آرشیف

2015-1-7

عبدالکریم غریق

إمــــام محمد بـــن إسماعیل بــخــــــاری جعفی

محمد بن إسماعیل بن إبراهیم بن مغیره بن أحنف جعفی بخاری بوده، اما بعضی از مؤرخین نسب او را محمد بن إسماعیل بن إبراهیم بن مغیره بن بردزبه بخاری جعفی آورده، و میگویند: علت آنکه او را جعفی گفته اند این است که جد بزرگش بردزبه که نام او را احنف نیز ضبط کرده اند، از فارسی زبانان اهل بخارا بود،و خود واژه بردزبه بمعنای زارع و دهقان است، و قبلاً زردشتی بود، و در زمان ولایت سعید بن جعفر جعفی بدست کسانی از قبیله جعفی مذجحی که منسوب به قبایل یمن و از اولاد جعفی بن سعد هستند، که به مذحج از برادران اجداد حاتم طائی و نیز اجداد ابو موسی اشعری می رسند، مسلمان شده و بواسطه امتنان از آنها نسبت خود را جعفی گفته است ، و بعضی هم اورامولای خاندان جعفی گفته اند. و تعدادی از مؤرخین هم گفته اند که جد بزرگ امام بخاری مغیره توسط حاکم بخارا مسلمان شده است.
موصوف شیخ الإسلام، إمام، حافظ و مکنی به ابو عبدالله و مشهور به امام بخاری می باشد، و او را حافظ ابو عبدالله بخاری نیز می گویند، وی به امیرالمؤمنین در علم حدیث شهرت دارد، و از محدثین متقدمین بوده است. 
امام بخاری در شب جمعه و بقولی پس از نماز جمعه روز سیزدهم ماه شوال سال 194 هجری قمری مطابق بیستم ژوئیه سال 810 میلادی در شهر بخارا واقع در ازبکستان امروزی متولد گردید، پدرش إسماعیل بن إبراهیم به شغل تجارت اشتغال داشته و از اهل علم و تقوی و یکی از دانشمندان علم حدیث در آن زمان بود، چنانکه امام محمد ابن حبان در کتاب تقریب الثقات آورده است ، إسماعیل پدر امام بخاری از حماد بن زید و امام مالک علم حدیث را فرا گرفته و از آنها حدیث نیز روایت نموده، و از او عراقی ها روایت نموده اند، و با عبدالله بن مبارک نیزهمراه بوده است، و خود امام بخاری هم در تاریخ کبیر آورده است: پدرم إسماعیل بن إبراهیم حماد را دیده با عبدالله بن مبارک صحبت داشته و از مالک حدیث شنیده است. إسماعیل پدر امام بخاری در تقوا و پرهیزگاری نیز مشهور بوده، چنانکه أحمد بن حفص میگوید: در لحظات وفات إسماعیل نزد وی رفتم، او فرمود: در میان اموالم درهمی حرام یا درهمی که در آن شبهه أی وجود داشته باشد سراغ ندارم.
امام بخاری کودکی بیش نبود که پدرش وفات یافت، و او در حالت یتیمی در دامان مادرش که زنی متقی و با عاطفۀ بود پرورش یافت. و آورده اند که محمد بن إسماعیل بخاری در کودکی به علت نوعی مریضی نابینا شد، و اطباء از معالجه او ناتوان گردیدند، شبی مادرش حضرت إبراهیم(ع) را در خواب دید، که به او میگوید: خداوند(ج) چشمان پسرت را به واسطه دعاهای تو روشن گردانیده است. مادرش میگوید: وقتیکه بیدار شدم، دیدم که خداوند(ج) فرزندم را شفاء داده، و بینائی چشمانش را به او باز گردانیده است.
امام بخاری در زادگاهش به فراگیری تحصیل پرداخت، و از همان اوان کودکی علاقه وافری به آموختن و حفظ احادیث رسول الله(ص) داشت، و ذکاوت، تیز هوشی، همت بلند و مال فراوانی که از پدرش به ارث برده بود، او را در این کار یاری کرد، و او تحصیلات اولیه خود را در بخارا به انجام رسانید، و از همان آغاز تحصیل به حفظ حدیث علاقۀ وافری داشت، و میگوید: در آغاز تحصیل بودم که حفظ حدیث به من الهام شد.او در شهر خویش بخارا از محمد بن سلام بیکدی، عبدالله بن محمد مسندی جعفی، محمد بن یوسف، محمد بن عروه و امثال ایشان حدیث می شنید، و فرا می گرفت، خودش می گوید: من شانزده ساله بودم که کتابهای ابن مبارک و وکیع را حفظ کردم و با سخنان فقهای اهل رأی آشنا شدم. 
امام بخاری بار اول در سال 210 هجری قمری در سن شانزده سالگی با مادر و برادر کوچکش أحمد راهی حج بیت الله شد، مادر و برادرش پس از ادای مراسم حج به وطن بر گشتند، اما امام بخاری برای ادامه تحصیل و کسب علم در مکه باقی ماند، و از ائمه حدیث مثل ابو الولید، أحمد بن محمد ارزقی، إسماعیل بن سالم، علامه حمیدی و دیگران حدیث و دیگر علوم اسلامی را فرا گرفت، وی بعد از اینکه دو سال در مکه ماند، در سن هژده سالگی یعنی در سال 212 هجری قمری برای کسب فیض از محضر علمای مدینه بدانجا رفت، امام بخاری از این رهگذز هیچ گونه خستگی به خود را ه نمیداد، و برای کسب علم و دانش به شهر های مختلف مانند بصره، کوفه، بغداد، شام، مصر، مرو، بلخ، واسط، نیشابور و ری که مراکز علمی آن زمان به شمار می آمدند، سفر نمود، و توشۀ او در این سفرها محفوظات وافر وی از سنت و حدیث بود، در هر شهری که وارد می شد، از حافظان آن شهر استماع حدیث می کرد، در بلخ از مکی بن إبراهیم، قتیبه بن سعید بغلانی و یحیی بن بشر، در بصره از ابی عاصم عمرو بن عاصم بن قیس و محمد بن عبدالله بن مثنی انصاری و حسان بن حسان بصری، در کوفه از عبیدالله بن موسی عبسی و ابو نعیم، در حرمین الشریفین از شیخ و قاری مشهورعبدالله بن یزید مقری معروف به مولی العمریینی، ابو عبدالله بن زبیر، ابوالولید، أحمد بن محمد ارزقی، إسماعیل بن سالم صائغ(زرگر) عبدالعزیز بن عبدالله اویسی، إبراهیم بن منذر، مطرف بن عبدالله، ابو ثابت محمد بن عدالله، إبراهیم بن حمزه و ابو عبدالرحمن مقری، در بغداد از عفان بن مسلم بصری مولای انصار، محمد بن عیسی، سریج بن نعمان، علی بن مدینی و أحمد بن حنبل، در حمص از ابی الیمان بن نافع بهرانی، در دمشق از إبی مسهر عبدالعلی بن مسهر نعسانی، در عسقلان از آدم بن إیاس، در فلسطین از محمد بن یوسف فریابی مولای ابن ضبه حدیث شنید. 
سهل بن سری می گوید: امام بخاری گفته است: دو بار به شام، مصر و جزیره رفتم، و چهار بار به بصره سفر کردم، و شش سال در حجاز اقامت گزیدم، و شمار آن نتوانم کرد که همراه محدثین چند بار به کوفه و بغداد آمد و شد کردم. 
امام بخاری از هزار و اندی و به روایتی از هزار و هشتاد شیخ حدیث روایت کرده است، که هر کدام ایشان صاحب حدیث بوده اند، امام ابن حجر عسقلانی مشایخ او را در پنج طبقه دسته بندی کرده است. 
1 – کسانیکه از تابعین روایت حدیث کرده اند، یعنی اتباع تابعین اند، مانند محمد بن عبدالله انصاری، ابو عاصم نبیل، مکی بن إبراهیم بن مغیره، عبیدالله بن موسی، ابو نعیم أحمد بن حماد، خلاد بن یحیی، علی بن عیاش، عصام بن خالد، عفان و أحمد بن خالد وهبی.
2 — کسانی که در همین عصر می زیسته اند، لیکن از ثقات تابعین حدیث نداشتند، مانند آدم بن أبی إیاس، سعید بن أبی مریم، أبی مسهر عبدالأعلی بن مسهر، أیوب بن سلیمان و امثال ایشان. 
3 — طبقه متوسط از مشایخ وی یعنی کسانیکه تابعین را ملاقات نکرده اند، بلکه از بزرگان تبع تابعین حدیث اخذ کرده اند، مانند سلیمان بن حرب، قتیبه بن سعید، نعیم بن حماد، علی بن مدینی، یحیی بن معین، أحمد بن حنبل، إسحاق بن راهویه، أبی بکر و عثمان پسران أبی شیبه و امثال ایشان. 
4 — رفقای امام بخاری که طالب حدیث بوده اند، و اندکی قبل از امام بخاری استماع حدیث کرده اند، مانند ابو حاتم رازی، محمد بن عبدالرحیم صاعقه، عمید بن حمید، أحمد بن نضر و جمعی دیگر.
5 — این طبقه از شاگردان امام بخاری اند، مانند عبدالله بن حماد آملی، عبدالله بن ابی العاص خوارزمی و حسین بن محمد قبانی. و امام بخاری در این باره گفته است: شخص محدث کامل نمی شود تا آنکه از ما فوق خود، مانند خود و فرو تر از خود حدیث ننویسد. 
و نکته أی دیگری که در این مورد قابل ذکر است، اینکه از جمله اساتید امام بخاری جمعی از شخصیت های بزرگ به چشم می خورند، که آنها از شاگردان و پیروان امام ابو حنیفه(رح) بودند، که این خود دلالت بر جایگاه امام ابو حنیفه در علم حدیث دارد، که مشهور ترین آنها عبارت اند از: 1 – امام أحمد ابو حفص کبیر. 2 – عبدالله بن مبارک. 3 – یحیی قطان. 4 – معلی بن منصور. 5 – ابو عاصم نبیل. 6 – محمد بن عبدالله بن مثنی انصاری. 7 – مکی بن إبراهیم. 8 – إسحاق بن راهویه. 9 – نعیم بن حماد. 10 – حسین بن إبراهیم اشکاب. 11 – فضیل بن عیاض. 12 – یحیی بن معین. 13 – وکیع بن جراح. 14 – حفص بن غیاث. 15 – ابوبکر بن عیاش. 16 – خالد بن سلیمان انصاری.
از امام بخاری ترمذی، مسلم، نسائی، ابو زرعه، ابو حاتم، إبراهیم حربی، ابن ابی الدنیا، صالح بن محمد أسدی، أبو بشر دولابی، محمد بن عبدالله حضرمی، قاسم بن زکریا، ابن أبی عاصم، ابن خزیمه، عمیر بن محمد بن بجیر، حسین بن محمد قبانی، ابو عمرو خفاف نیشابوری، حسین بن محمد بن حاتم بن عبید عجلی، عبدالله بن ناجیه، فضل بن عباس رازی، ابو قریش محمد بن جمعه قهستانی، ابوبکر بن أبی داؤد، ابو محمد بن صاعد، حسین بن إسماعیل محاملي، محمد بن یوسف فربری، عبدالله بن محمد بن أشقر، عبدالله بن أحمد بن عبدالسلام، محمود بن إسحاق خزاعی، محمد بن سلیمان بن فارس، محمد بن نصر مروزی، صالح بن محمد جزره، ابو عبدالله فربری، ابو حامد ابن الشرقی، منصور بن محمد بزدوی، ابو عبدالله محاملی و خلقی کثیری دیگر حدیث روایت نموده اند. 
و امام بخاری شاگردان زیادی را در علم حدیث تربیت نمود، که از جمله ایشان اشخاص ذیل می باشند: ابو نصر ابن مأکولا، إبراهیم بن معقل نسفی، حماد بن شاکر نسوی، محمد بن یوسف، عبدالله بن محمد مسندی، عبدالله بن منیر، ابو زرعه، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابن خزیمه، مروزی، نسائی، بزار، ترمذی، ابن ابی الدنیا، بغوی، و نیشابوری.
امام بخاری بعد از آنکه به خراسان، جبال، عراق، مصر، حجاز و شامات سفر کرد، ششصد هزار حدیث را گرد آورد، و از میان آنها سی هزار حدیث را بر گزید، و بالآخره کتاب صحیح اش را از میان آنها انتخاب کرد، کتاب جامع صحیح او معروف به صحیح البخاری یکی از کتب شش گانه معروف به صحاح سته اهل سنت و جماعت می باشد، و از ارزشمند ترین کتابها است، که مشتمل است بر 7275 حدیث ، که او آنرا در ظرف شانزده سال از بین آن همه احایث گردآوری شده گلچین و تالیف نموده است. 
امام بخاری صحیح اش را به امام أحمد بن حنبل، یحیی بن معین و إسحاق بن راهویه تقدیم کرد، و آنها که همگی از ائمه علم حدیث بودند، آنرا مورد تحقیق قرار دادند، و فقط بر چهار حدیث از میان 7275 حدیث انگشت گذاشتند، سپس مشخص گردید که این احادیث نیز صحیح هستند، و حدود نود هزار نفر از معاصران امام بخاری نیز کتاب صحیح او را مطالعه نمودند. 
امام بخاری میگوید: کتاب الصحیح را در ظرف شانزده سال تالیف نمودم، تا آنرا بین خود و خدایم حجتی قرار دهم. امام در این شانزده سال بسی رنج ها و خستگی ها را متحمل شد، بصورت مداوم سفر می کرد، دشت ها، کوها و بیابان ها را می پیمود، از یک سرزمین به سر زمینی دیگر می رفت، گرسنگی، تشنگی و بیخوابی را تحمل می نمود، افراد مختلفی را جستجو می کرد، تا حدیثی را بطور صحیح نقل و بر داشت کند، 
امام بخاری از شخص مجهول، کذاب، مدلس، تارک نماز و کسی که بر او اعتمادی نیست، و کسی که در امور دین افراط و تفریط می کرد، حدیث روایت نمی نمود. 
امام بخاری علاوه بر صحیح البخاری کتابهای دیگری نیز تالیف نمود، که اسامی شان قرار ذیل است: 
1 – أدب المفرد به روایت أحمد بن محمد بن جلیل بزار. 
2 – رفع الیدین در نماز به روایت محمود بن إسحاق خزاعی. 
3 – برالوالدین به روایت محمد بن دلویه وراق. 
4 – تاریخ الصغیر به روایت عبدالله بن محمد بن عبدالرحمن أشقر. 
5 – تاریخ الأوسط به روایت عبدالله بن أحمد بن عبدالسلام خفاف. 
6 – تاریخ الکبیر به روایت ابو أحمد محمد بن سلیمان بن فارس. 
7 – کتاب خلق أفعال العباد به روایت یوسف بن ریحان بن عبدالصمد و فربری، و این کتاب را بخاری بعد از مشاجره أی که در نیشابور واقع شد، و إمام محمد بن یحیی ذهلی از وی روی گردانید، در آن مورد تألیف نمود.
8 – کتاب الضعفاء الکبیر به روایت ابو بشر محمد بن أحمد بن حماد دولابی. 
9 – کتاب الجامع الصغیر. 
10 – کتاب الجامع الکبیر به روایت ابن طاهر. 
11 – کتاب مسند الکبیر به روایت فربری. 
12 – کتاب تفسیر الکبیر به روایت فربری. 
13 – کتاب الأشربه به روایت دارقطنی. 
14 – کتاب الهبه به روایت وراقه. 
15 – کتاب اسامی الصحابه به روایت ابوالقاسم بن منده. 
16 – کتاب الوحدان: کسانیکه بیش از یک حدیث روایت نکرده اند. 
17 – کتاب المبسوط به روایت خلیلی. 
18 – کتاب العلل به روایت ابوالقاسم ابن منده. 
19 – کتاب الأسماء والکنی به روایت حاکم ابو أحمد. 
20 – کتاب الفوائد به روایت ترمذی. 
21 – کتاب قرائت خلف الإمام به روایت محمود بن إسحاق خزاعی. 
22 – کتاب سنن الفقهاء. 
23 – کتاب الضعفاء الصغیر. 
24 – کتاب قضایا الصحابه و التابعین. 
25 – کتاب الثلاثیات فی الحدیث. 
26 — کتاب العوالی فی الحدیث. 
27 – کتاب الرقاق. 
28 – کتاب السنن فی الفقه. 
29 – کتاب التاریخ و الأنساب. 
30 – کتاب الهیئة. 
31– تفسیری بر قرآن کریم و تعدادی کتاب دیگر. 
حاشد بن إسماعیل گفته است: ابو مصعب أحمد بن ابی بکر زهری به من گفت: محمد بن إسماعیل در نزد ما فقیه تر و بصیرتش از أحمد بن حنبل بیشتر است. مردی از هم نشینانش به او گفت: از اندازه تجاوز کردی. ابو مصعب به او گفت: اگر مالک را می دیدی و به سوی او می نگریستی، می گفتی: هر دوی آنها یکی اند، هم در حدیث و هم در فقه. 
محمد بن قیبه أی بخاری گفته است: من نزد ابی عاصم نبیل بودم، و نزد وی پسر جوانی را دیدم، و به او گفتم: از کجا می باشی؟ گفت: از بخارا. گفتم؟ پسر کیستی؟ گفت: پسر إسماعیل. به او گفتم: تو از اقوام من هستی. مردی که در حضور ابو عاصم نشسته بود، گفت: این همان جوانی است که با قوچها شاخ به شاخ می شود، و آنها را به دور می راند، یعنی در برابر بزرگان ایستاده گی و پایداری می کند. 
قتیبه بن سعید میگوید: من با فقیهان، عابدان و زاهدان نشستم، و از آن زمان که عاقلانه اندیشیده ام، کسی را مانند محمد بن إسماعیل ندیدم، و او در زمان خود بسان عمر(رض) در میان صحابه بود. 
محمد بن یوسف همدانی گفته است: ما نزد قتیبه رفته بودیم، مرد پر موئی در آمد که او را ابو یعقوب می گفتند، و در باره محمد بن إسماعیل سوال کرد. قتیبه گفت: ای مردم! من در حدیث نگریستم، و در رأی نظر کردم، و با فقیهان، زاهدان و عابدان نشستم، و لیکن از روزیکه خود را شناختم، کسی را چون محمد بن إسماعیل ندیدم. 
ابو عمرو کرمانی گفته است: در بصره حکایت قتیبه بن سعید را به مهیار کردم که گفته بود: از غرب و شرق زمین کسانی نزد من آمده اند، ولی کسی چون محمد بن إسماعیل نزد من نیامده است. مهیار گفت: قتیبه راست گفته است. 
إبراهیم بن محمد بن سلام گفته است: مهتران و بزرگان اصحاب حدیث چون سعید بن ابی مریم، حجاج بن منهال، إسماعیل بن أبی أویس، حمیدی، نعیم بن حماد، محمد بن یحیی بن ابی عمرو عدنی، حسین بن علی حلوانی ملقب به خلال، محمد بن میمون خیاط، إبراهیم بن منذر، ابو کریب محمد بن علاء، ابو سعید عبدالله بن سعید أشج، إبراهیم بن موسی فراء، و امثال ایشان در امر معرفت و نظر محمد بن إسماعیل را بر خویشتن ترجیح می دادند. 
خطیب به نقل از عبدالله بن أحمد بن حنبل گفته است: خراسان کسی را چون محمد بن إسماعیل نزاده است. 
یعقوب بن إبراهیم دورقی و نعیم بن حماد خزاعی گفته اند: محمد بن إسماعیل فقیه این امت است. 
بندار گفته است: او فقیه ترین خلق خدای در زمان ماست. 
فربری گفته است: از محمد بن ابی حاتم شنیدم که حاشد بن إسماعیل گفته است: من در بصره بودم، که از ورود محمد بن إسماعیل در آن شهر اطلاع یافتم. وی زمانیکه وارد بصره شد، محمد بن بشار گفت: امروز سالار فقیهان آمده است. 
محمد بن إبراهیم فوشنجی گفته است: در سال 228 هجری از بندار شنیدم، که می گفت: کسی چون محمد بن إسماعیل بر ما نیامده است، و من در همین سالها به وی افتخار می کنم. 
بخاری گفته است: کتاب تاریخ را که تصنیف کرده بودم، إسحاق بن راهویه دست مرا گرفت، و نزد امیر عبدالله پسر طاهر فوشنجی برد، و سپس به او گفت: ای امیر! آیا به تو سحر نشان ندهم؟ 
محمد بن ابی حاتم وراق گفته است: از یحیی بن جعفر بیکندی شنیده است، که می گفت: اگر مرا یارای آن می بود که از عمر خود بر عمر محمد بن إسماعیل می افزودم، این کار را می کردم، زیرا مرگ من مرگ یک کس است، و در مرگ محمد بن إسماعیل رفتن علم است.
أحمد بن إسحاق سهرماری گفته است: کسی که می خواهد به سوی فقیهی برحق و صادق بنگرد، باید به سوی محمد بن إسماعیل نظر کند. 
حسین بن محمد بن عبید معروف به عجلی گفته است: من کسی را بسان محمد بن إسماعیل و مسلم حافظ ندیده ام، ولی مسلم به مقام او نرسیده است. 
ابو طیب حاتم بن منصور گفته است: محمد بن إسماعیل در بصیرت و نفوذ در علم، نشانه أی از نشانه های خداوند است. 
و ابو سهل محمد بن نضر فقیه گفته است: به بصره، شام، حجاز و کوفه رفتم، و علمای آن بلاد را دیدم، هر یک از ایشان که از محمد بن إسماعیل یاد می کردند، او را از خود بر تر می دانستند. همچنان ابو سهل می گوید: از سی و چند عالم از علمای مصر شنیدم، که می گفتند: آرزوی ما در دنیا آنست، که به سوی محمد بن إسماعیل بنگریم. 
صالح بن محمد جزره می گوید: خراسانی را فهمیده تر از محمد بن إسماعیل ندیدم. او همچنان گفته است: وی در حدیث نسبت به همه حافظ تر بود، و من در بغداد بودم، که بر من املاء می کرد، بیست هزار نفر در آن مجلس حاضر بودند. 
امام الائمه ابوبکر محمد بن إسحاق بن خزیمه گفته است: در زیر آسمان کبود از محمد بن إسماعیل داناتری به حدیث نیست.
ابو عیسی ترمذی گفته است: در موضوع، علل و اسانید حدیث کسی را از محمد بن إسماعیل بخاری دانسته تر ندیده ام. 
مسلم به بخاری گفته است: شهادت می دهم که در جهان ترا همتائی نیست. 
أحمد بن سیار در تاریخ مرو گفته است: محمد بن إسماعیل بخاری طالب علم بود، با مردم می نشست، و بخاطر حدیث سفر می کرد، و در آن مهارت داشت، و صاحب بصیرت بود، و حدیث را خوب می شناخت، و خوب حفظ می کرد، و فقاهت داشت. 
عبدالله بن حماد الایلی می گوید: دوست دارم اینکه موی در بدن محمد بن إسماعیل می بودم.
موسی بن هارون مسمی به جمال حافظ بغدادی می گوید: به نظر من اگر همه مسلمانان جمع شوند، که کسی را مثل محمد بن إسماعیل بیابند، قادر نخواهند شد. 
حافظ ابوالعباس أحمد بن محمد بن سعید بن عقده گفته است: اگر کسی سی هزار حدیث نوشته باشد، هنوز هم از تاریخ محمد بن إسماعیل بی نیاز نخواهد شد. 
حاکم ابو أحمد در کتاب الکنی گفته است: بخاری از پیشوایان شناخت و جمع حدیث بود، اگر می گفتم: هیچ تصنیفی را ندیدم، که در حسن و بلاغت بسان تصنیف بخاری باشد، سخنی درست گفته ام. 
سلیمان بن مجاهد گفته است: محمد بن إسماعیل بخاری بمن گفت: حدیثی از صحابه و تابعین را نیاوره ام، مگر آنکه زاد گاه و محل بود و باش و جای وفات او را شناخته ام، و حدیثی از صحابه و تابعین را روایت نکرده ام، مگر آنکه اصل آنرا در کتاب خدا و سنت رسول الله(ص) در یافته ام. 
حاشد بن إسماعیل می گوید: در بصره بودم و محمد بن إسماعیل آمد، محمد بن بشار گفت: امروز سیدالفقهاء تشریف آورد. 
فوشنجی می گوید: از بندار شنیدم که می گفت: بر کسی مثل محمد بن إسماعیل بخاری بر نخوردم. 
ابو مصعب می گوید: محمد بن إسماعیل بخاری در نزد ما فقیه تر و بینا تر از أحمد بن حنبل است. 
ابو بکر بن ابی شیبه و محمد بن عبدالله بن نمیر گفته اند: مثل محمد بن إسماعیل را ندیدیم. 
محمود بن نضر(نظر) بن سهیل شافعی میگوید: به بصره ، شام، حجاز و کوفه سفر نمودم، و علمای آنها را دیدم، اما محمد بن إسماعیل بخاری از همه أی ایشان فضیلت داشت. 
و ابن صاعد وقتی صحبت از محمد بن إسماعیل بخاری می شد، او را قوچ شاخ زننده می گفت، یعنی کسی که در میدان مبازره با قدرت وارد می شود. 
و عبدالله بن أحمد بن حنبل می گفت: از پدرم شنیدم که گفته است: چهار حافظ بر جسته حدیث از خراسان بر آمده است، که یکی از ایشان محمد بن إسماعیل بخاری است. و نیز گفته است: و از خراسان مثل محمد بن إسماعیل بخاری کسی بر نخواسته است. 
صالح بن محمد أسدی می گوید: از محمد بن إسماعیل بخاری کسی دانا تر در حدیث نبوده است. 
عامر بن منتجع میگوید: از ابوبکر مدینی شنیدم، که می گفت: روزی در نیشابور در نزد إسحاق بن راهویه بودیم، و محمد بن إسماعیل نیز حاضر بود، إسحاق به حدیثی بخورد، که در آن عطاء کیخارانی از صحابه أی روایت کرده بود، إسحاق گفت: ای ابو عبدالله! کیخاران چیست؟ گفت: قریه أی است در یمن که معاویه(رض) این مرد صحابی را به آنجا فرستاد، و عطاء از او دو حدیث شنیده است، إسحاق گفت: ای ابو عبدالله! چنان است که آن قوم را دیده أی ! 
و یعقوب بن إبراهیم دورقی گفته است: محمد بن إسماعیل بخاری فقیه این امت است.
و ابو العباس حمید بن عبدالرحمن دغولی(دعولی) میگوید: اهالی بغداد برای محمد بن إسماعیل بخاری نوشتند: 
اَلمُسلِمُونَ بِخَیرٍ مَا بقیت(حَیِیتَ) لَهُم وَلَیسَ بَعدَکَ خَیرٌ حِینَ تُفتَقَد 
ترجمه: مسلمانان در نیکی و خیر بسر می برند، تا تو در میان آنها باشی، و پس از تو خیری نیست، آنگاه که تو نباشی. 
و ابو إسحاق بن أحمد بن زیرک می گوید: از ابو حاتم محمد بن إدریس رازی شنیدم، که می گفت: محمد بن إسماعیل بخاری از دانا ترین مردمی است، که به عراق آمدند. و نیز میگوید: در سال 247 هجری قمری می گفت: کسی از خراسان به نزد شما می آید، که از او حافظ تر در حدیث بیرون نشده است، و محمد بن إسماعیل بخاری بعد از یکماه آمد. 
و صالح بن سیار می گوید: از نعیم بن حماد شنیدم، که می گفت: محمد بن إسماعیل بخاری فقیه این امت است. 
و عبدان بن عثمان گفته است: من به چشم خود جوانی را بینا تر از محمد بن إسماعیل بخاری ندیدم. 
إبراهیم بن معقل ثقفی میگوید: از محمد بن إسماعیل شنیدم، که می گفت: در نزد إسحاق بن راهویه بودم، گفت: به بعضی از دوستان خود پیشنهاد می کنم، اگر کتاب مختصری را از احادیث رسول الله(ص) را تهیه نمایند، این مطلب در قلبم جا باز کرد، و شروع کردم به جمع کردن این کتاب یعنی جامع. إبراهیم میگوید: شنیدم از او که می گفت: داخل نکردم در کتاب جامع مگر آنچه که صحیح بوده، و از دراز شدن اجتناب نمودم. 
کشمیهنی می گوید: از فربری شنیدم، که به نقل از محمد بن إسماعیل بخاری می گفت: هیچ حدیثی را در کتاب خود ننهادم، مگر اینکه قبل از آن غسل کردم، و دو رکعت نماز خواندم. 
ابو طیب می گوید: از ابن خزیمه شنیدم، که می گفت: در روی زمین دانا تر و حافظ تر از بخاری را در حدیث رسول الله(ص) ندیدم. 
و غنجار در تاریخ بخارا می نویسد: ابو عیسی ترمذی گفته است: خداوند(ج) مزین ساخته است، این امت را به امام محمد بن إسماعیل بخاری. و نیز می گوید: در علل و رجال کسی را دانا تر از محمد بن إسماعیل بخاری نیافتم. 
و إسحاق بن راهویه می گوید: ای جماعت اصحاب حدیث! از این جوان حدیث بنویسد، زیرا اگر او در زمان حسن بن ابی الحسن(حسن بصری) می بود، مردم را برای فرا گرفتن حدیث و فقه بسوی او روان می کرد. 
و حاشد بن عبدالله می گوید: از مسندی شنیدم، که می گفت: محمد بن إسماعیل امام است، و کسی که او را امام نمی داند، خودش معیوب است. هم چنین می گوید: محمد بن رافع و عمرو بن زراره به نزد محمد بن إسماعیل بخاری آمدند، و از او سولاتی در باره علل الحدیث نمودند، بعد از آنکه بر گشتند، گفتند: وقتی به نزد او حاضر گشتیم، دانستیم که او از ما دانا تر و بینا تر است. 
و حسین بن محمد بن حاتم معروف به عبید العجلی می گوید: مثل محمد بن إسماعیل بخاری کسی را ندیدم. 
ابوبکر بن منیر می گوید: روزی محمد بن إسماعیل نماز می خواند، او را هفده مرتبه زنبور گزیده بود، اما او نماز را قطع نکرده بود، وقتی نماز را تمام کرد، گفت: نگاه کنید، چه چیزی در لباسم می باشد، و قتی نگاه کردند، اثر نیش زنبور و ورم در هفده جای بدنش دیده می شد.
و ابو الأعین میگوید: در دروازه محمد بن یوسف فریابی از محمد بن إسماعیل حدیث می نویشتم، در حالیکه در روی او موی نبود.(یعنی اینقدر جوان بود) 
و أحمد بن حمدون قصار میگوید:مسلم بن حجاج را دیدم که در نزد بخاری آمد، و پیشانی او را بوسه زد، و گفت: بگذار تا پاهایت را بوسه زنم، ای استاذ الأساتیذ! و ای سیدالمحدثین! و ای طبیب حدیث در شناخت علل آن! و بعد از وی در باره حدیث کفاره مجلس پرسان نمود، و او برایش علت آن را بیان نمود، و وقتی از آن فارغ شد، مسلم برایش گفت: بر تو غضب نمی کنند، مگر حسودان، و گواهی می دهم که در دنیا مثل تو وجود ندارد. 
ابن ندیم میگوید: ابو عبدالله محمد بن إسماعیل بن مغیره بخاری از علماء و محدثان مورد اعتماد بوده است. 
از عبدالله بن أحمد بن حنبل روایت است، که میگوید: از پدرم شنیدم، که می گفت: از خراسان کسی مثل محمد بن إسماعیل بیرون نشده است. 
و محمد بن أشعث بیکندی میگوید: از عبدالله بن أحمد بن حنبل شنیدم، که می گفت: پدرم گفته است: حفاظ خراسان به چهار نفر خلاصه می شود: 1 – ابو زرعه رازی. 2 – محمد بن إسماعیل بخاری. 3 – عبدالله بن عبدالرحمن دارمی سمرقندی. 4 – حسن بن شجاع بلخی.
محمد بن أبی حاتم وراق میگوید: بخاری در یک شب حدود بیست مرتبه از خواب بر می خواست، چراغ روشن می کرد، و حدیث می نوشت، چشمان بخاری در کودکی نا بینا شده بود، شبی مادرش إبراهیم خلیل الله را به خواب دید، که میگوید: خداوند بینائی را به اثر دعا یا گریه زیاد تو به پسرت بر گردانیده است، و صبح وقتی از خواب بر خاست، او را بینا دید.
علی بن مدینی میگوید: مانند بخاری را ندیدم. 
فلاس میگوید: هر حدیث را که بخاری نشناسد، حدیث نیست.
إسحاق بن راهویه میگوید: او از من بینا تر است. و از کسانیکه او را در فقه و حدیث بر إمام أحمد بن حنبل مقدم شمرده اند، یکی هم إسحاق بن راهویه است.
قتیبه بن سعید میگوید: به شرق و غرب زمین سفر نمودم، و مردمان زیادی را دیدم، اما بر کسی مثل محمد بن إسماعیل بخاری بر نخوردم. 
مرجئی بن رجاءمیگوید: بخاری نشانه أی از نشانه های خداوند است که در زمین راه می رود. 
ابو محمد عبدالله بن عبدالرحمن دارمی میگوید: محمد بن إسماعیل بخاری فقیه ترین، دانا ترین، کنجکاو ترین و پر تلاش ترین ما در طلب علم است. 
ابو حاتم رازی میگوید: محمد بن إسماعیل بخاری دانا ترین کسی است که به عراق داخل شده است. 
ترمذی میگوید: در عراق و خراسان ندیدم دانشمندی را مثل بخاری در فهم علل، تاریخ و معرفت اسانید. و میگوید: در نزد عبدالله بن منیر بودم، او برای بخاری گفت: خداوند ترا زینت این امت قرار داده است.
عبیدالله عجلی میگوید: محمد بن یحیی ذهلی را دیدم، که ار بخاری در باره اسامی، کنیت و علل سوال می کرد، و او مثل تیر از آنها رد می شد، مثلیکه قل هو الله احد بخواند.
ابن خزیمه میگوید: در روی زمین دانا تر به حدیث رسول الله(ص) و حافظ تر به آن از محمد بن إسماعیل بخاری ندیدم، و علماء به حفظ، درست کاری، دانش، فقه، پرهیزگاری، زهد و عبادت او معترف اند.
امام بخاری دارای حافظه بس قوی و نیرومند بود، و چون یکبار در کتابی نظر می کرد، هر آنچه را از نظر گذرانیده بود، حفظ می کرد، و توانائی وی در حفظ حدیث، مایه شگفتی، تحسین و اعجاب همگان شده بود، و حتی غیر قابل تصور می نمود.
یکی از وقایع که بسیار شهرت یافته، و عده أی از آن خبر داده اند، واقعه بغداد است که حافظ ابو أحمد بن عدی از آن به تفصیل یاد کرده است: چنانکه می گوید: شنیده ام از جمعی از مشایخ بغداد که می گفتند: آنگاه که محمد بن إسماعیل بخاری وارد بغداد شد، اصحاب حدیث بر وی گرد آمدند، و در صدد آن شدند، که نیروی حافظه وی را بیازمایند، آنها صد حدیث را انتخاب کردند، و متون و اسناد آنها را تغیر دادند، متن یک سند را در سند دیگر اوردند، و سند یک متن را سند متن دیگر ساختند، سپس احادیث منقلب شده را به ده نفر سپردند، و به هریک از ایشان وظیفه دادند، تا در مجلسی که به این مقصد دائر می گردید، ده حدیث را بر امام بخاری بخوانند، و در باره هریک از این احادیث از وی سوال کنند. در این گردهمائی علمی بزرگ که گروهی از مردم خراسان و بغداد جمع شده بودند، نفر اول ایستاد، و یکی از آن ده حدیث را بر امام بخاری خواند، و از وی سوال کرد، امام بخاری گفت: من این حدیث را نمی شناسم. وی سپس حدیث دوم را بر إمام بخاری خواند، و إمام بخاری گفت: من این حدیث را نمی شناسم. تا آنکه ده حدیث خویش را یکایک بر إمام بخاری خواند. و إمام بخاری در برابر هر یک می گفت: من این حدیث را نمی شناسم. علمائیکه در آن مجلس حضور داشتند، به سوی یکدیگر نگریستند، و با خود می گفتند، که وی می شناسد، ولی کسان دیگریکه موضوع را درک نکرده بودند، عجز، قصور و ضعف حافظه را به وی نسبت می دادند. سپس نفر دوم برخاست، و حدیث اول خود را خواند، و إمام بخاری گفت: من آنرا نمی شناسم، تا آنکه هر ده حدیث را خواند، و از وی همان جواب را شنید، که من آنرا نمی شناسم، بعد نفر سوم و چهارم تا نفر دهم احادیث خویش را به ترتیب بر إمام بخاری خواندند، و او در برابر هر یک می گفت: من آنرا نمی شناسم. آنگاه که همه از خواندن احادیث مقلوب فارغ شدند، إمام بخاری روی به نفر اول کرد، و گفت: تو حدیث اول را چنین خواندی، یعنی صورت غلط حدیث را، همچنانکه خوانده بود، بر وی خواند، و سپس صورت درست حدیث مذکور را خواند، و به همین ترتیب صورت غلط و درست هر ده حدیث را بر وی خواند، یعنی متن هر یک از احادیث را به اسناد مربوطه أی آن آورد، و اسناد هریک را به متن مربوطه أی آن برد، و سپس متوجه نفر دوم شد، و با وی نیز به همین منوال عمل کرد، تا آنکه همۀ احادیث هر ده نفر را که جمعاً صد حدیث می شد، هم صورت مقلوب آن را خواند و هم صورت درست آن را، این حالت همۀ حاضرین مجلس را به اعجاب و تحسین واداشت، و ایشان به قوت حافظه و کمال فضل وی اقرار و اذعان نمودند. 
و آنگاه که إمام بخاری وارد سمرقند شد، نیز در آنجا شبیه واقعه بغداد رخ داد، چنانکه چهار صد تن از علمای حدیث گرد آمدند، و اسناد حدیث را بر هم زدند، اسناد شام را در اسناد عراق آوردند، و سلسله أی اسناد رجال را خلط کردند، و متن حدیث را به سندی غیر از سند آن آوردند، و سپس همه را بر إمام بخاری خواندند، إمام بخاری هر یک از احادیث را به سند آن در آورد، و اسناد آنرا درست و اصلاح کرد، و هیچ یک از اسناد یا متن ساقط نگردید. 
إمام بخاری در سال 215 هجری قمری به نیشابور آمد، و زمانیکه در این شهر اقامت گزید، محمد بن یحیی ذهلی که بزرگ علمای آن شهر بود، گفت: نزد این مرد صالح بروید، و از او حدیث بشنوید، مردم از هر سو بر وی گرد آمدند، تا آنکه در مجلس درس محمد بن یحیی اختلال رخ داد. 
حاتم بن أحمد بن محمود گفته است: از مسلم بن حجاج شنیدم، که می گفت: آنگاه که محمد بن إسماعیل به نیشابور آمد، مردمان آنجا به مسافت دو یا سه منزل به استقبال وی بر آمدند، محمد بن یحیی ذهلی نیز در جلسه خود گفته بود، که هر کس می خواهد از محمد بن إسماعیل استقبال کند، این کار را بکند، و من از وی استقبال می کنم، و او از وی استقبال کرد، و همۀ علمای نیشابور نیز از وی استقبال کردند. 
ابو أحمد بن عدی می گوید: جمعی از مشایخ مرا گفته اند: آنگاه که محمد بن إسماعیل وارد نیشابور شد، و مردمان نزد وی جمع شدند، این امر حسادت برخی از مشایخ زمان را بر انگیخت، و برای اصحاب حدیث گفتند: که محمد بن إسماعیل گفته است: ( لفظی بالقرآن مخلوق. ) یعنی لفظ من در قرآن مخلوق است. آنگاه که بخاری وارد مجلس شد، کسی ایستاد، و گفت: ای ابو عبدالله! آیا تو گفته أی که لفظ من در قرآن مخلوق است، یا غیر مخلوق؟ بخاری از وی روی گردانید، و او سه بار سؤال خود را تکرار کرد، و اصرار ورزید. سپس بخاری گفت: قرآن کلام خداوند است و غیر مخلوق، و افعال بنده گان مخلوق است، و امتحان بدعت است. آن مرد سر و صدا را انداخت، و گفت: که بخاری گفته است: ( لفظی بالقرآن مخلوق. ) ترجمه: لفظ من در قرآن مخلوق است.
حاکم گفته است: آنگاه که مسأله ( لفظ ) میان بخاری وذهلی رخ داد، مردم با بخاری قطع رابطه کردند، به استثنائی مسلم بن حجاج و أحمد بن سلمه، زیرا ذهلی گفته بود، هر کس این ( لفظ ) را بگوید روا نیست در مجلس ما بنشیند، مسلم ردای خود را بر دستار خود کشید، و بر خاست، و هر آنچه را از ذهلی استماع کرده بود، بر پشت شتر بست، و به وی فرستاد. 
حاکم ابو عبدالله گفته است: از محمد بن صالح هانی شنیدم، که أحمد بن نصر نیشابوری گفته است: من نزد بخاری رفتم، و به او گفتم: ای ابو عبدالله! این مرد ذهلی، در خراسان مقبول مردم است، به ویژه در این شهر، و در این مورد بحدی اصرار می ورزند، که احدی را یارای آن نیست، که حرفی بر زبان آورد، تو در این مورد چه فکر می کنی؟ بخاری دست خود را بر ریش خود کشید، و گفت: ( وَ أُفَوِّضُ أَمرِی إِلَی اللهِ، إِنَّ اللهَ بَصِیرٌ بِالعِبَادِ. ) ترجمه: من کار و بار خود را به خداوند وا می گذارم، خداوند بنده گان را می بیند. سوره غافر آیه 44 
بار الها! تو خود می دانی، که من نه بخاطر حشمت و جاه، و نه هم بخاطر ریاست خواسته ام، به نیشابور اقامت نمایم، بلکه نفس من فقط بخاطر استیلای مخالفین بر وطنم از مراجعت بدانجا اباء ورزید، و همانا این مرد از روی حسد با من کمر به مخالفت بسته است، و این فقط بخاطر چیزی است، که خداوند به من ارزانی داشته است، نه چیز دیگری. سپس بخاری گفت: ای أحمد! من فردا از این شهر می روم، تا شما بخاطر من از سخن وی برهید.
حافظ ابوبکر بن عمر می گوید: سبب دوری محمد بن إسماعیل بخاری از شهرش آن بود، که امیر خالد بن أحمد ذهلی والی و نماینده طاهریان در بخارا گفت: به منزلم بیا، و فرزندانم را کتاب جامع و تاریخ را درس بده، او از این کار امتناع کرد، و باز امیر خالد گفت: جلسه أی درسی را دائر کن که تنها فرزندان من باشند، امام بخاری از آن نیز امتناع نمود، امیر بر آشفته گردید، حریث بن ابی الورقاء و دیگران را خواست، تا آنکه در روش امام ایراد گرفتند، و او را از شهرش تبعید نمودند، اما یکماه بعد بود، که عبدالله بن طاهر امیر طاهریان خالد بن أحمد ذهلی را از امارت بخارا عزل کرد، و او را بر ماده خری سوار نمودند، و گرد شهر گردانیدند، و بانگ زدند، که این است سزای اعمال بد، و عاقبت کارش به ذلت و حبس انجامید، و در بغداد محبوس گردید تا وفات یافت، و کسی هم نبود که او را در این مصیبت یاری کند. 
حاکم گفته است: از ابوالولید حسان بن محمد الفقیه شنیده ام، که می گفت: محمد بن نعیم گفته است: از محمد بن إسماعیل در مورد إیمان سوال کردم، وی گفت: إیمان شامل قول و عمل است، زیاد و کم می شود، و قرآن کلام خداوند است، و غیر مخلوق است، و بهترین یاران رسول الله(ص) ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان و سپس علی هستند. و من بر همین باور خود زنده گی می کنم، و بر این باور می میرم، و بر این باور بر انگیخته می شوم انشاء الله تعالی. 
إمام بخاری فرمود: افعال بنده گان از قبیل حرکات، صداها و نوشتن مخلوق است، اما قرآنی را که مردم بر زبان می خوانند، و در اوراق می نویسند، و در قلوب حفظ می کنند، کلام خدا و غیر مخلوق است. خداوند(ج) می فرماید: ( بَل هُوَ آیَاتٌ بَیَّنَاتٌ فِی صُدُورِ الذَّینَ أُتُوا العِلمَ.) ترجمه: بلکه این قرآن آیات روشن الهی است، در لوح سینه آنان که از خدا نور علم و دانش یافتند. سوره عنکبوت آیه 49 
و محترم آقای عبدالعلی نور احراری در ترجمه فارسی صحیح البخاری به نقل از یوسف تلال مترجم انگلیسی کتاب أدب المفرد در باره واقعه نیشابور می نویسد: در آن زمان مسائل اساسی أی در اسلام پدید آمده بود، که در میان علماء مناقشه و مباحثه می شد، امام بخاری در آن زمان ظهور نمود، و شیوۀ تازه أی در جمع آوری حدیث ایجاد کرد، وی حالات و احوال راویان حدیث و شرح حال و بیو گرافی آنها را مطالعه کرده، و از آن کتبی تالیف کرد، و بر نقاط منفی برخی از راویان انگشت اعتراض گذاشت، و روایات ایشان را رد کرد، و در ان توضیح داد که کدام راوی قابل اعتماد است، و کدام راوی قابل اعتماد نیست، و این امر به شهرت وی افزود، او به هر شهری که سفر می کرد، مردم شفته و مشتاق وی بودند، و از وی پذیرائی می کردند، البته هزاران نفر دیگر از این عمل وی نا راضی بودند، زیرا می دیدند که وی روایات حدیث پدران، مادران، اجداد و اقارب ایشان را نادرست و غلط تشخیص داده است، و این موضوع که در جامعه برای آنها افتخاری بزرگ بار آورده بود، پایمال می شد، زیرا این نوعی امانت به صداقت و راستگوئی آن به راویان به شمار می رفت. 
مسئله دیگر که مفهوم پیچیده و غامضی داشت، مسئله ( إیمان ) بود، یعنی إیمان از نظر شرع چیست؟ إمام بخاری در این مسئله موقف حاد و خاصی اختیار کرد، و می گفت: مفهوم إیمان از اقرار زبانی ( لا إله إلاالله، و محمد رسول الله. ) فرا تر می رود، و أعمال شخص را در مفهوم إیمان داخل می دانست، و حتی چنان موضع گیری کرد، که گفت: وی از کسی که إیمان را اقرار و عمل نداند، حدیث نمی گیرد، و إیمان مسلمان را شامل عقیده و عمل می دانست.
مسئله أی دیگریکه در آن صدها تن زندان و شکنجه شده بودند، موضوع ( مخلوق بودن قرآن بوده است. )
در آن زمان که امام بخاری می زیست، شهر نیشابور که مسیر راه آمد و شد وی بود، بزرگترین کانون درخشان در جهان اسلام بود، و هم چنان این شهر زاد گاه إمام مسلم صاحب صحیح مسلم و إمام محمد ذهلی بود. ذهلی بیست سال از إمام بخاری بزرگتر بود، و در واقع هنگامیکه هنوز إمام بخاری بدنیا نیامده بود، محمد بن یحیی ذهلی لقب امیر المؤمنین در حدیث را گرفته بود، همان لقبی که امروز إمام بخاری به آن شهرت دارد. 
إمام بخاری در سال 250 هجری قمری به نیشابور سفر کرد، آنگاه که خبر مواصلت وی انتشار یافت، إمام مسلم و إمام محمد بن یحیی ذهلی که شیخ المشایخ نیشابور بود، به شاگردان و پیروان خود گفتند، که همگان به ملاقات إمام بخاری بروند، محفل بزرگ و شانداری در دارالبحار برای پذیرائی از إمام بخاری بر گزار شد، چنان محفلی که تاریخ نیشابور نه قبل از آن و نه بعد از آن شاهد آن بوده است. قبل از آغاز محفل إمام ذهلی به شاگردان و پیروان خویش دستور داد، که مسائل مشاجره آمیز و بحث انگیز را با مهمان خود در میان نگذارند، زیرا از بحث بر روی این مسائل بدعت گذارانی که پیرو فلسفه یونان بودند، بیشتر نفع خواهند برد. 
ابو سعید حاتم بن أحمد کندی میگوید: از مسلم بن حجاج شنیدم که می گفت: وقتی إمام بخاری به نیشابور آمد، محمد بن یحیی ذهلی گفت: هرکس می خواهد از محمد بن إسماعیل استقبال نماید، آنرا انجام دهد، و خود محمد بن یحیی ذهلی و عامه علمای نیشابور نیز در سرای بخارائی ها از او استقبال کردند، و برای ما محمد بن یحیی ذهلی گفت: از بخاری در موارد کلامی از چیزی سوال نکنید، زیرا اگر جوابی بر خلاف آنچه بر آن ما معتقدیم بگوید، و بین ما و او چیزی واقع گردد، مورد سرزنش حروریان، رافضیان، جهمیان و مرجئیان در خراسان واقع می شویم. 
اما در روز سوم این محفل بزرگ و شاندار که صحن سرای مملو از انبوه مردم بود، و آنها آمده بودند تا با بزرگترین عالم زمان خود ملاقات کنند، و صحبت او را در یابند، در آن جلسه کسی از إمام بخاری پرسید، که آیا قرآن مخلوق است؟ إمام بخاری در آن مجلس که إمام ذهلی نیز حاضر بود، پاسخی داد که موقف آشتی نا پذیری وی را نمودار کرد، و این پاسخ عواقب بدی بدنبال داشت. وی گفت: اعمال ما مخلوق است، و گفتار ما اعمال ما است. به مجرد شنیدن این پاسخ، حاضرین از تفسیر إمام بخاری عقائد خویش را جامه پوشیدند، و سامعین مجلس را نوعی سراسیمگی و بی نظمی فرا گرفت. روز دیگر إمام ذهلی اعلامیه أی مبنی بر این متن صادر کرد، و به اطلاع عموم رسانید که: ( قرآن کلام خداوند است، و مخلوق نیست، و کسی که إدعا کند، که در هنگام تلاوت قرآن، لفظی را که قرائت می کند مخلوق است، او بدعت گذار است، و نباید کسی با وی همراهی کند، و یا با او سخن بگوید. بنا بر این سر از امروز هر کس که به سوی محمد بن إسماعیل برود، باید او را به بدعت گذاری متهم کنید، و در واقع نباید کسی با وی نشست و بر خاست کند، زیرا کسی که چنین کند، او نیز همان عقیده را دارد. ) این مسئله یک جدل و مناقشه أی نا خوشایند را در تاریخ علمای اسلامی پدید آورد. و در میان این دو اصل مشهور ( عقیدتی ) معدودی از علماء توانستند که موقف بی طرفی اتخاذ کنند، زیرا برخی این طرف و برخی آن طرف را ترجیح دادند، در نتجه بسیاری از علمای کلاسیک بر آن شدند، که نحوه أی کار بخاری را رد نمایند، ابو زرعه رازی و ابو حاتم رازی همۀ احادیثی را که از إمام بخاری اخذ کرده بودند، به سوی وی رد کردند. 
چنانکه ابن أبی حاتم رازی در کتاب الجرح والتعدیل می نویسد: محمد بن إسماعیل بخاری مکنی به ابو عبدالله بوده، و در سال 250 هجری قمری به ری آمد، و از عبدان مروزی، أبی همام صلت بن محمد، فریابی، و ابن أبی أویس حدیث نوشته، و از او پدرم و ابو زرعه حدیث شنیدند، اما بعد او را ترک کردند، و قتی که برای ایشان محمد بن یحیی ذهلی نیشابوری نامه نوشت، که او در نزد ایشان لفظ قرآن را مخلوق دانسته است. 
محمد بن نصر مروزی میگوید: از محمد بن إسماعیل بخاری شنیدم، که می گفت: کسی که از طرف من می گوید: که من گفتم: ( لفظی بالقرآن مخلوق.) بدرستی که دروغ گفته است، و من گفتم: أعمال بنده گان مخلوق است. 
و مسلمه در صله گفت: وی شخصیتی ثقه، جلیل و عالم به حدیث بود، و او در باره خلق قرآن سخن گفت، و این مطلب باعث شد، که علمای خراسان از او روی بگردانند، و او از ایشان فراری شد، و در حالت ترس وفات یافت. 
و نتجه أی بس جالب این مناقشه یکی هم آن بود، که إمام مسلم کوشید، در این جدل بی طرف بماند، چنانکه وی بی طرف ماند، و به همین سبب است که وی در صحیح خود نه از إمام بخاری حدیث روایت کرده و نه هم از ذهلی. 
در نتجه با وقایع فوق در ظرف چند روز وضع در نیشابور بر إمام بخاری تحمل نا پذیر گردید، و بخاری مجبور شد که نیشابور را ترک نماید، و آنگاه که قصد رفتن بخارا را کرد، خبر نداشت که إمام ذهلی به همۀ علماء و امیران شهر ها جریانات و حوادث را خبر داده است، آنگاه که إمام بخاری به بخارا نزدیک شد، دید که در بیرون شهر در نزدیک دروازه یک خیمه أی بزرگی بر پا شده است، و هر کس که در آن شهر نام و شهرتی داشته، به استقبال او آمده است، و هنگامیکه وی بدانجا رسید، انبوه مردم او را در میان گرفتند، و بر سر وی طلاء و نقره پاشیدند، که این استقبال به ذات خود بی نظیر بود. 
إمام بخاری برای مدتی در مسجد و خانه أی خود درس می داد، و امیر بخارا در صدد آن بود تا راهی بیابد که بتواند إمام بخاری را تبعید نماید، زیرا علمای شهر از طرفداران إمام ذهلی بودند، و إمام بخاری را بدعت گذار می دانستند، ولی عامه مردم و تعداد زیادی از علماء از وی حمایت و طرفداری می کردند، روزی امیر بخارا که امیر خالد بن محمد ذهلی نامیده می شد، برای إمام بخاری توسط قاصد خود پیامی فرستاد، که وی کتاب صحیح و تاریخ خود را نزد او بیاورد، و او را بشنواند، این پیام پیامی عادی نبود، بلکه نوعی رو در روئی حساب شده به شمار می رفت، و هیچ عالم متکی به خود چنین سؤالی را پاسخ نمی گوید. إمام بخاری برای وی پیغام فرستاد، که بگوید: من علم را خوار نمی کنم، و به در سرای امیران نمی برم، اگر او می خواهد چیزی از من بشنود، به خانه یا مسجد من بیاید، اگر نمی خواهد این کار را بکند، مرا از درس دادن منع کند، که در روز قیامت به خاطر ترک علم معذرتی داشته باشم. و به همین سبب بود که مجبور شد بخارا را ترک بگوید. 
محمد بن أبی حاتم وراق گفته است: شنیدم از غالب بن جبرئیل همان کسی که بخاری در قریه خرتنگ نزد وی فرود آمده بود، که می گفت: وی روزی چند نزد ما ایستاد، سپس بیمار شد، و قاصدی از اهل سمرقند آمد، که اهالی سمرقند از وی التماس کرده بودند، که نزد ایشان به سمرقند برود. وی پذیرفت، برایش سواری آماده شد، کفش پوشید، و دستار بر سر نهاد، و چون بیست گام یا به همین حدود سواره رفت، و من بازوی او را گرفته بودم، مرا گفت: پیاده ام کنید. او را پیاده کردیم، سپس دعا کرد، و دراز کشید، عرق زیادی از او جاری شد، و وفات کرد.
و ابن عدی می گوید: از عبدالقدوس بن عبدالجبار سمرقندی شنیدم، که می گفت: محمد بن إسماعیل بخاری به قریه خرتنگ که از قرای سمرقند بود، و دو فرسخ