آرشیف

2015-1-27

محمد دین محبت انوری

خاليگاه در نظر گـــاه

 

‹‹دراين دنيا زشتي وپليدي هميشه زبون وناتوان ميماند ونصيبي جزشكست وبالاخره تاريكي ها مغلوب روشني ها ميشود››
داستان ، حادثات رويدادها وتحولات افغانستان براي ما وخارجي ها پرآشوب وپرشرر تلقي ميشود و از نظرگاه آنها حماسه تلخ فراموش ناشدني مي آفريند وازنظرما يك تحول ضروري ولازمي بوده وآنرا محصول مبارزات جامعه خويش ميدانيم.
زشتي ها وتلخي هاي جامعه را از خود بدانيم و وديگران را مسئول و مجرم ندانيم سالها گذشت ومي بينيم كه هنوز هم مانند ديروز دربدر هسيتم. ولي علت وعوامل اصلي بازهم بدوش ما افغانها خواهد بود.
چنانچه مردم ما سالها درآرزوي داشتن يك وطن يك شهر ويك قريه با نظم دسپلين خودي وداشتن يك جامعه با اخلاق وفرهنگ مناسب حال خودما كه برخواسته از درون جامعه متوازن باسطح زنده گي ودرك مردم باشد سوختيم ولي تاحالا به آن آرزوي ابتدائي وكوچك نرسيديم. 
بهرسو اميد بستيم وبهرجا دست دراز كرديم كمك خواستيم تا جايكه ازشرم وحيا هم چيزي را فروگذاشتيم.
درهرحالت نزد كفر واسلام به قضاوت وداوري نشستيم وهمكاري وهمدردي هيچ يكي آز آنها برما كارا نشد ، نه اينكه بيگانه ها مشكل خانه مارا حل نكرد وبلكه گره هاي مشكلات وجنجالهاي مارا محكم تر وبيشتر ساختن.
وقتي باهم بوديم يادم ما هست يك ويا دو اختلاف نظرداشتيم وزمانيكه از دست برادرمسلمان نزد كافري بشكايت رفتيم وگفتيم ما از برادران هم كيش وهم مذهب خويش ميترسيم شما بيآييد امنيت مارا بگيريد وبين ما صلح كنيد كه اين هم نشد موضوع دادخواهي ومدد خواهي ما شهرت جهاني گرفت جهان اسلام خسته ودل شكسته ازكردارما درجايش نشسته بود كه كشورهاي ديگري باطرز تفكر وانديشه ديگر به شوق وذوق وارد كشور آسيب زده وتفرقه ديده ما گرديد.
كشورهاي حاضردرصحنه سياست گرچه در اول با غرور ودلي پراز اميد آمده بودند ولي حالا همه اميد وغرور به ياس وناكامي يكسان شد وازعمكرد پلان هاي خودشان دلواپس وخسته شده اند.
چون تنها افغانها هستند كه مشكلات وجنگ طولاني را متحمل ميشوند اما خارجي هاي نازك انديش ونازك طبيعت براي چنين بدبختي دوامدار وپيهم حوصله ندارند.طوريكه از گفتار شان معلوم ميشود شايد از پول وسرمايه خود نيز تاچندسال ديگر تحت نام حمايت دوامدار افغانها گذشته اند واما درد ماهنوز درمان نشده است. زخم هاي كه خودشان برپيكر جامعه ما وارد كرده اند هنوز التيام نيافته است يكبار ديگر مشكلات وتفرقه هاي جديد كاشته شده.فتنه وفساد كه از خود بجا گذاشته اند سابقه ندارد.
اگر قرار باشد كه ما حكومت فاسد را از بيخ وريشه بركنيم وبجايش مامورين ومسولين صادق وپاك نفس مقرر نماييم دريغا كه پيدا كردن همچو افراد بسياركم بوده واگر نسل جديد را تربيه كنيم بازهم مارا به يك دهه عقب برميگرداند.
شرايط جامعه نشان ميدهد كه ما قوت زياد داريم ولي قوت هاي ما يكجا نيست وانديشه هاي ما تنها ومنفرد عمل ميكنند به طورمثال از بچه مكتب تاملا مسجد در سياست مشغول شده اند.

تلخي ها و واقعيت ها:
ازپيش پاي خود شروع كرده ونظر در شهر كوچك خود مي بنديم من چشمديد هاي عيني خودرا ميگويم .
برخي از جوانان درفدم اول فكرميكنند چگونه پول بدست آوريم وتوسط پول يك سيت مبايل لكس بخرند واز طريق مبايل خواندن ها وفلم هاي فريبنده وگمراه كننده را گوش نمايند وتماشا كنند..
وقتي مبايل برايش ميسرشد ميگويد يك جوره لباس ودريشي به مود روز بخرم وبه تعقيب آن موترسيكل جديد را سوار شوم وبروم منتظرباشم تا دختران مكتب رخصت شوند ومن با موترسيكل خود بين گروپ هاي دختران گردش نمايم وآنهارا آزار وازيت كنم حتمآ يكي ني يكي مرا مي پسندد وبدين ترتيب صاحب زن مقبول وزيبا ميشوم اگرنشد حد اقل يك رفيق پيدا خواهم كرد اگر هيچ نشد دخترها ميدانند كه من جوان شده ام وخواسته هاي جواني خودرا به آنها ميرسانم وآنها را هم خبرميكنم كه شما هم هرچه زودتر به عشق وعاشقي روي آوريد وازدوران جواني ديوانه وار بهره بگريد وزود ترا ز هرجواني ديگر سرمست وشاد باشيم.
وبه لذت هاي ناگفته وناديده برسيم وپي ببريم.
جوانان خود ميدانند اعمال وكردار پنهاني بيرون از خانه تنها مورد پسند وعلاقه خودشان بوده وبراي والدين مورد پسند نبوده وايشان نيز براي واليدن از كردار واعمال خويش چيزي نمي گويند واما در رابطه به هرآنچه آنها انجام ميدهند جدا از مصروفيت هاي سالم ومنطقي باشد با والدين وبزرگان مشوره نميكنند علت شكست ورسوائي وناكامي شان در امورات زنده گي همين است كه ازعقل وانديشه خود ورفيق هاي شان كارميگرند.
پس مسئوليت آينده هم بدوش خودشان است درحاليكه ساختن زنده گي وبا اجتماع بودن از خود اصول وقوانين مشروع ونافذه دارد همه براساس عنعنات ورسوم ومذهب ما استوار است وپايه گذاري هريك ازين مراحل درزند گي هرانسان ابتدا وانتهاي دارد وبايد ما براي داشتن غذا ولباس ومبايل موتر سيكل موتر وغيره سهلولت ها وامكانات زنده گي راه معقول پول پيدا كردن داشته باشيم وخودما بدانيم كه اين همه مصارفات را چگونه تنظيم كنيم واز طريق كسب وكار حلال بدست آوريم حرفهاي من با جوانان همانست كه درصحبتهاي روياروي گفتم بازهم ميخواهم هرچه بيشتربراي جوان هاي عزيز بگويم ونوشته كنم چون جوانان بيشتر به اين حرفها ضرورت دارند ودرجامعه فعلي ما آسيب پذيرترين طبقه جوانان هستند كه قرباني هوسهاي غيراخلاقي ميشوند.
وهمچنان حرفهاي بزرگان شمع راه جوانان هستند نظر به گفته فرزانه اي كه گفت: ‹‹مارا زندگي ساخت اي كاش شمارا انديشه ها بسازد›› درين رابطه بايد آزاد فكركرد وآزادانه نظر وحرف ته دل خودرا به آن اضافه كرد تا باشد جوانان عزيز ما خودشان خودرا نصيحت وملامت كنند.

درين جا ميخواهم يك چمشمديد خودرا بيان كنم:
روزي درشهربودم ومتوجه شدم كه ترافيك يك بچه نو جوان سيكل سوار را گفت: پس شو نكو بداست و ……بلا فاصله ديدم كه گروپ هاي دختران ازمكتب مرخص شده وبسوي خانه هاي خود ميروند ولي گروپ هاي دختران با تيزي وعجله قدم مي زدند من هم جايكه كار داشتم ميرفتم وباز متوجه شدم كه جوان دريشي پوش ملبس با كلا ودريشي پوليس سوار برسيكل جديد دربين گروپ هاي دختران سيكل دواني ميكند وقصدآ سيكل خودرا نزديك پاهاي و چادرهاي دخترها ميبرد وآنها را ميترساند اين حركات پوليس را يكايك مشاهده ميكردم. او مانند يك گرگ وحشي كه دربين گوسفندان ميرود وبهرطرف دهن مي اندازد همينگونه معلوم ميشد چون اين عملش مورد پسند هيچ كس نبود من هم ازين كار جوان رنج ميبردم و اورا تعقيب ميكردم.
وچندين بار اور درحال اجراي حركات بي ادبانه ديدم وبرايم انديشه وغم نو پيدا شد وباخود گفتم خدايا شهر ومردم از دست پوليس رنج ميبرند وپوليس مانند يك آدم ديوانه ونيشه اي كودكان ونوجوانان مارا تاخانه هاي شان با آزار واذيت همراهي ميكند وآن جوان هرچه دلش خواست بي ادبي كرد واخلاق بد خودرا براي دختران جوان ونوجوان نشان داد. همان وقت يادم آمد كه جاي افسوس وحيف است به پوليس ومسئولين آن كه چرا از سرباز خود خبرنيستند؟ وچرا اورا كنترول نميكنند؟ وچرا براي افراد خود تعليم نظامي واخلاق نظامي را ياد نميدهند؟ يك متل قديمي نظامي بيادم آمد كه ميگفتند:‹‹ اگر سرباز بيكارشد بگو دروازه را بازوبسته كند››.
درآخر چشم ديد من براي دختران شجاع دليروبا كركتر ليسه نسوان دخترانه شهرآفرين ميفرستم كه براي سرباز بي ادب همانطوريكه هيچ ارزشي ندادند سربازگشنه چشم هم سودي جز خجالت نبرد وتنها صدائي پاي قدمهاي دختران را شنيد ودرآخر رفت. 
درادامه بحث بايد گفت كه همانطوريكه با جوانان حرفهاي زيادي دارم با مسولين دولتي نيز سخنان سخت تري دارم.
فكرميكنم كسيكه ميخواهد لباس نظامي برتن كند اگر احساس وطندوستي وخداپرستي وظيفه شناسي درسر نداشته باشد بهترا ست لباس نظامي را نپوشد وبرود دنبال كار ديگري بخاطريكه مسوليت يك پوليس ونظامي خيلي سنگين ومهم است چون او به صفت يك پاسدار ومحافظ ارزشهاي جامعه قد علم ميكند اما اگر به چنين كارهاي نا روا مصروف شود نه اينكه جامعه را حفاظت واصلاح نميكند بلكه آغوشته به فساد وبد اخلا قي نموده وآنرا بسوي تباهي ميكشاند.
درحقيقت ما باشنده گان شهر ممنون تامين نظم وامنيت توسط پوليس نيستيم وهيچ ضرورتي هم براي بودن پوليس درشهر ديده نميشود من يقين دارم كه امنيت شهر را مردم شهر بخوبي گرفته ميتواند طورمثال چهارپوسته در نقاط حاكم وبلندي شمال وجنوب شهر افراز ميكنيم وبه نوبت خودما وبچه هاي ما پهره داري ميكنيم وهم بكارها وشغل خود ميرسيم البته اين كار را به شرطي ميكنيم كه ازشر جوان بچه هاي پوليس خلاص شويم وديگر سرباز پوليس در شهروجود نداشته باشد تا ديگران را ازيت وآزاد نكند. شايد موارد ومثالهاي ديگري هم وجود داشته باشد كه درين جا لازم نميدانم به شانه نازك قلم بار نمايم وهمچنان اعمال يك ودو نفر پوليس نميتواند نماينده گي از تمام پوليس باشد ولي همينگونه اعمال ناشايسته ميتواند روحيه بد بيني نسبت به همه پوليس ايجاد كند.
ميدانيم دربين جزوتامهاي پوليس افراد دلير، صادق، شجاع وكاردان وجود دارد كه بنوبه خود ازين حالت رنج ميبرند وشايد هم درپي اصلاح وتربيه عساكر خود باشند.

چشم ديد ديگر از اردوي ملي:
صبح روز ديگر به سمتي ميرفتم قطار استوار وآرام عساكر منظم اردوي ملي را ديدم كه با اجراي حركات زيباي نظامي از پهلوي سرك بسوي ميدان هواي ميرفتند چهره وچشمان شان مانند مردان دلاوروقدرت مند مي درخشيد باري نگاهم به چشمان شان افتاد پاكي وآرامش درچشمان شان ديده ميشد احساسات آنها احساس مرا برانگيخت وحال مرا تغيرداد گريه به چشمانم نمودارشد همانروز فكر كردم كه اين كاروان نباله دار جوانان اردو دل داغديده ام را به بيكرانه ها ميبرد وچند لحظه اي بيشتر نتوانستم اندامهاي مجهيز با لباس معتبر نظامي آنهارا تماشا كنم.
چون بايد سروقت سركارميرسيدم. دست ها وپاهاي سربازان اردو درتن هايشان متفق ومتحد درحركت بودند. نگاهاي شان بيك سو درجستجوي اغيار بوده وتفنگ هاي آنها برشانه هاي جوانهاي هم سن وسال وپاك دل مي زيبيد. مردم سرزمين وديارنابسامان ما كه چندين سال از بي خبري وبي توجهي مسولين امور درهمه امورات شكايت داشتند آمدن سربازان اردوي ملي چيزي كاملآ نو ونويد بخش بوده وآن را به فال نيك ميگيرند.
عساكر اردوي ملي نسبت به هر نظامي ديگر كه درين ولايت مستقر هستند مايه صبر واطمينان باشنده گان شده اند.
طوريكه ديده شده افراد اردوي ملي از چند ماه به اينطرف وارد شهر چغچران شده ويك سلسله عمليات هاي تصفيوي دربرخي نقاط انجام داده اند كه نتايج آن براي مردم آشكاراست.
وتاجايكه ديده شده اين سربازان تعليمات وتكتيك رزمي را ميدانند وهر روز مشغول تمرين وآموزش شيوه هاي مختلف جنگ مطابق اراضي هستند وحتي يك تيم آنان بخاطر برقرار نمودن نظم عامه وجلوگيري از خود سري واذيت مردم در نقاط مختلف شهر ديده ميشوند وبا پوليس و ارگانهاي امنيتي همكاري مي نمايند كه يك فيته سرخ رنگ در بازوان اين گروپ ديده ميشود آنها منظم وبا دسپلين بالاي وظيفه خويش حاضراند اين گروپ ها ناظر اعمال وحركات بي مورد نظاميان وتمام متخلفين قانون هستند بطورمثال گفته ميتوانيم اگر يك كسي درشهر تيزراني كند وخلاف مقررات ترافيكي رفتار نمايد جلو آنرا گرفته وبراي سركشان وبي باكان نظم عامه شهر فورآ جزاي قانوني ميدهند فكرميكنم مردم شهر هم خواهان تامين نظم وبرقراري امنيت ميباشند پس ضرور است مردم با اردوي ملي كه احساس مردمي وملي دارند كمك وهمكاري نمايند.

پايان
چغچران
عقرب 1391