایران – چاپ ششم سال 1371 هجری شمسی.
9 — تقریب الثقات صفحه 416 تالیف امام ابی حاتم محمد بن حبان بستی خراسانی متوفی سال 354 هجری قمری – چاپ دارالمعرفه – بیروت – لبنان – چاپ اول سال 1428 هجری قمری.
10 — طبقات ابن سعد جلد هشتم صفحه 50 ،51 ،232 و233 تالیف محمد بن سعد کاتب واقدی متوفی سال 230 هجری قمری – ترجمه – دکتر محمود مهدوی دامغانی – چاپ انتشارات فرهنگ و اندیشه – تهران – ایران – سال چاپ 1374 هجری شمسی.
11 — اعلام النساء جزء اول حرف راء صفحه 459 و 460 تالیف عمر رضا کحاله – چاپ موسسه الرساله – دمشق – سوریه سال چاپ 1379 هجری قمری.
12 — اعلام النساء صفحه 109 تالیف عبدالرحمن مصطاوی – چاپ دار المعرفه – بیروت – لبنان – چاپ اول سال 1423 هجری قمری مطابق سال 2002 میلادی.
13 – تجرید اسماء الصحابه جزء دوم صفحه 268 به شماره 3232