آرشیف

2018-4-10

محمد دین محبت انوری

آشنایکه برادر شد

من نمیدانستم که الفت درعالم بیگانه پا به محیط وجود دل می بندد وقلب سرنوشت حیات را با محبت او ادامه میدهدو هیچگاهی ودرنهایت گسست ناپذیرمیشود.
ویاد او درضمیروذهن فرامش ناشدنی میماند.به فرمان دل بود که اطاعتش میکردم ونهال دوستی برشاندم ازانجایکه:
36 سال قبل ازامروز اولین شناخت وملاقات من واو درنظام زندگی حیرت وساده دلی را به دست دوستی سپرده بود که درین مدت با تحول وتنوع فراز ونشیب ودرآتش وآب حیات دوره میکرد ودرتلاطم روزگار سختی وزحمت هارا پیچ درپیچ میزیسته است ورنج زندگی را یکایک با باد توفان ها بدوش سبکبارمیبرده است.
دوستی ما از اول بی پیرایه ونامعین به نظرمی آمد وبدون تلاش ناخود آگاه پیش آمد ونصیب را وسیله کرد تا که مای ومن هردو باهم پیوند اندیوالی در بکوه دوستی صادقانه بدوش بکشانیم.ریشه دوستی شناخت ما از ولسوالی چمکنی ولایت پکتیا شروع وبه چهارصد بستر بستری وزخم ها ازیک سورسیده بود. باز به دامنه دامنه های دشت جلال آباد میدود وکابل- سرای شهزاده را وسیله ارتباط کرد وزیراکبرخان وهلمند دوری فاصله هارا کوتاه مینمود باقی بخیه دیدار را به سلیم کاروان دوخت. گوهرمحبت ما عقیق را مهره بدست کرده است که هرگز نمیتوان دوری جست وفراموشی را بس شمرد.تنها توکل نبود بلکه تقدیرهم دست او شده بود تا در ده های گذشته دنبال عمرمارا محکم گرفته وپابه پای فصل های زندگی خودرا بهم میرساند. وشیرازه خامشی دوستی را شیرین تر میساخت. دوست من مردی استثنای ومتفاوتی است که در زمان خدمت نظام باهم همکیش وهمنوا شدیم شش سالیکه باهم درته یک اطاق زندگی پرتب وتلاشی را سپری کردیم آتش جنگ وطنی بیشترازشعله پنهانی دلهای ما فروزان بود.
وما بودیم که درغم وطن بودیم ووطن درفکر دوری وپراکنده گی ما شده بود.
آن مرد دلاور وگردن کش را نمیتوانم توصیف نمایم سیما وهویت که دارد نمایانگر شهامت، مردانگی وسخاوت ودینداری را می نمایاند.وهرازگاهی اورا ملاقات کنی هزار سخن برای آرامش دلت به گفتن دارد.
که قلم به نوشتن اش حیرت ازدست میدهد وعجزمیخواهد زمانی بود که ما باهم دیگرنا آشنا بودیم. چرخ فلک وقتی را آورد که همدیگر را بهتر وشایسته ترمیدانیم وباهم انس گرفته ایم وبیاد دیدارآتش دل خاموش میکنیم.
اواست: الحاج نوراحمد فیضی باشنده اصلی ولایت قندهار وسکونت فعلی درشهرکابل دارد واز وهم اینکه وقت پیداشود باهم کمترزنگ میزنیم چونکه صحبت های ما امواج شبکه را دلگیر میکند وزمان همشریان را درلین تلفون به چالش وبهانه میرساند وفضای وقفه هارا کوتاه کرده وبه درازا میکشاند تا اینکه ناخود آگاه یا کریدت تمام شود ویا شبکه سکتگی آورد درغیرآن حرف های ما گرمترازدود سینه حرارت ندارد. تا بادا چنین بادا!

پایان
شهرفیروزکوه(چغچران)
19حمل 1397