آرشیف

2019-1-4

عبدالکریم غریق

حجاج بن یوسف ثقفی:

ابومحمد حجاج (کلیب) بن یوسف بن حکم بن عقیل(ابی عقیل) بن مسعود بن عامر بن معتب بن مالک بن کعب بن عمر بن سعد بن عوف بن قسی(ثقیف) ثقفی در اول اسمش کلیب بود، که او را به حجاج تبدیل کرد. مادرش فارعه دختر همام بن عروه بن مسعود ثقفی می باشد، که طبق گفتۀ مسعودی در اول زن حارث بن کلده پزشک معروف عرب بود، و او نامبرده را طلاق داد، و بعد او را یوسف بن ابی عقیل ثقفی که از طرفداران بنی امیه بود، و در جنگ ها به همرای مروان بن حکم شرکت داشت، به زنی گرفت، و او حجاج را که طفلی زشت رو بود بزائید، حجاج سوراخ دبور نداشت، آنگاه که دبرش را سوراخ کردند، جز از مادر پستان دیگری را نمی گرفت. تولد وی در شهر طائف به سال41 هجری قمری بوده است، اما ابن حجر عسقلانی تولد او را در سال54 در یسیر گفته، و می گوید: او در طائف نشو و نما کرد، سپس به خدمت روح بن زنباع جذامِي وزیر عبدالملک بن مروان پیوست، و جز شرطه وی شد، تا آن که خلیفه اموی او را به ریاست جیش نامزد کرد، و او نظم و نسق تمام در امور لشکری پدید آورد، و آنگاه که عبدالله بن زبیر در حجاز به دعوای خلافت بر خاست، از جانب خلیفه اموی مامور سرکوب او گردید، و به منجنیق در روز سه شنبه هفده روز باقی مانده از جمادی الاول سال73 خانه خدا را خراب کرد، و عبدالله بن زبیر را بکشت، و سر او را به شام فرستاد، و جسد وی را به دار آویخت، و سپس در حجاز مردمان را به بیعت عبدالملک اخبار کرد، و نسبت به صحابه و مردم حرمین شریفین انواع عقوبات روا داشت، و عده کثیری از آنان را بکشت، و در سال74 هجری قمری وارد مدینه شد، و بر مردم سخت گرفت، و بر باز ماندگان از صحابه توهین ها کرد، و بر جان آنان مهر زد، که در میان آن ها انس، جابر بن عبدالله و سهل بن سعد ساعدی نیز بودند. وی یکی از مشاهیر امرای دولت اموی بود، و در سال75 هجری قمری علاوه بر حجاز خلیفه اموی حکومت عراق را نیز بدو واگذار کرد، سپس سلطه و اقتدار او در تمام ممالک وسیعه اسلامی تا حدود هند و مغولستان انبساط یافت، و از این رو حکام خراسان و سائر ممالک شرق را وی از جانب خویش تعین ونصب می کرد، و در مدت بیست سال حکومت خود در کوفه، بصره و دیگر نواحی عراق مظالم بسیاری را مرتکب گردید، و با هر بهانه مردم را به انواع عقوبات به قتل می رسانید، و می توان گفت که در مدت بیست سال حکومت وی تمام ممالک اسلامی در وحشت و دهشت دائمی به سر می بردند، او از خونریزی سیری نداشت، و می گفت: بزرگترین لذت من خون ریختن و کار های است، که جز من کسی بدان اقدام نکند. او سعید بن جبیر را به قتل رسانید، و قیام عبدالله بن جارود و شبیب خارجی و عبدالرحمن بن محمد بن اشعث که به همراه تعداد زیادی از فقها و قاریان قرآن از اهالی بصره و دیگران که در مقابل او به پا خاسته بودند، را سرکوب کرد، و طرفداران ایشان را با انواع شکنجه ها بکشت. می گویند: او یکصد و بیست هزار کس را بکشته است، و آنگاه که بمرد، در زندان ها پنجاه هزار زندانی داشت. حجاج در میان بصره و کوفه شهر واسط رابنا نهاد، و پایتخت خود قرار داد، و آنگاه که به سال86 هجری قمری عبدالملک بن مروان در گذشت، رعایت و حفظ مقام حجاج را به پسر و ولیعهد خویش وصیت کرد، و به زمان ولید اقتدار و سلطه حجاج بیش از پیش بود، و تا هنگام مرگ یعنی سال95 هجری قمری مطابق سال 714 میلادی در مقام خویش ببود، و به همین سال(در دهه اخیر ماه رمضان) به سن پنجاه و چهار سالگی با مرض مدهشی در واسط درگذشت(و در قبر نامشخصی دفن گردید). حجاج با این هم مردی بسیار ذکی و در حکومت مقتدر و فعال بود، و در نهایت فصیح و بلیغ بوده، و ادعای فقاهت می کرد، و می گفت: اطاعت از خلیفه فرض است، و بر این مطلب پافشاری داشت، و به آن درجه از مظالم خویش صاحب سخاوت و کرم بود، و بر آنان که به جرم خویش اعتراف می کردند، یا جواب های دلنشین می گفتند، می بخشود، و در مدت امارت خود قسمتی از هندوستان را فتح کرد، و در قلمرو اسلام درآورد، و إِعراب قرآن کریم را به امر او وضع کردند. یاقوت در معجم البلدان آورده است: نام حجاج را نزد عبدالوهاب ثقفی با بدی بردند، در خشم شد، و گفت: شما فقط بدی ها را یاد می کنید، آیا نمی دانید، که او نخستین کسی است، که جمله(لَاإِلَهَ إِلَاالله، مُحَمَّدا رَسُولُ الله)را بر درهم ضرب کرد، و نخستین کسی است، که از مهمل ها استفاده کرد، و چون زنی مسلمان در چنگ هندیان اسیر گشت، و فریاد زد(یا حجاجاه!) و این خبر به حجاج رسید. پاسخ داد(لبیک،لبیک) و هفت هزار هزار(هفت ملیون) درم خرچ کرد، تا آن را آزاد ساخت، او میان واسط و قزوین دیدگاه ها بساخت، و بر آن ها در روز دود می کردند، و در شب آتش روشن می نمودند، و سواران راه بدان می یافتند، و قزوین در روزگار حجاج مرز اسلام بود.
   امام ابوعبدالله شمس الدین ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء می نویسد: حجاج را خداوند در ماه رمضان سال 95 هجری در میانسالی هلاک ساخت، و او شخصی ظالم، جبار، ناصبی، خبیث، سفاک و خونریز بود، اما شجاعت، جرائت، مکارگی، زیرکی، فصاحت، بلاغت و برای قرآن تعظیم داشت. از سیرت زشت او در تاریح کبیر یادآوری نمودم. او عبدالله بن زبیر را در کعبه محاصره کرد، کعبه را با منجنیق سنگ باران نمود، با اهالی حرمین شریفین بی حرمتی کرد، و آن ها را خوار ساخت. موصوف بیست سال بر عراق و سرزمین های مشرق اسلامی ولایت داشت، با عبدالرحمن ابن أشعث جنگ کرد، با همه دریای از گناه که داشت، محسناتی نیز برای او آورده اند، خلاصه او را از امراء ظلمه و از جبابره شمرده اند.
   حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب تهذیب التهذیب آورده است: امیر شهیر حجاج بن یوسف بن ابی عقیل ثقفِي در سال 45 هجری در یسیر متولد گردید، و در طائف نشو و نمو کرد. یوسف پدرش از طرفداران بنی امیه بود، در جنگ های مروان بن حکم اشتراک داشت، و او پسرش حجاج را فردی ادیب و دانسته تربیت کرد. حجاج به عبدالملک بن مروان پیوست، و در کشتن مصعب ابن زبیر حاضر بود، و بعد موظف جنگ با عبدالله بن زبیر گردید، او امیر لشکر امویان در جنگ با عبدالله بن زبیر بود، مکه را محاصره کرد، کعبه را با منجنیق سنگ باران نمود، و عبدالله بن زبیر را به شهادت رسانید. حجاج از سمره بن جندب، انس بن مالک، عبدالملک بن مروان و ابی برده بن ابی موسی حدیث روایت نموده، و از او سعید بن ابوعروبه ، مالک بن دینار، حمید طویل، ثابت بنانی، موسی بن انس بن مالک، ایوب سختیانی، ربیع بن خالد ضبِي، عوف اعرابی، اعمش، قتیبه بن مسلم و دیگران روایت کرده اند، اما موسی بن ابی عبدالرحمن نسائی به نقل از پدرش می گوید: او ثقه و قابل اعتماد نیست. و حاکم ابو احمد گفته است: او اهل آن نیست که از وی روایت شود. زاذان می گوید: او از روی دینداری مفلس بود. طاووس گفته است: من تعجب می کنم از کسانی که حجاج رامومن می گویند. جماعتی  حجاج را در ردیف کفار آورده اند، که از جمله آنها سعید بن جبیر، نخعِي، مجاهد، عاصم بن ابی النجود، شعبِي و عده أی دیگر می باشند.
   ابن عساکر دمشقی در تاریخ دمشق می نگارد: هارون بن معروف از ضمره و او از ابن شوذب نقل کرده، که گفت: حجاج در سن سی و سه سالگی والی عراق شد، و در سال پنجاه و سه سالگی وفات یافت. ابونعیم می گوید: حجاج بن یوسف در شب هفدهم رمضان سال 95 هجری وفات یافت، و او در سال 75 هجری والی عراق گردیده بود. ابوبکر انماطی از ابوالفضل بن خیرون و او از ابوالقاسم بن بشران و او از ابوعلی بن صواف و او از ابوجعفر محمد بن عثمان بن ابی شیبه روایت نموده، که گفت: حجاج در سال 70 هجری والی عراق شد، مدت پنج سال در کوفه سپری کرد، و بیست سال در واسط بود. اما ابن عساکر دمشقی می گوید: این گفته اشتباه است، و درست همان روایت ابوعبدالله بن البناء از ابی تمام و او از ابی عمر خزار و او از محمد بن قاسم و او از ابن ابی خیثمه و او از سلیمان بن ابراهیم و او از ابوسفیان حِمیَرِي است، که می گوید: حجاج مدت بیست سال در عراق ولایت کرد، و آمدن وی در عراق به سال 75 هجری و وفاتش در شب بیست و هفتم ماه رمضان سال 95 هجری بود.، و او مدت یازده سال در زمان خلافت عبدالملک بن مروان و مدت نه سال در زمان خلافت ولید بن عبدالملک در عراق ولایت کرد. حجاج سه سال یعنی از سی سالگی تا سی و سه سالگی والی حجاز بود، و بعد والی عراق شد، و در پنجاه و سه سالگی وفات یافت، و در واسط دفن گردید.

منابع و مآخذ:
1 – لغت نامه دهخدا – جلد ششم – صفحه7809، 7810، 7811 و7812 – تالیف علامه علی اکبر دهخدا – فارسی.
2 – عیون الاخبار- جلد اول – صفحه98 – تالیف ابی محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری – عربی.
3 – اعلام زرکلی – جزء دوم – صفحه212 و213 – تالیف خیرالدین زرکلی – عربی.
4 – تهذیب التهذیب – جلد اول –  صفحه510 و511 – به شماره 1350 – تالیف حافظ ابن حجر عسقلانی – عربی.
5 – سیر اعلام النبلاء – جلد اول – صفحه 1282 – به شماره 486 – تالیف امام ابوعبدالله شمس الدین ذهبی – عربی.
6 – تاریخ دمشق – جزء دوازدهم – از صفحه 113 الی صفحه 202 – به شماره 1217 – تالیف ابن عساکر دمشقی – عربی.