آرشیف

2014-12-28

محمداسحاق فایز

خــــط مشی یک شاعر

 

 

 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
تقدیم به همه کاندیدا های ریاست جمهوری در افغانستان!

 

ای درخت کشن بیخ
باد را فهمیدی
وقتی به کوش شاخهایت زوزه می کشید
تا حقیقت وزیدن را درک کنی؟
 
ای در خت کشن بیخ!
ما برای انتخاب شوریدیم
گوچه ها تعفن دارند
انتخابات بوی بد میدهد
بوی تریاک
بوی هیروئین
عفونت وعده  هایی که درحمام هلمند با خشخاض کشت میشود
و در ارگ
کسی آنرا دود می کند
تا معتادان جزیره ما
در د هایشان را از یاد ببرند
وبا گرسنکی سلام نظامی بدهند.
 
ما از تمامیت خویش متنفریم
ما از حلقوم  روشنایی زاده شده ایم
و در گذرگاه های فریاد مرده ایم
صدای ما، پرچم تنفر را می ماند
وقی در اهتزاز های مان
باد ها را نفرین می کنیم
وجاده ها را صف می بندیم
تا چراغ سرخ زمانه در هزاره سوم میلادی
به ناگهان سبز شود
بی  هیچ تردید
عبور ما ن از جاده ها ممنوع است
چراغ سرخ حتی زرد نمیشود
و تریاک و دودش
کیسه های انتخابات را پر کرده  است.
 
در جاده،  گشتی های ناتو
راه میروند
برکتف شان نوشته اند
به واسطه نزدیک نشوید!
جاده گام هایمان را تف می کند
جاده صدا هایمان را نمی شنود
جاده انگلیسی را نمی داند
جاده زبان اروپایی نمی داند
جاده بیگانه است
چاده بوی سمنک دارد
جاده بوی کی جی بی  را تف کرده بود
جاده بوی قرار داد دیورند را دارد
جاده بوی قدم های " ناهید" دارد
وقتی در میان  کتابهایش
زخم گلوله جیغ برداشت
و شانه دخترانه اش
درفشی را بر زمین انداخت
تا ناهیدی دیگر به "رفقا"تف کند
جاده، صدای مارا میشناسد
ولی عفونت ها
صدارا بلعیده اند
زیرا ده ها و پلوان ها
کرت های شالی
و کندو های تهی از غله در تالقان
خشک سالی کشیده اند
بی انکه نم ابری از آنسوی دریا ها بروید در آسمان
و بارانی به حلق زمین های خشک لب ببارد
جاده ها بوی امریکایی میدهند
حاده های بوی انگلیس میدهند
جاده ها مفهوم  فرانسوی یافته اند
جاده ها "مجسمه آزادی" را بو کشیده اند
تا در فرازآسمایی
معماری  از" ینکه دنیا"یش بنا کند
ودر کوچه های  فراموش شده "مقاومت "
سرود ملی  را سر دهد
سوردی که حالیا به حضور و غیاب قوم ها جا عوض کرده است
زیرا
زبان آن عفونت داشت
زبان آن با گلماتی از حافظ آمده بود
زبان آن واژه هایی از مولانا داشت
زبان آن عصاره ای از خرد فارسی داشت.
 
جاده ها دیگر بیدار نیستند
جاد ها دیگر صدای رهبران را دوست ندارند
جادهد هایمان بوی اخلاص قدم هارا نمی یابند
جاد ها  دیگر شعور انتحاری را خوانده اند
جاد ها به نجوای دروغینی گوش داده  اند
جاده ها معنای دموکراسی را  تف کرده اند
جاد ها دیگر به فردا ها محتاج نیستند
جاده ها آینده را زیر چرخ ماشین ها له داده اند
جاده ها ندامت می کشند
و در گرمای "یست و نه اسد"
منتطر اند تا چه کسی
روزی در ارگ تاج پوشی میکند.
 
بیایید بر خیزیم زود
بیایید تابوت  دیروز مان را به دریای کابل بسپاریم
نگویید دیروز مان چه بوده است
فقط همین ا مروز که شده است
چهار تکبیری بخوانیم
و بر متکای خالی چون باد
تکیه کنیم
تا فردایی زاییده شود
و ما تنها ترین  آدمهای این سرزمین باشیم
با فرزندانی که الفبای مایکرو سافت را می دانند
و شعر های حافظ و مولانا
برای شان خواب آور است
بیائید بر خیزیم
شهدای صالحین به چه در د ما میخورد
مگر بودا دیگر درقامت یک کوه پایه ایستاده است؟
تکه هایش را بمبارانی دیگر باید
تا در انفجاری از نو
جاده های بامیان را گاه گل کنند.
 
 
بیائید بربرگهای "استراتیژی انکشاف ملی"
یک بند را حلق آویز کنیم:
آمو برای ما جریان ندارد
هیرمند دیگر قرارداد "شفیق" را نمی خواند
و دریای کابل نیز
ده ها سال ا ست که مرداب می برد……*
 
بیائید برخیزیم
بازار بوش کنسرو های تاریخ گذشته را انبار کرده است
ما تمدن را در قطی های کنسرو می بینیم
ودر گرسنه گی هایمان
برروی اجاقی داغ
بوی آنرا استشمام می کنیم
فردایی که بیست و نه اسد باشد
به پیروزی کرزی
آنرا بساط می گسرتانیم
و با جرعه ای از دوغ سرد
سر می کشیم تا دنیا بداند
ما قبایلی سرکش نیستیم
و دموکراسی هم
معنایی افغانی نیافته است.
 
بیئائید برخیزیم
امسال کسر بودجه نخواهیم داشت
اگر شمار گرسنه گان بیش است
زمین های کره ماه را شخم زنیم
امریکا پروژه اسکان در ماه دارد
تا فردای مان در ماه
ماه عسل دختران مان را تجلیل کنند
آنجا دیگر جاذبه کمتر است
و ما با یک گام
سده ها را می پیماییم
و به مدنیتی می رسیم
که غرب را رشک آید بر آن.
 
 
برخیزید که دیروز مایکل جکسون مرد
آهسته بروی دخران ما را که با "پاپ" بنوازد
شاید آنروز ها ما نیز
برای خود "بیژنی" داشته باشیم….**
که هرزه گی هایش را تجلیل کنیم
ونامش را بگذاریم مدرنیته در موسیقی
آخ که" سراهنگ" مبتذل بود
و حالیا ما چه ودیعه ای داریم
و نمیشود که در این برهه
در بوی دود حشیش
سراغ جاده های متعفن  هالیند را نداشسته باشیم
آخر هالیند را کشور گل می گویند
ماراچه که ارغوان های مان دیگر تنها یند
مارا چه که  در دشت لیلی دیگر لاله زاران است
مارا چه که شمالی در بهاران چه رنگی دراد
مارا چه که عطر نارنج ننگر هار
امریکاییان را مست کرده است
دموکراسی معنای زیبایی ندارد
ما نسلی عقب آفتاده ایم،  از بشریت
و تنها زمانی می فهمیم که آبها ازکجا سرچشمه می گیرند
باز سازی شویم
و همبسته گی ملی
در بگوا راه بیفتد
و دریفتل های بدخشان
زنانش بوی اسفالت را در نیمه هزاره سوم
استشمام کنند
و آنگاه در  سمچ های بامیان
مادران هزاره مان
فرزندان شان را با گرسنه گی  عادت خواهند داد
و غورات هچنان دست نخورده  خواهد بود
و بادغیس در سالروز فقر مردم
هنوز بیدار نخواهد بود
و ما فریاد خواهیم زد:
زنده باد دمکراسی
زنده باد چهل ویک کاندیدای ریاست جمهوری امسال مان!!
 
وقتی انرا خواندید
گوشهاتان را بشوئیید
دندنهای تان را مسواک کنید
و جامه هایتان را باعطری از پاریس معطر سازید
خط مشی یک شاعر
جز این نیست.
 

________________
_ تنها ولی همیشه
دریای کابل است که مرداب می برد.( از شهید قهار عاصی)
**_ اشاره است به بیژن کندزی که با آواز نفرت بارش نفرت آفرید