آرشیف

2015-10-28

گل رحمان فراز

☆ اگر غور نا امن است به اروپا برو! ☆

 

اگر غور نا امن است به اروپا برو!

پ.ن: اندیشه محمد عمر صافی بین والیان ولایات افغانستان ملی می شود!
¤ دوست داشتنِ محل زیست و یا همان ولایت که در دامنه آن پرورش یافته ایم یکی از شروط اصلی دوست داری محیط زیستی بشمار می رود و علاوه بر آن ما اکثرا بخاطرِ این موضوع را شعار همیشگی خویش قرار می دهیم که فرموده قرآن کریم نیز زیر پا نشود که آن عبارت از (حب الوطن من الایمان) است. اما با کمال تاسف اینکه ما نظر به آن چیزیکه در زبان خویش به آن فوقا اقرار نموده ایم پابند نیستیم و همیشه کوشش می کنیم همان شعار را جدا از عمل بپنداریم و کدام ربطی بین عمل و شعار ایجاد نمی کنیم که اتفاقا قصه سکولاریزم (جدایی دین از سیاست) را بخود می گیرد یعنی به این ماند که جایگاه دین و مذهب را در محله های مشخص و محدود (مسجد،‌ کلیسا، درامسال..) قرار بدهیم و در بیرون دست به کار های بزنیم که کاملا خلاف آیین دینداری و مذهب داری است و ادیان هم نتوانند کدام غرضی در قبال آن داشته باشند و همانطور ما خود را وطن پرست و وطندوست می پنداریم اما بدون شک مثقالی از خاک ساحت خارج را به خروار خاک خود مان برابر نداریم!
¤ هر کس به نحوی خود را دانای امورات که خود آرزوی کسب همان موارد را از اول به ذهنیه خویش می پروراند، می داند و این دانایی کدام معیار اندازه گیری و سنجش مشخصی ندارد و همانند وسعت جهان هر کس است (وسعت جهان هر کس به اندازه بینش فکر اوست). اما بنظر من انسان دانا و فهمیده تنها کسی نیست که چیزی بداند و همان موارد را بتواند به سادگی از ذهنیه خویش به ذهنیه دیگران انتقال دهند، چون روشیکه وی برای انتقال موارد اختیار می کند از همه موارد دیگر مهم تر و با اهمیت تر است. بر فرض،‌ افراد زیادی وجود دارد که از دانایی شان سؤه استفاده های بزرگی داشته اند و با نیرنگ های ابلیسانه شان، جان های خیلی ها را به خطر انداختند و یا حتی گرفتند.
¤ مهم ترین اصل دانایی بنظر من بی طرفی و قضاوتمندی بر اساس شواهد بدست آمده و یا حقایق آشکار شده است، فرق نمی کند اینکه همان حقایق به نفع و فایده خودمان، دوستان مان و یا دشمنان مان باشد، خیلی ها را می شناسم که با وجود دلایل کاملا قانع کننده قرآنی دست به نقد آن می زنند و برای اینکه خود را از دیدگاه خویش غالب مورد بگیرند، مآخذ خویش را علم عقلانیت و یا علم فلسفه که پایه های اصلی اش بر عقل استوار است، کار می گیرند.
¤ در این اواخر، در ولایتم عده کثیر از مردم که تعلق به اقوام مختلف داشتند، در تظاهرات گسترده ی که از طرف رئیس و اعضای شورای ولایتی، عامه علمای ولایت غور، شورای علما، شوراهای مردمی، نهادهای جامعه مدنی، بزرگان اقوام ولایت غور، سران جهادی، سران مردم غور، جوانان، شورای شهر فیروزکوه، شورای اصناف شهر فیروزکوه علیه ولایت دو ماهه بانو "سیما جوینده" راه اندازی شده بود و من هم با عادت همیشگی ام به (کنجکاوی) موضوع را دنبال نمودم و دیدم که حدودِ مشخص در قضاوتِ عادلانه مان همان ها حق به جانب اند و مواردِ را که آنها در مظاهره مسالمت آمیز شان به تکرار می گرفتند مواردِ ذیل بود؛

– بی سوادی جوینده!
– عدم توانایی در مدیریت درست مقام ولایت غور!
– عدم توانایی مدیریت نفوس یک میلیونی غور!
– گسترش نا امنی ها و اختلافات ذات البینی از زمان تقرر بانو!
– کندزی شدن غور با استمرار ماموریت جوینده!
– خانوادگی ساختن ادارات ولایت غور!
– رایج خشونت علیه مردم عوام از طرف برادران بانو والی!

¤ این همه موضوعات بوده اند که حتی اگر کسی یک چیزی را بنام وجدان در وجود خویش داشته باشد به خوبی درک می کند که هر شعار که آنها بصورت مسالمت آمیز در جاده های شهر فیروزکوه می دادند، مناسب حال "جوینده" باشد و وی نباید همه گفته ها را به فراموشی بسپارد و دست به کار های غیر منطقی بزند که آنرا نه وجدان سالم بپذیرد و نه عقل دانا و از همان خاطر بود که نقد نامه ام را بخاطر بهبود اوضاع سیاسی غور (گرچند من و توصیه آن هم به شخص اول ولایت خیلی ها فاصله است اما اینکه احساسم مرا وادار به اجرای اجبار این موضوع کرد، من هم دریغ نورزیدم) پیشکش پیش دوستان نمودم و خواستم حرف دلم را بشنوند اما در بدل همان مقوله، اخطاریه های بی شمار و توهین های کاملا بیجا را از هر طرف دریافت کردم و مرا یگانه کسی خواندند که انگار دوست و دشمنم را نمی شناسم و بر اساس ایده بعضی از شخصیت ها حرکت می کنم و اکثرا می کوشم تا خود کش و بیگانه پرور باشم!
¤ اینکه مردم چه قضاوتی را در قبال من انجام می دهند و یا چه ایده را به ذهنیه خویش در رابطه به من می پرورانند برایم مهم نیست و حتی اندک ترین تاثیراتِ را در زندگی من وارد نمی نماید و همیشه همان قضاوت های که بر اساس ملیت گرایی و قوم گرایی از زبان افراد برایم گوشزد می شود نا دیده می گیرم ولو هر کس که باشد.
¤ تا هنوز آزاد زیستم و اندیشه ام را آزاد نگهداشته ام و شکر خدا که کوله بار هیچ کس را تا هنوز بر نداشته ام و هیچ کس برایم تا حال کاری را انجام نداده است که بر اساس همان مورد، مدیون کردار وی باشم و از اثرِ همان مدیون بودن نتوانم آزادی را در قبال نوشته هایم دریابم. از این رو بدانید که هر چه می گویم اندیشه خودم است و بستگی به دیکته و یا انگیزه دهی غیر مستقیم و یا مستقیم کسی دیگر ندارد. گر چند انتقاد، نقد و توصیه را علیه خانم سیما جوینده بس کرده بودم و نمی خواستم که از این به بعد چیزی در قبال وی نوشته کنم چون دیدم که گوش شنوای از طرف بانو و اطرافیان اش در قبال وجود ندارد و همه زحمات های نثرینه سازی مان توسط اخطاریه ها و تهدید های بی مورد ایشان استقبال می گردد اما باز هم وجدانم مرا آرام نگذاشت و مرا وادار کرد تا این مقاله را به مناسب مصاحبه اخیر بانو با رادیو صدای آزادی زیر نام "جان من و فامیلم در خطر است!" بنویسم و آن قرار ذیل است:
¤ بانو جوینده، می دانید و می دانیم که در اکثر موارد هرگاه کسی بخواهد ما را ضربه بزند، ضربه زدن همانا انداختن سنگ بر جبین ما و خون کردن عضو وجود مان نیست بلکه سخنان که منطق در آن مرده باشد و استدلالی را در قبال خویش نداشته باشد بد تر از آن سنگی است که بر جبین ما می خورد و اینکه ما نمی دانیم که بکجا خورده و کدام ناحیه را متاثر ساخته مربوط و منوط به خود مان می گیرد. وقتیکه تو با همه اقتدار و توانایی نظامی که در سطح ولایت داری، نتوانی زندگی خودت و فامیل ات را از دست قوماندان ها و زورگویان محلی در امان سازی، چطور توقع داری که همان نیروهای ملی امنیتی که در زیر دست شما کار می کنند امنیت عامه مردم ولایت غور را تامین بتوانند؟ (این در واقعیت خود سنگیست که خود تان در پیشانی خودِتان کوبیدید.) و این خود رمزیست برای ارشد مردان حکومت وحدت ملی تا چاره تبدیلی و انفکاک خود تان را از زبان خود تان بجویند.
¤ میدانم و می دانند که پشت سرِ این گفته ات هم راز ها نهفته بوده و هست و می خواستی تا از این طریق شهرت جهانی بدست بیاوری و به جامعه جهانی طوری وانمود بسازی که حفظ جان خودت و فامیل ات برایت مهم تر و اساس تر از حفظ و تامین امنیت، بر قراری صلح پایدار…! است اما بدان که بیل جامعه جهانی همیشه نمی تواند خاک ور دارد و شاید فورموله استاد و اهمیت درس را تا جایی به شباهت بگیرد (معلم هم دروازه را نشان می دهد و هم آن را باز می کند اما داخل شدن به اطاق از طریق دروازه کار خودت است و باید روش دخول به اطاق را خودت جستجو کنی!) آنها از تو تا حدی حمایت کردند که صرف نظر از درایت فکری، توانایی کاری و پس زمینه تحصیلی ات، ترا منحیث والی ولایت ات مقرر نموده اند اما آنها نمی توانند برای همیشه پاسبان ابقا ات باشند. (آنها وسیله ماهی گیری را برایت خریدند اما نه ماهی گرفتن را!) با پس زدن و حقیر شمردن همه اقوام نمی توان در ولایت که ریشه کامیابی ها و ناکامی هایش همه بر وجود همان قومیت ها گره خورده، حاکمیت و یا ولایت کرد!
¤ یا امکان دارد که فکرِ سفر اروپا به سرت خورده و می خواهی همانند محمد عمر صافی کاروان سفر را به قصد پناهنده سیاسی شدن به اروپا به حرکت در آوری! هرگاه تمایل ات بدان است، پس لطفا از روابط حسنه که با سفارت های آلمان، فرانسه و امریکا تا حال با شعار دادن ضد ملا ها، زن ستیز ها و غاصببین زمین ایجاد نموده اید استفاده نموده و از کندزی شدن غور جلوگیری نمایید.
¤ در آخر، اگر این گفته تان منطق می داشت و در واقعیت قابل قبول وجدان های بیدار می بود، خودم اولین کسی می بودم که شب و روز به وصف شما و فعالیت های چشم گیر شما و همچنان به ضد دشمنان شما و فعالیت های پرخاش گر آنها می نوشتم اما می دانم که چنین نیست و تو تنها می خواهی بهانه ی برای ابقا ات بسازی و دولتمردان مرکزی را مصروف همان موارد کنی.
¤ حال اگر فرضا همان حدسیه شما را فرضیه مبتنی بر منطق بگیریم، چطور می توانیم خود را قانع بسازیم که وقتیکه آنها توانایی کلی به مخاطره انداختن زندگی جوینده و فامیل اش را داشتند و دارند، چرا هر روز به صورت مسالمت آمیز به جاده ها می ریزند و علیه حاکمیت نا خردمندانه جوینده شعار های مسالمت آمیز خویش را مطابق به مواردِ مندرجهِ قانون رسانه ها و اصول تظاهرات جهانی شعار می دهند؟
¤ هرگاه قوماندان های مسلح غیر مسئول در پی از بین بردن تو و فامیل ات اند، تو چرا ولایت ات را قومی ساخته ای و بخاطر ابقا ات در سمت مقام ولایت، از زورِ اقوام سلطانیار و خدایار کار می گیری؟ آیا همان اشخاص که علیه تو تظاهرات کردند مربوط یک قوم و یا قبیله مشخص می شدند و یا جمعی از کلیه اقوام ولایت غور بودند؟ آیا زیبنده است اینکه از خانم های بی بضاحت با دادن کمپل های زمستانی بطور رشوه به ماموریت ات ادامه بدهی؟ اینجا خودت تقصیر را به گردن خودت می اندازی و زبانت را خودت به سر خود کوتاه تر می سازی! نه تقصیر من است و نه تقصیر کسانیکه علیه تو خیزش کرده اند! بخود بیا و برای دیگران هم احترام قایل شو تا احترام شوی!

با احترام 
گل رحمان فراز