آرشیف

2014-12-11

غلام علی فگارزاده

خاطرات کودکی

ای خاطرات دورهء شيرين کودکی

ای فصل نازپرور ايام  زنده گی

ای آب و خاک  قريهء آبايی ام

ای کلبه های خاکيی  بيرنگ و بی ريا

يادت گرامی باد!

يادت بخير باد!

 

شبهای دی لب ديگدان خانه ام

مادر کلان وقصه جن وپری

گاه ازمغاره های تار و گهی از ديار قاف

گاهی زداستان رستم وگاهی ز شاه سليم

گاهی زپهلوان فارس و گه از مالک يمن

گاهی زآفتاب و گهی از تهء زمين

بس داستان نغز ولذيذش همه

درذهن و فکر و خاطر من نقش مينمود

 

ای خاطرات پرحرارت دوران کودکی

ای موسم بهار عمر من ای خواب بيغمی

آغوش گرم مادرومهردل پدر

دنيای عشق وسوزو دل مملو از صفا

يادت گرامی باد!

يادت بخير باد!

 

شبهای پيشواز عيد وجشن دل انگيز سال نو

از فرط شوق سراپا پر از اميد

گرمی هيجان زود به پايان شب شدن

در قلب ودردماغ کوچک من خانه مينمود

وسواس ذوق پوشش کالای نو به صبح

افکارکشتی گيری و تخم جنگی ودوش

انداخت سنگ وقسيی وخيزوپرش

هر يک به نحو خويش به دل لانه مينمود

 

ای فصل تابناک خوشی های زنده گی

ای روزها و هفته وماها وسالها

ای پرتو سعادت کوتاه وزودگذر

عاری زمکروحيله و ظلم وجفا

يادت گرامی باد!

يادت بخير باد!

 

ازصبح تا بشام بهمراه همسران

درروزهای  سردی وگرمای فصل سال

گاه گال ودره بازی گه توپ دنده يی

گاه در کنار آب وسرا ساختن زگل

گه تپه ساختن زبرف وگهی جنگ گنده برف

گاهی  سوارتخته وتاوه بروی برف

گه اسپ چوبی و ميدانيی دوش

گاه غوطه ور به آب وگه هرسو جهش

 

ای خاطرات دورهء شيرين کودکی

ای فصل نازپرور ايام  زنده گی

ای آب و خاک  قريهء آبايی ام

ای کلبه های خاکيی  بيرنگ و بی ريا

يادت گرامی باد!

يادت بخير باد!

 

 

فگارزاده

شهر کابل، حمل 1384