آرشیف

2018-8-8

عبدالکریم غریق

امام شریک بن عبدالله بن ابی شریک نخعِي کوفِي قاضِي:

  علامه إمام شریک بن عبدالله بن ابی شریک نخعِي مکنی به ابوعبدالله کوفی قاضِي یکی از علمای بزرگ عصر خود بوده، و در سال 95 هجری قمری در بخارا واقع در ازبکستان امروزی متولد گردیده، و زمان فرحنده عمر بن عبدالعزیز اموی ملقب به عمر ثانی را درک نموده است.(1، 9 و 11) موصوف از ابراهیم بن جریر بن عبدالله بَجَلِي، ابراهیم بن مهاجر، اسماعیل بن ابی خالد، اشعث بن سَوَّار، اشعث بن ابی الشَعثاء، ابی بِشر بَیان بن بشر بجلِي، ابی حمزه ثابت بن ابی صفیه ثُمالِي، ابی المِقدام ثابت بن هُرمُز حداد، جابر جُعفِي، جامع بن ابی راشد، ابی صخره جامع بن شداد، ابی بکر جِبریل بن أحمر، حبیب بن ابی ثابت، حبیب بن زید انصارِي، حبیب بن ابی عَمره، حجاج بن أرطاة، حر بن صباح، حُرَیث بن ابی مَطَر، حسین بن عبدالله بن عبیدالله بن عباس، حکیم بن جبیر، خالد بن علقمه، خُصَیف بن عبدالرحمن جَزَرِي، ابی جَحَّاف داود بن ابی عوف، داود بن یزید أَودِي، ابی فَزَاره راشد بن کیسان، رُکَین بن ربیع، زُبید یامِي، زیاد بن عِلاقه، زیاد بن فیاض، زید بن جبیر، سالم أَفطَس، سعید بن مسروق،ابی عبدالله سلمه بن تَمَّام شَقَرِي، سلمه بن کُهَیل، سلمه بن محبق، سلیمان أَعمش، سِماک بن حرب، شبیب بن غَرقَدَه، شعبه بن حجاج، صالح بن صالح بن حَي، صلت بن بهرام، ابی سنان ضِرار بن مُرَّه شیبانِي، طارق بن عبدالرحمن، طَرِيف ابی سُفیان سَعدِي، طلحه بن یحیی بن طلحه بن عبیدالله، عاصم بن بَهدَله، عاصم بن سلیمان أحول، عاصم بن عبیدالله، عاصم بن کُلَیب، عباس بن ذَرِیح، عبدالله بن ابی جمیله طُهَوِي، عبدالله بن شُبرُمه، عبدالله بن شریک عامرِي، ابی علوان عبدالله بن عُصَیم، ابن عِصمَه حنفِي، عبدالله بن عیسی بن عبدالرحمن بن ابی لیلی، عبدالله بن محمد بن عقیل، عبدالأعلی بن عامر، عبدالرحمن ابن الاصبهانِي، عبدالعزیز بن رُفَیع، عبدالکریم بن مالک جزرِي، ابی امیه عبدالکریم بن ابی المخارق بصرِي، عبدالملک بن عمیر، عبیدالله بن عمر، عثمان بن حکیم انصارِي، عثمان بن ابی زُرعه بن مغیره ثقفِي، ابی حصین عثمان بن عاصم، عثمان بن عبدالله بن مَوهَب، ابی الیقظان عثمان بن عمیر، عطاء بن سائب، علی بن أقمر، علی بن بَذِيمه، عمار دُهنِي، عماره بن قَعقاع بن شُبرُمه، عمر بن عامر انصارِي، ابی اسحاق عمرو بن عبدالله سَبِيعِي، عمران بن مسلم بن رِیاح ثقفِي، عمران بن مسلم جُعفِي، عوف أعرابِي، علاء بن عبدالکریم، عیاش عامرِي، غَنَّام بن طَلق بن معاویه نَخَعِي پدر طلق بن غنام، قیس بن وهب، لیث بن ابی سُلَیم، محمد بن اسحاق بن یسار، محمد بن جُحاده، محمد بن سعد انصارِي، محمد بن عبدالرحمن بن ابی لیلی، محمد بن عبدالرحمن مولای آل طلحه، مخارق أَحمَسِي، ابی عثمان مختار بن یزید، مِخوَل بن راشد، ابی فَروَه مسلم بن سالم، مِقدام بن شُرَیح بن هانِئ، منصور بن مُعتَمِر، مهاجر ابی الحسن، میمون ابی حمزه أعور، نُسَیر بن ذُعلوق، هشام بن عروه، هلال الوَزَّان، یزید بن ابی زیاد، یَعلی بن عطاء طائفِي، ابی الحَسناء کوفِي، ابی ربیعه إیادِي، ابی عمر مَنبِهِي و ابی هاشم رُمانِي حدیث روایت نموده، و از او أبان بن تغلب، ابراهیم بن سعد زهرِي، ابراهیم بن ابی العباس، ابراهیم بن مهدِي، احمد بن یونس، اسحاق بن ابی اسرائیل، اسحاق بن عیسی بن طَبَّاع، اسحاق بن منصور سلولِي، اسحاق بن یوسف أزرق، اسماعیل بن أبان وَرَّاق، اسماعیل بن موسی فَزارِي، أسود بن عامر شاذان، بِشر بن ولید کِندِي قاضِي، ثابت بن موسی، جُباره بن مُغَلَّس، جعفر بن حُمید کوفِي، حاتم بن اسماعیل مدنِي، حجاج بن محمد، حسن بن بشر بجلِي، حسین بن حسن أَشقَر، حسین بن محمد مَروذِي، ابواسامه حماد بن سلمه، خلف بن هشام بزاز مقرِئ، خلیل بن عمرو بغوِي، داود بن عمرو ضَبِي، ابوتَوبه ربیع بن نافع حلبِي، زکریاء بن عَدِي، سعید بن سلیمان واسطِي، سفیان، ابوقتیبه سَلم بن قُتَیبه، ابوعبدالله سلمه بن تمام شَقَرِي، ابوداود سلیمان بن داود طیالسِي، ابوربیع سلیمان بن داود زَهرانِي، سوید بن سعید حَدَثانِي، ابوبدر شجاع بن ولید سَکُونِي، شُرَیح بن مسلمه تَنُوخِي، شعبه، صالح بن نصر بن مالک خزاعِي، طلق بن غنام نخعِي، عباد بن عوام، عباد بن یعقوب رواجنِي، عبدالله بن صالح عِجلِي، عبدالله بن عامر بن زُراره، عبدالله بن عون هلالِي خراز، عبدالله بن مبارک، ابوبکر عبدالله بن محمد بن ابی شیبه، پسرش عبدالرحمن بن شریک بن عبدالله نخعِي، عبدالرحمن بن شیبه جُدِّي، عبدالرحمن بن مصعب قَطَّان، عبدالرحمن بن مهدِي، ابونعیم عبدالرحمن بن هانئ نخعِي، ابومسلم عبدالرحمن بن واقد واقدِي، عبدالرحیم بن عبدالرحمن بن محمد مُحاربِي، عبدالسلام بن حرب مُلائِي، عبدالمُنعم بن ادریس بن سنان پسر دختر وَهب بن منَبَّه، عثمان بن حکیم أودِي، عثمان بن محمد بن ابی شیبه، علی بن جَعد جَوهَرِي، علی بن حُجر مَروَزِي، علی بن حکیم أودِي، علی بن قادِم، عمرو بن عون واسِطِي، عمران بن ابان واسطِي، غَسان بن ربیع، ابونعیم فضل بن دکین، فضل بن موسی سَینانِي، فُضَیل بن عبدالوهاب قَنَّاد، قُتیبه بن سعید، لیث بن سعد، ابوغسان مالک بن اسماعیل نَهدِي، مُحرِز بن عون هلالِي، محمد بن اسحاق بن یسار که از شیوخ وی بوده، محمد بن جعفر وَرکانِي، محمد بن حسن بن زبیر أسدِي مشهور به ابن تَل، محمد بن خالد بن عبدالله واسطِي، محمد بن سعید ابن الاصبهانِي، محمد بن سلیمان لُوَین، محمد بن صباح دُولابِي، محمد بن طفیل نخعِي، ابواحمد محمد بن عبدالله بن زبیر زبیرِي، محمد بن عبید محاربِي، محمد بن عمر ابن الرومِي، محمد بن عیسی بن طَباع، محمد بن یزید واسطِي، منصور بن ابی مزاحم، منصور بن ابی نُوَیره علاف، نضر بن عربِي، ابونضر هاشم بن قاسم، ابوالولید هشام بن عبدالملک طیالسِي، هَشیم بن بشیر، هَنَّاد بن سَرِي، هَیثَم بن جمیل أنطاکِي، وکیع بن جراح، یحیی بن آدم، یحیی بن ابی بکیر کرمانِي، یحیی بن سعید قطان، یحیی بن عبدالحمید حِمَّانِي، یحیی بن یحیی، یزید ین هارون، یعقوب بن ابراهیم بن سعد زهرِي و یونس بن محمد مُؤَدَّب روایت کرده اند.(1) یزید بن هیثم بادا به نقل از ابن معین می گوید: شریک بن عبدالله بن ابی شریک ثقه است. احمد بن عبدالله عجلی او را کوفی ثقه  و حسن الحدیث گفته است. علی بن حکیم أودِي می گوید: از وکیع شنیدم، که می گفت: از کوفیین کسی راوی تر از شریک نمی باشد.  ابوتوبه ربیع بن نافع می گفت: از عیسی بن یونس شنیدم، که می گوید: من کسی را پرهیزگارتر در علمش از شریک ندیدم.  سعید بن سلیمان می گوید: از عبدالله بن مبارک در نزد خدیج بن معاویه شنیدم، که می گفت: شریک در حدیث کوفیان از ثوری داناتر است. ابراهیم بن یعقوب جوزجانِي می گوید: شریک بن عبدالله بن ابی شریک مردی ثقه و صدوق بوده، اما حافظه خراب داشته و بسیار خطاء می کرده، و مضطرب الحدیث است. عبدالرحمن بن شریک می گوید: پدرم ده هزار مسئله از جابر جُعفِي و ده هزار مسئله از لیث بن ابی سلیم یاداشت کرده بود. نسائی می گوید: اخذ حدیث از او اشکالی ندارد. ابوجعفر طبرِي می گوید: شریک بن عبدالله بن ابی شریک مردی دانشمند و فقیه بود. ابراهیم حربی می گوید: او مردی ثقه بوده است. محمد بن یحیی ذهلی گفته است: شریک بن عبدالله بن ابی شریک مردی هوشیار و زیرکی بوده است. صالح جزره می گوید: شریک بن عبدالله بن ابی شریک مردی صدوق بود، اما وقتی متولی قضاء گردید، اضطراب فکری پیدا کرد، از این جهت است که می گویند: احادیث قبل از قضاء او صحیح است، و آنچه را بعد از قضاء روایت نموده، در آن اضطراب دیده می شود. ساجی می گوید: گفته می شود که شریک بن عبدالله بن ابی شریک تمایل مفرط به تشیع داشته، اما آنچه از وی حکایت دارد خلاف آن است و او مردی فقیه بوده، اما حضرت علی(رض) را بر حضرت عثمان(رض) مقدم می داشته است. أزدِي می گوید: شریک بن عبدالله بن ابی شریک مردی صدوق اما منحرف المقصد، غالی مذهب، سیئ الحفظ، کثیر الوهم و مضطرب الحدیث بوده است. عبدالحق أشبیلِي می گوید: شریک بن عبدالله بن ابی شریک تدلیس می کرده است. ابن قطان می گوید: او مشهور به تدلیس است. ابن عدی او را در شمار مناکیر آورده است.(1، 2 و 9) 
  خطیب ابوبکر بغدادی در تاریخ بغداد می نویسد: شریک بن عبدالله مکنی به ابوعبدالله نخعی کوفی قاضی کوفه بار ها به بغداد آمده، و در آنجا مجلس حدیث برپا داشته است.(9) 
  ابومحمد عبدالرحمن بن ابی حاتم در کتاب الجرح والتعدیل آورده است: از پدرم در باره شریک و ابوالاحوص سوال کردم، که کدام یکی در نزد تو محبوب تر است؟ گفت شریک در نزد من محبوب تر است، شریک صدوق است به همان لحاظ از ابوالاحوص محبوب تر است، و از برایش غلطی های نیز هست. عبدالرحمن(بن ابی حاتم) می گوید: از ابوزرعه(رازی) در باره شریک سوال نموده، گفتم: آیا به حدیث شریک بن عبدالله حجت آورده می شود، گفت: کثیرالحدیث است، و احیاناً غلط می کرده است. فضل صائغ برای ابوزرعه گفت: شریک با احادیث بواطیل حدیث می گفته است. ابوزرعه برایش گفت: نگو بواطیل.(5)
  امام محمد بن اسماعیل بخاری در تاریخ الکبیر می نویسد: ابوعبدالله شریک بن عبدالله نخعِي قاضی کوفه بوده، و از ابواسحاق همدانی و سلمه بن کهیل حدیث شنیده است. احمد بن ابی الأسود می گوید: شریک در همان سال کشته شدن(ابوحفص) قتیبه(بن مسلم باهلِي فرماندار خراسان از طرف ولید بن عبدالملک خلیفه اموی یعنی سال 96 هجری قمری) در خراسان متولد گردید. مالک بن اسماعیل از شریک روایت نموده، که گفت: عمر بن عبدالعزیز پولی را بین مردم تقسیم نمود، که از آن برای من چهل درهم رسید، و برای غلام آزاد کرده شدۀ که از ما بود، سی درهم رسید.(4)  
  امام شهاب الدین ابی الفلاح عبدالحی بن احمد بن محمد بن عماد حنبلی در کتاب شذرات الذهب می نگارد: ابوعبدالله شریک بن عبدالله نخعِي کوفِي قاضی یکی از اعلام بوده، و در حدود هشتاد و چند سال عمر نموده است. ابن ناصرین می گوید: بخاری از وی یادآوری نموده، ابن معین او را ثقه گفته و مسلم احادیث وی را آورده است.(7)
  امام محمد بن حبان در کتاب تقریب الثقات او را در شمار ثقات آورده، و می نویسد: شریک بن عبدالله بن حارث بن اوس بن حارث نخعِي مکنی به ابوعبدالله از جمله اتباع تابعین بوده، اما در آخر عمر در روایاتش خطاء می کرده است.(3) موصوف در سال 155 هحری قمری متولی قضاء واسط شد، و بعد قاضی کوفه گردید، تا آنکه در آن شهر در روز شنبه اول ماه ذی القعده سال 177 هجری قمری وفات یافت. بعضی از مؤرخین وفات او را در سال 178 هجری قمری گفته اند. احمد بن حنبل می گوید: شریک بن عبدالله نخعِي در سال 95 هجری قمری متولد گردید، و در سال 177 هجری قمری وفات یافت. ابوعز شیبانی گفت: ابوالیُمن کندِي از عبدالرحمن بن محمد و او از حافظ ابوبکر احمد بن علی بن ثابت و او از قاضی ابوالعلاء واسطِي و او از محمد بن جعفر تمیمِي در کوفه و او از ابوالقاسم حسن بن محمد و او از وکیع یعنی محمد بن خلف قاضی و او از ابراهیم بن عثمان و او از ابوخالد یزید بن یحیی بن یزید و او از پدرش روایت نموده، که گفت: شریک قاضی بر مُستَنِير بن عمرو نخعِي گذشت، و بر مجلس او نشست، مستنیر برایش گفت: یا ابا عبدالله! کی ترا به آموختن علم رهنمائی کرد؟ گفت: به پروردگار سوگند! خودم تصمیم برای آموختن علم گرفتم، من در خراسان و در بخارا زاده شدم، پسر عموئی داشتم، او مرا همراهش گرفت، و به نزد پسر عموی دیگرم در منطقۀ نهر صرصر گذاشت( صرصر نام دو قریه در اطراف بغداد و در کنار رودخانه بوده، که به دو بخش صرصر سفلی و صرصر علیا تقسیم شده بودند، و به آن ها نهر صرصر نیز می گفتند، و مسافت بین آن ها و بغداد دو فرسخ راه بوده است.) من در آنجا در جلسه درس معلمی که از آن ها بود نشستم، و در قلب من تعلیم قرآن جا باز کرد، به نزد شیخ شان رفتم، برایش گفتم: ای عمو! مرا از این جا به کوفه بفرست، تا آنجا درس بخوانم و آموزش ببینم، او مرا به کوفه فرستاد، در کوفه شیر تهیه نموده، و آن را می فروختم، و از پول آن دفتر و کاغذ می خریدم، و در آن دانستنی های علوم و حدیث را می نوشتم، و بعد به طلب فراگیری علم فقه برآمدم، و به جای رسیدم، که می بینید. مستنیر بن عمرو برای پسرش گفت: شنیدی که پسر عمویت چه گفت، باید در تحصیل علم کوشا باشید، ورنه در رسیدن به آن کامیاب نمی شوید، و هر کس باید خودش بکوشد، هر کس کار نیکی انجام دهد از برای خود اواست، و اگر بدی کند نتجۀ آن به خودش می رسد.(6 و 9)
  امام ابوعبدالله  شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء آورده است: شریک بن عبدالله مکنی به ابوعبدالله نخعی شخصیتی علامه، حافظ، قاضی و یکی از برجسته گان و سرآمدان روزگارش بود، اما بعضی از ائمه حدیث برای احتیاط از احتجاج به حدیثش خوداری نمودند. ابو احمد حاکم می گوبد: او شریک بن عبدالله بن سنان بن انس بود. بعضی از مؤرخین او را شریک بن عبدالله بن ابی شریک بن مالک بن نَخَع گفته، و می گویند: پدر بزرگش قاتل امام حسین(رض) بوده است. امام ذهبی می گوید: بنا به فضای شهرش در شریک بن عبدالله بن ابی شریک تشیع خفیفه دیده می شده، اما او از فقهای بزرگ بوده، و در بین او و امام ابی حنیفه نیز وقایعی واقع گردیده(و با آن امام بزرگوار اختلاف نظر های داشته و از آن جناب بد می گفته) است. ابوداود رهاوِي می گوید: او از شریک شنیده، که می گفت: (عَلِيٌ خَیرُ البَشر   فَمَن أبَی فَقَد کَفَر.) ترجمه علی بهترین مردمان است، کسی که این را انکار کند کافر شده است. ذهبی می گوید: می گویم: این گفته برای شریک ثابت نشده است، و در صورت ثبوت هم معنی آن حق است، زیرا حضرت علی(رض) بهترین شخص زمان خود بود، و اگر آن را خیر مطلق بگوئید، آن را هیچ مسلمانی نمی گوید. ابونعیم می گوید: از شریک شنیدم، که می گفت: عثمان(رض) شجاعت و مردانگی نمود، در روزی که احتیاج به شجاعت بود، و او بهترین مردم بود. ابن ابی خیثمه می گوید: سلیمان بن ابی شیخ گفت: شریک برای یکی از برادرانش گفت: بر وظیفه قضاء کراهیت دارم، برادرش گفت: آیا بر گرفتن رزق خود کراهیت داری؟ و بعد سلیمان می گوید: برایم عبدالله بن صالح حکایت کرد، و گفت: شریک قاضی کوفه بود، از کوفه برای استقبال و ملاقات خَیزُران(همسر مهدی سومین خلیفه عباسی و مادر هادی و هارون الرشید) از شهربیرون شد، و به قریه شاهی رسید (موضعی نزدیک قادسیه) اما آمدن خیزان به تاخیر افتید، شریک سه شبانه روز در آن قریه منتظر خیزران ماند، غذایش خراب شد، او نانش را به آب تر می کرد و می خورد. بعد از مشاهده این حالت علاء بن منهال غنوی درباره اش شعری سرود، که ابیاتی از آن چنین است:
فَإِن کَانَ الَّذِي  قَد  قُلتُ حَقّاً             بِأَن قَد أَکرَهُوکَ عَلَی القَضَاءِ
فَمَا لَکَ مُوضِعاً فِي کُلُّ یَومٍ             تَلَقَّی مَن  یَحُجُّ   مِنَ النِّساءِ؟
مُقِیماً فِي قُرَی  شَاهِي ثَلَاثاً               بَلَا  زَادٍ سِوَی کِسَرِ  وَ مَاءِ

سلیمان می گوید: عبدالرحمن بن شریک گفت: مادر شریک از خراسان بود، او را مردی بادیه نشین دید، که بر بالای خری سوار است، و شریک که طفلی کوچکی بود را بر روی دستانش گرفته است ، مرد بادیه نشین گفت: این پارچه سنگ را به کجا می بری. موسی بن عیسی برای شریک گفت: ای ابوعبدالله ترا از قضاء عزل کردند، ما ندیدیم که قاضی را عزل کنند. شریک گفت: آن ها پادشاهانند، عزل می کنند، و خلع می نمایند، همان که مرا عزل کرد، ولی عهد پدرش(عیسی بن موسی) را نیز از ولایت عهدی عزل نمود.(و بجای او فرزند بزرگش موسی معروف به هادی را تعین نمود.) ابن ابی خیثمه می گوید: برایم سلیمان بن ابی شیخ گفت: عبدالله بن مصعب زبیری  با شریک ملاقات نمود، و او را گفت: برایم خبر رسیده است، که تو در بارۀ حضرات ابوبکر و عمر رضی الله تعالی عنهما حرف می زنی، و بر آن ها خرده می گیری. شریک گفت: به خداوند سوگند! من بر زبیر(رض) خرده نمی گیرم، پس چطور بر حضرات ابوبکر و عمر رضی الله تعالی عنهما خرده می گیرم؟ سلیمان بن ابی شیخ می گوید: پدرم برای من گفت: وقتی شریک در مقام قضای اهواز قرار گرفت، بر جایگاه قاضی نشست، و هیچ حرفی نزد، و برخاست، فرار کرد، و مخفی شد. و گفته می شد، که در خانه والی مخفی گردیده است. یحیی بن سعید اموِي می گوید: در نزد حسن بن عماره بودم، که خبر فرار شریک برای ما رسید، حسن بن عماره گفت: خبیث مقام قضای اهواز را کوچک دانسته است. می گویند: شریک بن عبدالله به نزد مهدِي خلیفه عباسِي رفت، خلیفه به او گفت: از سه کار باید یکی را انتخاب نموده، و آن را انجام دهی: یا باید قضاوت کوفه را قبول کنی، یا فرزندم را تربیت نموده و آموزش بدهی، یا با من غذا تناول کنی. شریک ساعتی در فکر فرو رفت، و بعد با خود گفت: خوردن غذا با خلیفه آسان ترین طریقه است، و به آن تن در داد. مهدی خلیفه عباسی آشپز خود را امر کرد، تا غذا های رنگارنگ و لذیذی که در آن ها از چربی مغز استخوان و شرینی های متنوع گرفته شده از نبات و عسل و دیگراشیاء و ادویه جات استفاده شده باشد تهیه نماید،  و با شریک یک جا غذا خورد. بعد از آن آشپز برای خلیفه گفت: ای امیرالمؤمنین! بعد از این شریک از قبول این کار ها سرباز نمی زند. و شریک بعد از آن با خلیفه هم صحبت بود، و معاشرت داشت، تربیت فرزندانش و قضاوت کوفه را هم قبول کرد. می گویند: روزی شریک بن عبدالله با متصدی پرداخت حقوق درباریان خلیفه بگومگو کرد، و بر متصدی سخت می گرفت. متصدی به او گفت: تو برای ما لباس و لوازم خانه فروخته أی؟ که این قدر سخت گیری می کنی؟ شریک گفت: به پروردگار سوگند! از آن ها هم بزرگ تر، دین خود را فروختم. علی بن حسین بن جنید رازِي می گوید: از ابوتوبه حلبی شنیدم، که می گفت: ما در رمله بودیم، گفتند: مرد این امت کیست؟ گروهی گفتند: ابن لُهَیعه. و گروهی دیگر گفتند: مالک. در این حال عیسی بن یونس آمد، از او سوال کردند، او گفت: مرد این امت شریک است، و در این وقت شریک زنده بود. محمد بن اسحاق صاغانی می گوید: سلم بن قادم از موسی بن داود و او از عباد بن عوام روایت نموده، که گفت: در حدود سال 150 هحری قمری شریک به نزد ما آمد، برایش گفتیم: در کنار ما گروهی از معتزلیان هستند، که منکر احادیث ذیل می باشند: (إِنَّ أهلَ الجَنَّةِ یَرَون َرَبَّهُم.) ترجمه: بهشتیان پروردگار خود را می بینند. و (إِنَّ الله یَنزِلُ إِلَی السَّمَاءِ االدُنیَا.) ترجمه: خداوند بر آسمان دنیا نزول می فرماید. شریک در حدود ده حدیث در این باره بیان کرد، و بعد گفت: اما ما دین خود را از فرزندان صحابه و تابعین گرفتیم، و این گروه از کی گرفتند؟  شریک می گوید: اشعث از محمد بن سیرین روایت نموده، و گفت: من در کوفه چهار هزار جوان را دیدم، که مشغول فراگیری علم بودند. ابونعیم نخعی می گوید: از شریک شنیدم، که می گوید: اصحاب حدیث را می بینی که برای خدا به طلب حدیث برآمده اند؟ اما آن ها در آن کار افراط می کنند. عمرو بن علی فلاس می گوید: یحیی از شریک حدیث روایت نمی نمود، و اما عبدالرحمن بن مهدی از او روایت حدیث می کرد. معاویه بن صالح اشعری می گوید: از احمد بن حنبل در باره شریک پرسان کردم. گفت: وی مردی عاقل، صدوق، محدث و بسیار سخت گیر بر تهمت گران و اهل بدعت بود، و سابقه دار تر در شنیدن حدیث از ابی اسحاق از زهیربود. بعضی می گویند: او سابقه تر از اسرائیل هم بوده است. برایش گفتم: اسرائیل از او ثابت تر است؟ گفت: بلی. برایش گفتم: آیا به او حجت می آورید؟ گفت: در این رابطه رای مرا پرسان مکن. گفتم: به اسرائیل حجت آورده می شود؟ گفت: در کدام سال های عمرش. و گفت: شریک در سال95 هجری قمری متولد گردیده است. گفتم: مذهب او در مورد حضرت عثمان و حضرت علی رضی الله تعالی عنهما چگونه است؟ گفت: نمی دانم. از حفص بن غیاث از طریق علی بن خَشرَم روایت گردیده، که می گوید: از شریک شنیدم، که می گفت: رسول الله(ص) وفات یافتند، و مسلمانان حضرت ابوبکر صدیق(رض) را بهترین دانستند، و اگر می دانستند که کسی بهتر از او هست، او را انتخاب نمی کردند، بیشک فریب داده شدیم، و بعد حضرت ابوبکر صدیق(رض) حضرت عمر فاروق(رض) را بعد از خود خلیفه تعین نمود، و او بر بنیاد حق و عدالت رفتار کرد، و وقتی نزدیک مرگش بود، شورای شش نفری را برای برگزیدن خلیفه دائر نمود، و آنها بر حضرت عثمان(رض) متفق گردیدند، اگر می دانستند که در بین آنها فردی شایسه تری وجود دارد، او را انتخاب نمی کردند، بیشک ما را فریب دادند. علی بن خشرم می گوید: کسی از یاران من از اهل حدیث برایم گفت: این مطلب را برای عبدالله بن ادریس گفتم. عبدالله بن ادریس گفت: این را از حفص بن غیاث شنیدی؟ گفتم: بلی. گفت: الحمدلله که او این سخن را اظهار داشته است، به پروردگار سوگند! او شیعی است. و شریک نیز شیعی است. ذهبی می گوید: این نوع اظهار تشیع انشاء الله اشکالی ندارد، جز عیب جوئی کردن به کسانی که با حضرت علی(رض) جنگیده اند، که آن طیف افراد که خرده می گیرند باید سرزنش شوند، و ما تمامی صحابه را جز به خیر یادآوری نمی کنیم، و از آنها راضی هستیم، و می گوئیم: ان ها طائفه أی از مؤمنان بودند، که بر حضرت علی(رض) بغاوت کردند، و این در گفتۀ رسول الله(ص) هم آمده است، که برای عمار(رض) فرمودند: (تَقتُلکَ الفِئةُ البَاغِیَةُ.) ترجمه: ترا گروهی باغی می کشند. از خداوند مسئلت داریم، که از تمامی راضی باشد، و ما را از جمله کسانی نگرداند، که در قلب شان ذره أی از کینه باشد، و از این هم انکار نمی کنیم که حضرت علی(رض) از کسانی که با او جنگیده اند افضل و نزدیک تر به حق بوده است.(6) 
  ابی الفداء حافظ ابن کثیر دمشقی در کتاب البدایه والنهایه می نگارد: قاضی شریک بن عبدالله نخعِي کوفی را گویند: در قضاوت و تنفیذ احکام راضی می نمایاند، و هیچ وقت صبح بر سریر قضاوت نمی نشست، مگر نخست برگ کاغذی را از جیبش می کشید، به آن نظر می کرد، و بعد دو طرف دعوی را در محل قضاوت می خواست، بعضی از دوستانش بر قرائت برگه مذکور تحریص شدند، تا بدانند که در آن چه چیزی نگارش یافته است. برگه را بدست آوردند، و دیدند که در آن نوشته شده بود: ای شریک پسر عبدالله! پل صراط را در حال تنهائی بیاد بیاور! ای شریک پسر عبدالله! زمانی را بیاد بیاور که در حضور خدای عزوجل در روز قیامت برای بازخواست ایستاده أی! موصوف در روز شنبه اول هلال ماه ذی القعده سال 177 هجری قمری وفات یافت.(8) 
  محمد بن سعد کاتب واقدی در کتاب طبقات می نویسد: شریک بن عبدالله بن ابی شریک نام ابوشریک حارث و پسر اوس بن حارث بن أذهل بن وهبیل بن سعد بن مالک بن نخع از قبیلۀ مذحِج است، کنیه شریک ابوعبدالله است، او در شهر بخارای خراسان زاده شده است، پدر بزرگش در جنگ قادسیه(در مقابل عساکر ساسانی) شرکت کرده بود. فضل بن دکین ما را خبر داد، و گفت: شریک پیش از آن که عهده دار قضاوت گردد، حدیث های را به نقل از ابومعشر برای ما حدیث کرد. محمد بن سُلَیم عبدِي ما را خبر داد، و گفت: هنگامی که مشایخ ما پیش شریک حدیث می کردند، از شریک شنیدم، که گفت: من شریک پسر عبدالله پسر ابوشریکم، و ابوشریک که پدر بزرگ من است، در جنگ قادسیه شرکت کرده است، و اینک می توانید، در کوفه کسی را  از خودم درمانده تر نشانم دهید؟ گوید: شریک از مردان نامور کوفه بود، ابوجعفر منصور او را فراخواند، و گفت: می خواهم تو را به سرپرستی قضای کوفه بگمارم، شریک گفت: ای امیر مؤمنان! مرا معاف فرمای. گفت: معافت نمی دارم. شریک گفت: اجازه فرمای، امروز بروم، و بعد برگردم، و امیر مؤمنان دربارۀ رای خود بیندیشد. منصور گفت: می خواهی اینک بروی، و خود را از من پوشیده بداری. به خدا سوگند! اگر چنین کنی، نسبت به پنجاه تن از اقوام تو کاری را که نا خوش می داری، انجام خواهم داد. شریک چون سوگند منصور را شنید، خود را مخفی نکرد، و پیش منصور برگشت، که او را به قضاوت کوفه گماشت، و شریک هم چنان بر آن کار بود، تا منصور درگذشت، و چون مهدی به خلافت رسید، نخست شریک را بر کار قضاء گماشت، و سپس او را از کار برکنار ساخت. شریک به روز شنبه اول ذی قعده سال یک صد و هفتاد و هفت درگذشت. به روز مرگ شریک هارون در حیره بود، و حکمران کوفه موسی بن عیسی بن موسی بن محمد بن علی بود. موسی در تشیع جنازه شریک حضور یافت، و بر پیکرش نماز گزارد. امیر مؤمنان هارون از حیره برای آن که به شریک نماز بگزارد آمد، و چون دانست، که بر او نماز خوانده شده است، از کنار پل برگشت. شریک محدثی مورد اعتماد و پر حدیث و امین بوده است، با این همه بسیار اشتباه می کرده است.(10)
منابع و مآخذ: 
1 – تهذیب الکمال – مجلد دوازدهم – از صفحه 462 الی صفحه 478 – به شماره  2736 – تالیف حافظ جمال الدین مزِي – عربی.
2 – تهذیب التهذیب – مجلد دوم – صفحه 491، 492 و 493 – به شماره 3254 – تالیف حافظ ابن حجر عسقلانی – عربی.
3 – تقریب الثقات – صفحه 596 و 597 – به شماره 6368 – تالیف امام محمد بن حبان بستی خراسانی – عربی.
4 – تاریخ کبیر – مجلد چهارم – قسم دوم از جزء دوم – صفحه 237 – به شماره 2647 – تالیف امام محمد بن اسماعیل بخاری – عربی.
5 – الجرح والتعدیل – مجلد چهارم – صفحه332، 333 و 334 – به شماره 6721/ 1601 – تالیف عبدالرحمن بن ابی حاتم – عربی.
6 – سیر اعلام النبلاء – مجلد دوم – از صفحه 569 الی صفحه 575 – به شماره 1211 – تالیف امام ابوعبدالله شمس الدین ذهبی – عربی.
7 – شذرات الذهب – مجلد اول – صفحه 462 – وقایع سال 177 هجری قمری – تالیف ابن عماد حنبلی – عربی.
8 – البدایه والنهایه – مجلد پنجم – صفحه 179 – وقایع سال 177 هجری قمری – تالیف ابی الفداء حافظ ابن کثیر دمشقِي – عربی.
9 – تاریخ بغداد – مجلد دهم – از صفحه 384 الی صفحه 401 – به شماره 4791 – تالیف خطیب ابوبکر بغدادی – عربی.
10 – طبقات – جلد ششم – صفحه 836 و 837 – تالیف محمد بن سعد کاتب واقدِي – ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی – عربی.
11 – تاریخ کامل – جلد هشتم – صفحه 3662 – وقایع سال 177 – تالیف عزالدین ابن اثیر – ترجمه دکتر سید حسین روحانی – فارسی.