آرشیف

2014-12-28

محمداسحاق فایز

بــــــــه سلام ات، استاد!

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قرار است فردا(شاید) سه شنبه 9 جوزای 1391 پیکر استاد فقیدخلیل الله خلیلی زنده یاد، پس از سالهای دراز دوری از سینۀ خاک وطن، در محوطه دانشگاه کابل به خاک سپرده شود.(انا لله و اناالیه راجعون). این چند بیت، حاصل لحظاتی است که به این مناسبت اندیشید ه ام. این بیتهای نارسا را به روح پاک آن دردمند در غربت مرده به ارادت تمام اهدا می کنم:

به سلام ات ایستاده در و بام خانۀ ما
رگ وجان ورنگ و خشتش، دم عاشقانۀ ما
به سلام ات ایستاده، چه شکسته آسمایی
به لبش خضوع و زاری، به دلش ترانۀ ما
به سلام ات ایستاده، گل و جنگل شمالی
همه غرق بوی عرفان، همه از نشانۀ ما
به سلام ات ایستاده ، فر و اوجنای پامیر
سرو دوش غرقه در خون، افق و کرانۀ ما
به سلام ات ایستاده، دم روز های سختی
که نرست از افق ها ز شب و شبانۀ ما
به سلام ات ایستاده، افق از سرای غربت
به زبان سپرده آتش، ز دم زبانۀ ما:
که سلام پاک بادت، ز سرای غیر، تن را
به خرام ناز خواندی، به میانِ خانۀ ما
چه فراقمند بودی تو در آن سرای غربت
که نرست هیچ از شاخ، بری از جوانۀ ما
ره غرقه غرقه در خون، که بود رهِ نیستان
هله، زود قدم فرو نه، که بشد میانۀ ما
غم کوچ داشتی خود که به کوله بارت، استاد!
سرشانه می کشیدی، غمِ رنجِ شانۀ ما
هله زود باش استاد، به بهشتِ خانه، سرنه
که به عرش خون بجوشد ز درِ زمانۀ ما
به غبار این نیستان چو هزار ناله خواند
دلِ دودِ دردمندت، شود آشیانۀ ما
چه جفا کشید آیا تن خسته جانت استاد
که سرود ماتم آورد زقفا، روانۀ ما
قفسِ شکسته بسپار به نهانِ خاکِ کابل
که بخواند عاشقانه به تو از فسانۀ ما.

جوزای91- کابل