آرشیف

2014-12-11

غلام علی فگارزاده

بمناسبت هشتاد وهشتمين سالروز استرداد استقلال افغانستان

 

ای برادر، ای پسر، ای خواهرم، ای مادرم ،

جمله تان تاريخ زنده، جمله تان تاريخ گويا،

سالها بگذشت اما لکهء ننگين جنگ وخانمانسوزی،

هنوز هم بر دل اين سرزمين ما نمايان است.

هان مگر اين قصه های تلخ تاريخ وطن نشنيده ای؟

يا مگر با چشم سر در روز روشن،

 يا شبانگاه خود گواه اين مصيبتها نبودی؟ 

 پيش روتان نخل قامت های قايم زيرپا افتيد وجان داد،

پيش روتان خانه ها در سوگ صاحبخانه ها اتش گرفت و واژگون شد.

پيش رو تان سوگواران نوحه سر دادند ، گريبان پاره کردند

پيش روتان جوی خون جريان نمود از کوچه وپسکوچه ها،

و از قريه  های  کشور پير زمان،

 اما دل پر داغ از دست  حسود وبغض همسايه

 واز بيباکی وحق ناشناسيهای فرزندان بيمايه.

هر گروهی نوبت خود را گرفت و زور خود را آزمود

 وديگری نوبت گرفت وتاج وتخت چند روزی را نصيب شد

هريکی در پای و اندر ريشهء خود تيشه ها زد

عقده های سالهای تلخکاميهای خود را برملا کرد

بر سر آئين و دين گامی جنون آميز خود را پا بپا کرد

زنده هارا از وطن راند ، مرده ها را بيکفن هر جا رها کرد.

سرزمين پاک کشور لانهء زاغ و زغان شد

گوشت وپوست مردم ما طعمهء اين کرگسان شد

استخوان مردهء ما يوريای زارع همسايگان شد

ننگ وناموس وطن پامال آن بيگانگان شد.

 

سرزمين ديگران آباد شد،

باغ وزمين خشک شان سيراب شد

وازغيرت و ازهمت مرد وزن شان

صلح وآسايش فرا راه  و نصيب مردم شان

زنده گی شان باسعادت ملت شان با ديانت

پيرو اصل مراعات حقوق يکديگر درزنده گيشان

عاملان دولت شان خادمان مردم خود

جملگی تابع به اصل پيروی از نظم وقانون.

ليک صد افسوس برما

وای براين زنده گی ما!

 

ما که با تاريخ روشن از گذشته

 سرزمين آريانای کهن با غازيان سر سپرده

مردم با افتحارکسب استقلال خود هشتادو هشت سال

خونبهای صد هزاران قوم افغان ترک کرده جان ومال

مردم افغان بنام مردم آزادگان وسربلندان

ملت با قلب پر مهروجوانمرد وشجاع و راستکاران

ملت نادار و در غربت فتاده

ولی با عزت وبا حرمت و باهمت

 همچون دژ پولادين به روز آزمون

تن به خواری داده اما باشرافت زيست کرده

راه شان راه خدا و شرع شان شرع محمد

توشه وسرمايهء شان اعتقاد و نور ايمان.

حيف باشد اينچنين درمتن طوفان حوادث غرق گشته

حيف باشد در محيط زنده گیشان زار وخسته

 

باز آ برخود الا ای هموطن ای وارثان خاک افغان

مهر خاموشی ز لب برکن

دل از گرد و غبار تيره روزی ها بشو

پا از درعزلت سرا بيرون نما

دستان پاک خويش با دستان پاک هموطن

يکجا برای خدمت خلق خدا آماده کن.

دست ناپاکان جاهل را رها کن

روی بيباکان  غافل را سياه کن

 

 باز آ ای هموطن در اصل خود بنگر

به اصل آدميت،

معنيی حسن کمال آدمیرا

"بشنو از نی" شعر مولانای بلخی

اين گواه صاف و روشن ازندای  آدمیزاد

ازجدائيهای اصلش

 از گداز هجرو وصلش

معنی شعر "بنی آدم" ز سعدی

 وصف پر معنای انسان

معنی شعر "بيا تاگل برافشانيم" زحافظ

 همت وعزم بشر از کرهء خاکی بسوی کهکشانها

 

کاش روزی در رسد که:

ما چو انسانهای مسوول ، اصل خود را باز جوئيم

عمق احساسات پاک آدمي را باز گوئيم

از من وتو بگذريم وما شويم، يکجا شويم

در جهان نو به اعمار وطن از جان ودل همراه شويم

سربر افرازيم زمحنت لانهء خود سوی بالا

ملک خود را از محبت گل بکاريم

حق مظلومان بخواهيم

خانهء آباد سازيم  چهار رکنش داد باشد

زنده گی باصفا از صلح و از امداد باشد

حاکمان اين وطن خادم بخاک  ومردم شان

خادمان خود عاملان حافظ ارمان پاک مردم شان

جمله گی مرهون نعمتهای استقلال کشور بيعدد

 نسلها در نسلها باشد هميشه تا ابد!

 

غلام علی فگارزداده، شهر کابل- ماه اسد 1386