آرشیف

2015-1-7

عبدالکریم غریق

امــــام محمد بن ادریس شافعی هاشمی قرشی مطلبی مکی

 

امام محمد بن ادریس شافعی هاشمی قرشی مطلبی مکی: محمد بن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافع بن سائب بن عبید بن عبدیزید بن هاشم بن مطلب بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب بن لوئی بن قالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرک بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان شافعی هاشمی مطلبی قرشی مکی مکنی به ابو عبدالله بوده و امام یکی از چهار مذهب فقهی اهل سنت و جماعت می باشد و مادرش مسمات به فاطمه را اکثر مؤرخین از قبیله ازد یکی از قبائل معروف عرب گفته اند اما ابن حجرعسقلانی در کتاب تهذیب التهذیب می نویسد: حاکم در مناقب وی آورده است که از ابونصر احمد بن حسین شنیدم که او از ابوبکر محمد بن اسحاق بن خزیمه شنیده است که یونس بن عبدالأعلی گفته است مادر امام شافعی فاطمه دختر عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب بوده است و عطار نیشابوری نیز در تذکرةالاولیاء می نویسد: مادرش زاهده أی بود از بنی هاشم. از اجداد شافعی سائب بن عبید در روز غزوه بدر اسلام آورد و پسرش شافع بن سائب را از صغار صحابه شمرده اند که امام شافعی لقب خود را منسوب به او کردهخ است و خود شافعی از جمله اتباع تابعین می باشد، مولود امام شافعی را در شهر غزه یا عسقلان و بعضی هم یمن گفته اند که همان شامات یعنی غزه یا عسقلان صحیح تر است، شافعی در سال 150 هجری قمری در همان شب وفات امام ابوحنیفه زاده شده است چنانکه خاقانی گوید: 
اول شب بوحنیفه درگذشت شافعی آخر شب از مادر بزاد
اما ادریس پدر شافعی که به علت فقر و تنگدستی از مکه به شام مهاجرت کرده بود قبل از دو سالگی وی وفات یافت و مادرش او را بواسطۀ حفظ نسبش دوباره به مکه برگردانید و در آنجا او را به مکتب فرستاد اما چون از نظر مالی فقیر و قادر به پرداخت اجرت معلم نبود، معلم در تربیت و تعلیم او مسامحه و احمال می ورزید، اما همین بی توجهی استاد سبب بروز حس کنجکاوی و شدت علاقۀ او به کسب علم و دانش گردید و موجب شد که همیشه در کلاس درس حاضر و بیشتر به بیانات معلم توجه نماید و مطالب را به حافظه بسپارد. شافعی در هفت سالگی قرآن را حفظ کرد و ده ساله بود که مؤطاء امام مالک را نیز از بر نمود و در پانزده سالگی یا هژده سالگی مسلم بن خالد زنجی مفتی مکه اجازه افتاء را برای او داد او علوم قرآنی را در نزد اسماعیل بن قسطنطین و فقه و حدیث را در نزد سفیان بن عیینه، سعید بن سالم قداح، داؤود بن عبدالرحمن عطار و عبدالحمید بن عبدالعزیز آموخت که همگی از شاگردان عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر ، عبدالله بن مسعود، زید بن ثابت و دیگران بوده اند. نامبرده مدتی در بین قبیله هذیل بسر برد و در آنجا در شعر، ادبیات و لغات فصیح عرب متبحر گردید. وی در نوجوانی به مدینه رفت و در نزد مالک بن انس شتافت و از او کسب دانش نمود و باز به اجازۀ امام مالک سفری به عراق کرد و با امام ابی یوسف و امام محمد شیبانی شاگردان امام ابوحنیفه ملاقات نمود و دوباره به مدینه باز گشت و تا هنگام در گذشت مالک یعنی سال 179 هجری قمری در آنجا بماند. در مدینه دیگر استادان امام شافعی عبارت بودند از: ابراهیم بن ابی یحیی، ابراهیم بن سعد انصاری، عبدالعزیز بن محمد دراوردی، محمد بن سعید بن ابی فدیک و عبدالله بن نافع صائغ.
هنگامیکه امام شافعی در مدینه بود والی یمن به مدینه منوره آمد و چون عظمت مقام علمی او را مشاهده کرد پیشنهاد نمود که همراه او به یمن برود امام دعوت او را قبول نموده و به همراه او به صنعاء رفت و در آنجا حدیث و فقه را از مطرف بن مازن و هشام بن یوسف قاضی صنعاء و عمرو بن ابی سلمه و یحیی بن حسان آموخت اما دیری نگذشت که حسد حسودان شعله کشید و امام را نشانۀ تیر های زهرآلود تهمت قرار دادند و به هارون الرشید خلیفه عباسی سعایت کردند که شافعی به گروه علویان پیوسته و برای تخریب خلافت عباسی فعالیت دارد اگرچه شافعی با علویان خصوصاً ابناء زید بن علی بن حسین و از جمله یحیی بن زید رضوان الله تعلی علیهم اجمعین همدردی داشت و همیشه می گفت: 
ان کان رفضاً حب آل محمد فلیشهد الثقلان انی رافض
اگر دوستی با اولاد رسول الله(ص) رافضیگری است، گواهی دهند معتمدان و دانشمندان که رافضی ام.
همان بود که شافعی را دست بسته به قصد اعدام به حضور هارون الرشید به بغداد بردند، در آنوقت یک سال از فوت امام ابویوسف قاضی شاگرد معروف امام ابوحنیفه می گذشت و در این وقت امور قضاء به امام محمد بن حسن شیبانی شاگرد دیگر امام اعظم(رح) تعلق داشت و او امام شافعی را قبلاً در مدینه منوره در نزد امام مالک ملاقات کرده بود و از مقام علمی او آگاهی داشت و چون این حالت غیر منتظره را مشاهده کرد و امام شافعی را زیر شکنجه و قید و زنجیر دید دانست که این از وی حسد ورزی و بیماردلی دشمنان بوجود آمده رو به هارون الرشید کرد و گفت: او دارای مقام بلند علمی است و این ستم و ظلمی که به او وارد گردیده سزاوار نیست، سپس هارون خطاب به امام شافعی گفت: دلیل و سند شما برای نبرئه از خیانتی که نسبت به ما مرتکب شده اید و رهبری و ریاست مردم را بر علیه من بعهده داشته اید چیست؟ امام شافعی این آیه را قرائت نمود: إذا جاءکم فاسق بنبإٍ فتیبینوا سوره حجرات آیه ششم. اگر فاسقی برای شما خبری آورد به تحقیق بپردازید. و بعد از محاوره و مناظره زیاد هارون از امام خواست که او را نصیحت نماید و چون شروع به پند و اندرز نمود اشک از چشمان هارون جاری گردید و مجلس رنگ و شکل دیگری بخود گرفت و حضار از تأثیر بیانات امام غرق در بهت و حیرت گردیدند.
می گویند: بعد از این واقعه هارون الرشید برای امام هزار دینار و طبق گفته بعضی از مؤرخین پنجهزار دینار تحفه داد. و بعد در سال 180 هجری امام شافعی از بغداد به مکه رفت تا با اقوام و بستگانش دیداری داشته باشد.
و باز مجدداً به بغداد برگشت و به تدریس فقه و حدیث پرداخت و تعداد زیادی از افراد فاضل و دانشمند نیز در حلقه درس او جمع شدند که از جملۀ ایشان از امام ابوعبدالله احمد بن حنبل، ابوثور ابراهیم بن خالد حسین بن علی کرابیسی، حارث بن شریح بقال، ابوعبدالرحمن شافعی، حسن بن محمد صباع زعفرانی می توان یاد کرد.
و بعد امام شافعی در بیست و هشتم شوال 189 به معیت عباس بن عبدالله بن عباس بن موسی که از طرف مأمون خلیفه عباسی والی مصر تعین گردیده بود از حران سوریه گذشت و به مصر رفت و والی مصر خواست امام را به عنوان مهمان به خانۀ خود ببرد اما امام شافعی نپذیرفت و به منزل اقوام مادری اش رفت و از سنت رسول الله(ص) که در مدینه به منزل بنی نجار رفتند پیروی نمود موصوف در سال 195 هجری به بغداد رفت و در سال 198 هجری بهمراه جمعی از شاگردانش از جمله ربیع بن سلیمان مرادی و عبدالله بن زبیر حمیدی وارد مصر گردید و باز بار دیگر به مکه باز گشت و دوباره در سال 200 هجری بمصر رفت و این بار به زنده گی علمی خویش ادامه داد و در مسجد جامع عمرو بن عاص مصروف تدریس گردید تا آنکه بعد از نماز خفتن در شب جمعه آخر ماه رجب سال 204 هجری قمری در فسطاط مصر به عمر 54 سالگی و بقولی یاقوت حموی در 58 سالگی درگذشت و در روز جمعه که شب آن حلال ماه شعبان دیده می شد در پای جبل مقطم در قرافة الصغری در مقبره بنی زهره مدفون گردید که حالا به تربت شافعی مشهور است.
امام شافعی مرد سفید چهره، بلند قامت و با هیبت بود و ریش خود را با حنا رنگ می کرد و با شیعه مخالفت داشت، شافعی در تیر اندازی و اسب سواری نیز مهارت داشت چنانکه گفته اند اگر ده تیر می انداخت همگی بجا می خورد و کتابی نیز در باره تیراندازی تصنیف نموده است.
اساتیذ شافعی عبارت اند از: مسلم بن خالد زنجی، سفیان بن عیینه، سعید بن سالم قداح، داؤود بن عبدالرحمن عطار، عبدالحمید بن عبدالعزیز، مالک بن انس، مطرف بن مازن، هشام بن یوسف قاضی صنعاء، عمرو بن ابی سلمه، یحیی بن حسان، وکیع بن جراح، حماد بن اسامه، عبدالوهاب بن عبدالحمید و عدۀ دیگر.
و شاگردان معروف امام شافعی عبارت اند از: امام ابوعبدالله احمد بن حنبل، حسن بن صباغ زعفرانی، احمد بن خالد خلال، احمد پسر امام شافعی، حسین بن علی کرابیسی، ابوثور ابراهیم بن خالد، ابوابراهیم اسماعیل بن یحیی مزنی، ابومحمد ربیع بن سلیمان مرادی، ربیع بن سلیمان جیزی، ابویعقوب یوسف بن یحیی بیوطی، ابوحفص حرمله بن یحیی، ابویوسف یونس بن عبدالأعلی، محمد بن عبدالله بن عبدالحکم مصری و عبدالله بن زبیر حمیدی و از فقهای بزرگ مذهب شافعی ابواسحاق فیروزآبادی، ابوحامد غزالی و خواجه نظام الملک طوسی می باشند.
امام شافعی از مسلم بن خالد زنجی، مالک بن انس، ابراهیم بن سعد انصاری، سعید بن سالم قداح، عیدالعزیز بن محمد دراوردی، عبدالوهاب ثقفی، ابن علیه، ابن عنینه، ابی ضمره، حاتم بن اسماعیل، ابراهیم بن محمد بن ابی یحیی، اسماعیل بن جعفر، محمد بن خالد جندی، و عمویش محمد بن علی بن شافع، عطاف بن خالد مخزومی، هشام بن یوسف صنعانی و جماعتی دیگر حدیث روایت نموده و از او سلیمان بن داؤود هاشمی، ابوبکر عبدالله بن زبیر حمیدی، ابراهیم بن منذر حزامی، ابوثور ابراهیم بن خالد، احمد بن حنبل، ابویعقوب یوسف بن یحیی بیوطی، ابوطاهر بن سرح، ابوابراهیم اسماعیل بن یحیی مزنی، ربیع بن سلیمان مرادی، ربیع بن سلیمان جیزی، عمرو بن سواد عامری، حسن بن محمد بن صباح زعفرانی، ابوالولید موسی بن ابی الجارود مکی، یونس بن عبدالأعلی، ابویحیی محمد بن سعید بن غالب عطار و دیگران روایت نموده اند.
امام شافعی با حافظه نیرومند و وسعت نظر و معلومات وسیع در علوم اصول، تفسیر ، حدیث، فقه، ادبیات، شعر و فنون مناظره تألیفات زیادی از خود بجا گذاشته که یاقوت حموی در حدود 140 کتاب را از وی نامبرده که مشهور ترین آنها قرار ذیل اند: اثبات النبوة والردعلی البراهمه، احکام القرآن، اختلاف الحدیث، امالی الکبیرفی الفقه، املاءالصغیر، تعظیم قدرالصلاة، التنقیح فی علم القیافه، حجةالعراقی، رسالةفی بیان الناسخ والمنسوخ من القرآن والسنة، السنن فی الحدیث، فقهالاکبر، کتاب اسماءالقبائل، اختلاف العراقیین، کتاب الام در فقه در چندین جلد، کتاب الجدید، کتاب القدیم، کتاب المبسوط، مختصربیوطی، مختصرالربیع، مختصر المزنی، الحجة، اجماع العلم و ادب القاضی.
ابن فلاح حنبلی در کتاب شذرةالذهب می نویسد: شافعی در سال 150 هجری قمری در غزه یا عسقلان یا یمن یا منی متولد گردید و در مکه نشوء و نما کرد و در هفت سالگی قرآن را حفظ نمود و در ده سالگی مؤطاء را به خاطر سپرد وفقه را در نزد مسلم بن خالد زنجی فراگرفت و در پانزده سالگی اجازۀ فتوی یافت و بعد به نزد امام مالک به مدینه رفت و باز در سال 105 هجری به بغداد رفت و علماء به گرد او جمع شدند و از او علم فراگرفتند و دو سال در بغداد باقی ماند و در آنجا کتاب قدیمش را تصنیف نمود و باز به مکه مراجعت کرد و باز در سال 198 هجری به بغداد رفت و یک ماه در آن شهر بود و باز دوباره رهسپار مصر شد و در آنجا کتاب جدیدش موسوم به ام و امالی الکبری و املاءالصغیر و مختصرالبیوطی ومختصرالمزنی ومختصرالربیع والرساله وسنن را تصنیف نمود.
امام شافعی شاعری برجسته بود و اشعاری چند از او را ابن فلاح حنبلی در کتاب شذرةالذهب و ابن کثیردمشقی در کتاب البدایه والنهایه آورده اند. امام شافعی در حالیکه شاگرد امام مالک بود و در مکتب اصحاب حدیث درس خواند و کتابی را در این موضوع بنام کتاب خلاف مالک تألیف نمود وقتی که وارد بغداد گردید و با امام محمد بن حسن شیبانی ارتباط نزدیک برقرار نمود مکتب اهل رأی را نیز مورد مداقه و بررسی قرار داد و فقه را به روش عراقیان آموخت و او جامع علم حدیث و اصحاب رأی گردید و کتابی را بنام خلاف العراقیین تألیف کرد. در آراء و نظریات امام شافعی دو دورۀ بارز دیده می شود وی اول در شهر مدینه دیرزمانی در ملازمت امام مالک بود و فقه و مذهب او را تحصیل کرد وپس از آن به بغداد رفت و فقه حنفی را بوسیلۀ اصحاب امام ابوحنیفه بیاموخت. شافعی در آغاز امر از اتباع مالک به شمار میرفت زیرا در نزد وی شاگردی کرده بود علاوة بر این مؤطاء را درس میداد وی پس از مسافرت به عراق و خواندن کتاب اوسط امام ابوحنیفه و تدریس مذهب او و یارانش و برخورد مسائلی که در حجاز نبود آراء نوینی برای خود پیدا کرد که با نظریات سابقش مخالف بود از اینرو رویه اهل حجاز را با طریقه اهل عراق ممزوج کرد و در مسائل بسیاری با مذهب استادش مالک مخالفت نمود و در مدت چهار سال استنباطات جدیدی برای او دست داد و مذهب قدیمش را جرح و تعدیل، خلاصه و تنقیح و مذهب جدیدش را تحریر و مهذب ساخت.
بزرگان، علماء و عرفاء هریک به نحوی از امام شافعی تحسین و تمجید نموده اند. حافظ ابوعبدالله محمد بن عثمان ذهبی در کتاب الکاشف می نویسد: امام محمد بن ادریس مکنی به ابوعبدالله مطلبی شافعی ملقب به ناصرالحدیث بوده است و امام احمد بن حنبل می گوید: از رسول الله(ص) روایت است که خداوند(ج) در سر هر صد سال مجددی را می فرستد تا سنت رسول خدا را نگهدارد و در استواری پایه های دین خدا و استحکام آن تلاش نماید، وقتیکه نگاه کردم در سده اول عمر بن عبدالعزیز را فرستاد و در سده دوم امام شافعی را. و اسحاق بن راهویه می گوید: احمد بن حنبل را در مکه ملاقات کردم، برایم گفت: بیا که برای تو مردی نشان دهم که هنوز چشم تو به مثل آن نیافته باشد و مرا به نزد شافعی برد. و ابوثور می گوید: عبدالرحمن بن مهدی برای شافعی نوشت که برای او کتابی در بارۀ معانی قرآن، اخبار درست، حجت اجماع و بیان ناسخ و منسوخ از قرآن وسنت تألیف نماید و او کتاب رساله را برای او نوشت در صورتیکه هنوز جوان کم سن و سالی بود. و مبرد می گوید: شافعی واردترین و دانسته ترین مردم در علم قراآت است و عارف بزرگ عطار نیشابوری در کتاب تذکرةالاولیاء می نویسد: نقل است که از بلاد روم هر سال مال بسیار می فرستادند به هارون الرشید. یک سال رهبانی چند بفرستادند تا با دانشمندان بحث کنند اگر ایشان بدانند مال بدهیم و الا از ما دیگر مال مطلبید. چهارصد مرد ترسا بیامدند، خلیفه فرمود تا منادی کردند و جمله علمای بغداد بر لب دجله حاضر شدند، پس هارون شافعی را طلبید و گفت: جواب ایشان ترا میباید کرد. چون همه لب دجله حاضر شدند شافعی سجاده بر دوش انداخت و برفت و بر سر آب انداخت و گفت: هرکه باما بحث کند اینجا آید، ترسایان چون آن بدیدند جمله مسلمان شدند و خبر به قیصر روم رسید که ایشان مسلمان شدند(بر دست شافعی) قیصر گفت: الحمدلله که آن مرد اینجا نیامد که اینجا آمدی زنارداری نماندی. و باز می نویسد: ربیع گفت: در خواب دیدم پیش از مرگ شافعی که آدم علیه السلام وفات کرده بودی و خاق می خواستند که جنازه بیرون آرند، چون بیدار شدم از معبری پرسیدم. گفت: کسیکه عالمترین زمانه بود وفات کند که علم خاصیت آدم است: وعلم آدم الأسمآء کلها. پس در آن نزدیکی شافعی وفات کرد و باز شیخ فریدالدین عطار از قول امام احمد می نویسد: شافعی فیلسوف است در چهار علم: درلغت، اختلاف الناس، علم فقه و علم معانی. و نیز عطار از قول ثوری گفته است : اگر عقل شافعی را وزن کردندی با عقل یک نیمه خلق او را جمع آمدی. و بلال خواص گوید: از خضر پرسیدم در حق شافعی چه گوئی؟ گفت: از اوتاد(پیشوایان و بزرگان طریقت) است. و باز ربیع می گوید: در حلقه درس شاگردان امام شافعی بعد از وفات او نشسته بودم مردی بر ما گذشت سلام کرد و برای ما گفت: خورشید این جلسه کجاست؟ گفتم: وفات یافته است و خداوند او را رحمت کند. مرد شدیداً گریست و می گفت: خداوند او را رحمت کند و بیامرزد که او با سخنانش بسیاری از دروازه های بسته را بر ما می گشود. و حمیدی گفته است: محمد بن ادریس شافعی سردار فقها بوده و از احمد بن محمد شافعی روایت است که در مکه حلقه أی از برای جوانان در مسجدالحرام بود که در رأس آن ابن عباس قرار داشت و بعد از ابن عباس عطاء بن ابی رباح در رأس آن حلقه قرار گرفت و بعد از او عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریج و بعد از او مسلم بن خالد زنجی و بعد از او سعید بن سعید قداح و بعد از او محمد بن ادریس شافعی قرار گرفتند. و یونس بن عبدالآعلی می گوید: امام شافعی همیشه به اندازه فهم ما با ما صحبت می کرد و اگر به اندازه فهم خود صحبت می کرد عقل ما از درک آن عاجز بود. و ابوعبید می گوید: من فصیح تر عاقل تر و پرهیزگارتر از شافعی را ندیدم. و داؤود بن علی ظاهری گفته است: آنچه برای شافعی جمع گردیده برای دیگران نیست و آن شرف در نسب، درستی در دین و اعتقاد، سخاوت در نفس و شناخت درست حدیث از روی صحت و سقم، ناسخ و منسوخ و حفظ کتابت، سنت و سیرۀ خلفای راشدین و نیکوئی تصنیف آن و بودن دوستان و شاگردان برجسته می باشد. و ربیع می گوید: از شافعی شنیدم که می گفت: بهترین مردم بعد از رسول الله(ص) ابوبکر و بعد عمر و بعد عثمان و بعد علی بوده اند و در این باره شعری نیز سروده است.
امام شافعی با یکی از نواده گان حضرت عثمان ذی النورین به نام حمیده عثمانیه در سال 179 هجری قمری که در حدود سی سال از سن وی می گذشت ازدواج کرد که از ایشان پسری بنام احمد مکنب به ابوعثمان که بعداً قاضی حلب شد و دو دختر به نامهای فاطمه و زینب متولد گردیدند.
پیروان مذهب شافعی امروزه در سرزمین های مصر، شام، حجاز، عربستان جنوبی، بحرین، مجمع الجزائر مالیزی، افریقای شرقی، داغستان، کردستان و مناطقی چند دیگر اکثریت دارند.

تهذیب التهذیب جلد پنجم صفحه 18، 19، 20 و 21
البدایه والنهایه جلد پنجم صفحه 266، 267، 268 و 269
شذرات الذهب جلد دوم صفحه 80، 81، 82 و 83
الکاشف جزء سوم صفحه 6
کشف الظنون جلد ششم صفحه 9
تقریب الثقات صفحه 1044
آشنائی با تحولات مذاهب اسلامی از صفحه 134 الی صفحه 148
لغت نامه دهخدا جلد نهم صفحه 14019، 14020، 14021 و 14022
تذکرةالاولیاء از صفحه 250 الی صفحه 256
حلیةالاولیاء جلد سوم از صفحه 116 الی 135
صفةالصفوة جزءاول از صفحه 433 الی 439