آرشیف

2020-5-23

اسلام و میزان تعادل در غم و شادی 5

اندوه و سُرور از نگرگاهِ عارف

یکی از ویژه گی هایی که عُرفا دارا می باشند، برخوردار بودن آنها از روان های بلند است. به بیان دیگر: عارفان گروهی اند که رواق دل های شان با چلچراغ روح های قوی ونیرومند فروزان است.
آنجا که روح، بزرگی و نیرومندیش را متجلی ساخت، به قول استاد ابوالقاسم پاینده (۱۲۹۲- ۱۳۶۳) جلوۀ آن را نیز می توان دلپذیرتر و زیبا تر نگریست.

انبیاء وعارفان وغم وشادی از نگرگاه آنان:
دراین جستار برآنیم تا سخن از سروران دین گفته آییم وازعارفان و بررسی غم وشادی از نگرگاهِ آنان! 
با نگاهی به قرآن الشأن وتأمل برآن می توان به این حقیقت دست یافت که در چهارده جای راجع به اینکه اولیای خدا از داشتن نگرانی واندوه فارغند، اشاره گردیده است و از آن جمله آیت 62 سوره مبارکۀ "یونس" می باشد که ترجمه اش این است:

" آگاه باشید( دوستان و) اولیای خدا، نه ترسی برآنهاست ونه اندوهگین می شوند."

یعنی آنانی که از جملۀ دوستداران خدا هستند وخدا دوستدار و حاکم دل های آنهاست، یک زندگی عاری از غم و غصه ونگرانی را دارا می باشند. این افراد نه در مورد گذشته، غم وغصه دارند ونه هم درمورد آینده نگران اند. همان گونه که محمدرضا بزرگرخالقی نویسندۀ مقالۀ تحقیقی" این همه غم ها که اندر سینه هاست…" به نقل آن نکتۀ مهم پرداخته: "اولیای خداهستی خود را به کلی تسلیم تصرفات الهی گردانیده اند ودامن همت را ازالتفات به وجودی که طالب حظ جسمانی یا رحمانی بود، پاک افشانیده، بنابراین حزن وخوف را که به سبب ظهور این دو صفت، که طلب حظ  روحانی یا جسمانی است- زیرا حزن به جهت فوات حظوظ بود در ماضی یا درحال، وخوف درجهت فوات آن در استقبال- ازایشان برداشته شود."(1)
سزاوار است تا متأکد گردیم: دلهره و اضطراب هرگز قادر به رهیابی به قلمرو زندگی انبیاء واولیا نمی باشد. زیرا آنها براین باور واثق دارند که همۀ حوادث این عالم منوط به اذن ذات بیچونی است که هردو جهان را آفریده وهیچ چیزی تغییر نمی پذیرد ومتحقق نمی گردد، الّا به ارادۀ او تعالی!
با توجه به آنچه اشاره گردید، سوال پیش می آید: در صورتی که غم نتواند اذن ورود به ساحت قدسی قلوب انبیای کرام (علیهم السلام) و دلهای اولیای خدا راه بیابد، پس این چگونه غمی است که مثلاً پیامبر واپسین و اوالوالعزم اسلام «صلی الله علیه وسلم» از آن پناه جُسته اند.(2) و یا آن حضرت در مرگ فرزندان شان (ابراهیم) اندوهگین شده اند ویاهم چرا قرآن از حزن حضرت یعقوب علیه السلام درفراق فرزند شان حضرت یوسف ( علیه السلام) یاد آور شده و…؟
و یا شاید پرسیده شود: چگونه است که دربرخی از آیات قرآن کریم ترس وحُزن به پیامبران نسبت داده شده، نظیر این آیۀ مبارکه:" هنگامی که دید دست آنها به آن نمی رسد ( واز آن نمی خورند، کار) آنها را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: نترس ما برای قوم لوط فرستاده شده ایم."( سورۀ هود- آیت 70) ویا درآیۀ 21 سورۀ (طه) وهمچنان آیۀ 68 همین سوره و آیاتی دیگر در سوره های"نمل" و"قصص"، بیانگر رویش دست ترس بر دل های مبارک حضرات انبیاء می باشد…؟!
و همچنان پرسش هایی ازاین نحو به ارتباط صوفیه یا عارفان مطرح می شود که چرا گاه برخی از پیشگامان فِرَق تصوف، نظیرشیخ"سری سقطی" (3) برای درخواست غم چنان مُصّر و جدّی بود که آرزو می نمود تا خدا اندوه همۀ مردمان را نصیب او گرداند. چنانچه در تذکره الاولیاء ازاین بزرگمرد نقل گردیده: " خواهم که آنچه بردل مردمان است، بردل منستی ازاندوه؛ تا ایشان فارغ بودندی از اندوه." 
و یا وقتی که یکی از مریدانش به سمتی آهنگ سفر می کرد، خطاب به او گفت:" هرجا که اندهگنی را دیدی از من سلام کن"! واین جمله افاده دهندۀ عمق همنوایی با ارباب غم و مقولۀ غم است.

ویا هم شیخ فضیل ابن عیاض (4) به این عقیده بود که :
"پیران گفته اند برهرچیزی زکات است و زکات عقل، درازی اندوه بود."

مزید براین دو عارف، عارفان دیگری نیزهمین گونه می اندیشیدند؛ از جمله شیخ ابوالقاسم قشیری (5)از قول استاد خود ابوعلی دقاق (6) چنین نقل کرده است:
" اندوهگن درماهی راه خدا چندان ببرد که بی اندوهی به سالهای بسیار نبرد."
پاسخ برای همه اینگونه پرسش ها این است که: غم وشادی انبیاء و اولیاء یا عارفان و دوستان خداوند، حکایت دیگری دارد. مزید بر آن توجه باید داشت که این دوست های الهی نیز به گونۀ انسان های دیگر- به دلیل داشتن زندگانی وبسر بردن دراین جهان مادی- نمی توانند مستثنی از قوانین این نظام زیست داشته باشند و از پدیده هایی چون سختی ها ورنج ها و آلام و اندوه ومصائب به دور باشند. زیرا حزن و اندوه، حالتی است که به اثر مصایب و ناملائمات بر قلب هر انسانی عارض می گردد؛ اما حزن انبیای کرام و عارفان خدا رسیده از سلک غم هایی به شمار می روند که پیامد های مقدسش، همانا تطهیرقلب است وتزکیه درون وعروج به سوی قلۀ شامخ کمال وعظمت وکاملاً مبرا از غم دنیا زدگی که انسان های ضعیف بدان گرفتار آیند.
نمونه هایی ازاین گونه غم ها،یکی هم – چنانچه قبلاً اشاره شد- غم حضرت یعقوب «علیه السلام» در فراق جانگداز فرزند شان حضرت یوسف «علیه السلام»است، که تداوم چنین غم وهجران درد اندود، باعث سپید شدن چشمان مبارک آن حضرت گردید. پیداست که حزنی از این نمط ، حزنی که قرآن شریف از زبان حضرت یعقوب «علیه السلام» نقل فرموده، (حزن من به سوی خداست) (7) بی نهایت مقدس می باشد و ازهرحیث در خور تقدیر و احترام! به همین نحو می توان به نتیجه رسید که چنین غم – طوری که در مقاله یاد شده  بیان گردیده است- "به اختیار انسان حاصل نمی شود، بلکه از محدودۀ افعال اختیاری انسان خارج است."
یا هم می توان غم واپسین فرستادۀ خدا- نبی رحمت«صلی الله علیه وسلم» مثال زد که جناب شان در مورد درگذشت فرزند شان فرمودند:
"نفس، محزون و غمگین است و قلب درجزع و بیقراری؛ ای ابراهیم! همۀ ما در مرگت محزونیم، ولی سخنی که موجب سخط باری تعالی گردد، به زبان نمی آوریم."
نکتۀ واپسینی را که آن حضرت ارائه فرمودند، مستلزم تعمق و امعان نظر دقیق است : سخنی که موجب سخط (غضب گرفتن و راضی نشدن) الهی شود از آن می پرهیزیم و این برخاسته ازغمی است مطلوب و محمود و محبوب، و قطرات اشکی که از اثرآن به دامن وگریبان فرو می چکد، ناشی از درد انسانیت است که یاد حق را با خود به همراه دارد. یاد حق منشاء آرامش روح است ؛ حالتی است که شکوه و اوج و رفعت وجلال  و پرواز به سوی خدای بی همتا را در قبال دارد ونهایتاً به گفتۀ مینا باهنر: "این غم و حزن اثر متعالی و سازنده ای در انسان برجای می گذارد که حاصل آن چیزی جز سرور و نشاط واقعی نیست !"
حدیث دیگری است که حافظ بن حجر در فتح الباری ج 11 ص 143 درج کرده و(هکذا، المستدرک علی الصحیحین – کتاب الجنایز). حدیث مذکور از لحاظ مراتب، "حَسَن" دانسته شده، محتوای آن چنین است:
حضرت رسول اکرم به ابوذر  دستور می دهند: "ای اباذر! بر جنازه ها نماز بگزار،شاید این کار، تو را غمگین سازد. زیرا که انسان غمگین در زیرسایۀ خدا است."
بانو مینا باهنر (8) در تحقیقی که در باب  اخلاق معاشرت و به طور مشخص پیرامون غم وشادی دارد، به ارائۀ نکات جالبی پرداخته است که فراز های آن را اینجا نقل می کنیم:
" قرآن کریم با معرفی چهره حزن انبیاء و اولیاء الله حزن آنها را حزنی متعادل ، جهت دار و واقعی بیان می کند. آیات 22 و 23 سورة مبارکۀ حدید اشاره به این مسئله مهم دارد که هر رنج و مصیبتی اعم از قحطی و آفت و فقر و یا ترس و غم و درد که به انسانها می رسد همه در کتاب یا لوح محفوظ پیش از دنیا ثبت شده ودر واقع اشاره به قضا و قدر الهی می کند و در نتیجه ، حاصل اعتقاد به این قضیه را نوعی ایجاد سکون و آرامش و یا به نحوی رضایت و تسلیم به قضا و قدر الهی می داند تا انسان در برابر چیزهایی که از دست می دهد، یا به دست می آورد خود را نبازد و دچار یأس یا غرور نگردد. "
نویسندۀ مقالۀ "اخلاق معاشرت" ضمن اینکه معیار کذب وصدق درشادی وغم و بالتبع ارزشمند بودن وبی ارزش بودن آنها را در موضوعیت آنها می داند، با تمسک به آیاتی از کلام مقدس الهی در رابطه با حزن، نتیجۀ بررسی اش را اینگونه بازتاب می دهد:
" خوف و اندوهی که اثر مخرب و سوزنده در انسان دارد و قلب انسانهای متقی و وارسته از آن پاک است ، خوفی است که متعلق آن دنیا و ما فیهاست."
نکتۀ بسیارمهم واساسی که باید بدان تأکید ورزید این است که: "فلسفۀ ابتلای دوستان خدا به غم، تربیت وپرورش روح وجان ورسیدن به مراحل تکامل انسانی است."
دراینجا متوجه می گردیم که برای پرورش وتربیت انسان به دو نوع برنامه نیازاست:

یکی: تشریعی ودیگری: تکوینی! که این هر دو برنامه خواهان بحث تفصیلی وعلهیده ای می باشند. اما به طور فشرده باید گفت که:
برنامه های تشریعی عبارت می باشند از: روزه حج، نماز، جهاد وامثال آن احکامی هستند که بدون تکلیف و زحمت انجام آنها مقدور نیست. هرگاه انسان در برابرتکالیف وشدایدی که در اجرای عبادات متذکره متحمل می گردد، به همان مقدار یعنی به اندازۀ قبول تکالیف و زحمات شان گام هایی فراسوی تقویت وپرورش استعداد های عالی انسانی برمی دارد.
با اشاره فوق، در اینجا به ذکرهمین نکته اکتفا می نماییم که:"هریکی ازبرنامه های یاد شده، ( چه تشریعی وچه تکوینی)  حاوی سختی ها ودشواری هایی است که ان شاءالله به جایش گفته خواهیم آمد.

عارفان وتقسیم غم وشادی به سبز وسیاه:
صوفیه اندوه ویا غمی را که به خاطر دنیا باشد، آنرا "غمِ نا محمود" می دانند. نظیر: داشتن بخل وکبرو حسد، آزرده شدن از پیشرفت دیگران وتلاش برای به زیر افگندن آنهایی که به جایی فراز کرده اند و یا ناراحتی وغمگینی از داشتن دیگران و این در حالی است که ازنظر بزرگان دین حسرت یا داشتن حسادت باطنی انسان ناشی می شود، ازعوامل غم واندوه است. آری غم مذموم!
درحدیثی از پیغمبراکرم صلی الله علیه وسلم آمده است:« من نظر الی ما فی أیدی الناس ، طال حزنه و دام أسفه » یعنی: "هرکس به آنچه در دست مردم است نظر حسرت آمیز داشته باشد، حزن   و تأسفش مداوم می گردد ."
و عوامل دیگر غم سیاه عبارت ازنداشتن تحمل موفقیت همنوعان وحسرت خوردن است که چرا والدین شان دیگران نبودند ویا اینکه چرا در خانواده ای دلخواه ، متولد نشده اند و یا هم خدا چرا برای آنان چیزهایی از مظاهررفاه و آرامی را ارزانی نکرده وامثال آن…! اینهاهمه غم های مخرب اند. وبه قول دکترسروش دباغ، محققی که مطابق به آموزه های عرفانی توانسته ازچند نوع غم خوردن در احوال انسانی، پرده برگیرد که "اندوه سیاه" یکی ازهمان تقسیم بندی های اوست که دربرابر"غم سبز"، سبزمی شود. غم سیاه آن است که به مصداق گفتۀ دکترسروش: انسان غم اموری را می خورد که فایده ای برآنها مترتب نیست."(9)
واین بدان معنی است که فطرت انسانی نسبت به حصول آنچه ندارد، رغبت بیشترنشان می دهد ویا به سبب از دست دادن آنچه دارد، دچار اضطراب ورنجش می گردد. همین طور، "ابتلا به تفاخر و تکاثر و رکود و خفتگی دل و تنگنا های عالم حس و خیال از دست آورد های غم سیاه است"  اما ما باید این اصل را جداً بپذیریم که" شناخت ما ناقص وقدرت انتخاب ما ودوست یابی ما[ به قول مؤلف مبادی اخلاق درقرآن ] ضعیف است، همیشه در رنج هستیم؛ آنچه ماندنی است باید مطلوب ومحبوب ما باشد." اما دوستان خدا به این باوراند: چیزی را که آنها به عنوان محبوب پذیرفته اند، از بین رفتنی نمی باشد، ولی برعکس چیزی که ازبین رفتنی باشد،آن چیز محبوب اولیای خدا نیست وبه قول شاعر:

محرم دل نیست جای صحبت اغیار

دیو چو بیرون رود، فرشته درآید.

اولیای خدا ملبس به فضایل اخلاقی اند وهرگز وهرگز رزایل اخلاقی را برنمی تابند، به دنبا دل نمی بندند تا مبادا در چنبرۀ غم ویا نمونه های رزایلی چون: حرص، حسد، بخل، کینه ، تکبر، برتری طلبی و…، گرفتار آیند. رزایلی که غم های سیاه ومذموم ازبطن آنها زاده می شوند!

مرجع یاد شده به یک نکته مهم وژرف دیگری نیز اشاره کرده که امیدواریم نقل آن شاید از حوزۀ بحث ما به دور پنداسته نشود:

"…هرجاهلی درصدد انتحاراست، ولی نمی فهمد که سرگرم خود کشی خویش است واصولاً ممکن نیست جاهل با مرگ طبیعی از میان برود!"

برمی گردیم به چند نکتۀ دیگرازموضوع اصلی.
چنانچه اشاره کردیم: حزن دارای انواع و اقسامی است، حزن سبز و حزن سیاه. اندوه میمون و غم دلکشا، و درمقابل آن "اندوه شوم و دلشکاف." آن حزنی که تلخ کامی و ترش روییی و تند خویی پدید آورد، باید ازسلک سیاهش خواند. اما "اندوه سبز" کاملاً عکس آن است، جان بخشاست وصفا دهندۀ دل است. پس بنابر آنچه گفته آمدیم، " حزنی که عارفان و پارسایان و مومنان بدان متصف اند، آن حزن، حزن سبز است."
 وبه قول دکترعبدالکریم سروش، با بهره گیری نگارندۀ مقالۀ"غم نپاید درضمیر عارفان"، با "غم سیاه – که ناظر به هرآن­ چیزی است که نخواستنی است – باید با آن ستیزه کرد." "غم سبز" و یا "غم محمود" یا پسندیده  اندوهی است که به منظور آخرت ایجاد گردد. نظیر: مرگ اندیشی وپیشه کردن غمگساری وشفقت ورزی و به تعبیر دکترسروش: غم دیگران را خوردن وپروای دیگران را داشتن ودرشادی وغم او شریک شدن ودست او را گرفتن وامثال آن…!

…………………………………..

(1)     – قدسیه ( کلمات بهاءالدین نقشبند ) خواجه محمد بن محمد پارسای بخارایی، مقدمه وتصحیح وتعلیق ازحمد طاهری عراقی، طهوری، 1354،ص.57
(2)     – ترجمۀ یکی از دعا های پیامبرگرامی (صلی الله علیه وسلم) که بسا اوقات ورد زبان مبارک شان می گردیده این بوده که:« خدا یا پناه می برم  به تو از همّ [ به تشدید میم، که جمع آن هموم است (منتهی الارب)] وپناه می برم ازغم[ فرق بین هم وغم درآنست که همّ اندوه آینده است وغم اندوه گذشته و موجود] (فرهنگ معین)، و پناه می برم از ناتوانی وسستی در کار وتبنلی، پناه می برم از ترسندگی وبخیلی وپناه می برم ازچیره شدن قرض و خشم مردم.»
(3)     – "سری سقطی" (تاریخ وفات 253 هجری و یا 251 هجری) به عنوان یکی از پیشروان اهل تصوف- که شیخ عطار نیشاپوری ازاو– "امام اهل تصوف ودریای اندوه ودرد نام می برد. پناه بردن از غلبه مردم  به خاطر مغلوب واقع شدن وغلبه یافتن دیگران بر وی تا سرحدی که جانب مقابل یا متعدی تسلیم به کشتن وی بگیرد و یا مالش را بستاند و شخص را در برابر تیغ اهانت وظلم خود قرار دهد. ( نور علی الدرب ).
(4)     – عارف نامی سده دوم هجری (متولد 101 یا 105 هجری- قمری درسمرقند ومتوفای سال 187 درمکه.)
(5)     – ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک بن طلحه بن محمد قشیری ملقب به زین الاسلام – شیخ المشایخ (تولد:ربیع الاول ۳۷۶ – در قوچان،مرگ:۱۶ ربیع الثانی ۴۶۵ در نیشابور).از بزرگان تصوف و شاعران در قرن چهارم هجری است. (ویکی گفتاورد).
(6)     – ابوعلی حسن بن محمد دقاق نیشابوری (اختصاراٌ دَقّاق یا دَقّاق نیشابوری)(به عربی: أبو علي الحسن بن علي الدقاق النيسابوري)‏ از صوفیان و عارفان در سده چهارم و اوائل سده پنجم هجری بود. ( ویکی پیدیا).
(7)     – حضرت یعقوب در فراق یوسف، بسیار محزون و اندوهگین شد: و [یعقوب] گفت: ای دریغ بر یوسف و در حالی که اندوه خود را می خورد، چشمانش از اندوه سپید شد.( سوره یوسف، آیه ۸۴)
(8)     – ر.ک. به مقالۀ تحقیقی بانو باهنر، تحت عنوان:" اخلاق معاشرت (مروری بر اخلاق غم وشادی درمواجهه با دیگران ازمنظر متون دینی وعرفان).
(9)     – ر.ک. به مقالۀ "غم نپاید در ضمیرعارفان"- سروش دباغ.