آرشیف

2014-12-28

محمداسحاق فایز

این غزل به استاد غلام حید یگانه پیشکش میشود:

 

 

نقش مرا کشید، ولی  تلخ تر کشید
در تشنه گی پیالة  دستم بسر کشید
وقتی رسید نوبت قسمت ز آبها
دریا نگاشت ، خانه من خشک بر کشید
طوفان گرفت و خواند و را سرنوشت من
چون کاج قد نمود و به شاخش تبر کشید
سی سال رسم کرد در او خون شتک زده
واندر میانه این دل امیدور کشید
دادم به کشت گاه عقوبت زمین ولیک
قسمت به من نه خانه نه کوی، نی گذر کشید
بر برگ تابعیت من خط زد از هراس:
افغان ودر کناره اش، از خود نظر کشید
وامانده در بسیط بد زنده گی، خراب
درمانده در گذار به من صد پدر کشید
و انگاه نوشت معنیی من خوشه چین درد
شب را حصار دامن این کوی و در کشید
با من حساب فتنه ایام می شمرد
پایان گرفت دفتر و فصل دگر کشید
اینگونه رفت عمر و غریبانه ماند نام
نقش مرا کشید ولی  تلخ تر کشید
2جدی 1388

کابل