آرشیف

2015-6-12

وحید تاجیک

​پیام هــــــای هوشدار !
گوش کن ای تاجیک! آمرصاحب گفت: "سرزیر بالت نگیر و چرت نزن. بیا خودت تاریخ ساز شو! بگذار تا بی.بی.سی، گپ تو را بگوید، تاریخ سرگذشت تو را نوشته کند، که درهمین وقت، کدام مردم بودند، چه کردند، چه تصمیم گرفتند و سرانجام، چطور مسیر تاریخ را تغییر دادند" گاهی برخی آدمها خود توان یک ملت بودن را دارند. زمان و خود را می شناسند و جلو میزنند و همچنان جامعه را و نسل جوان را به دنبال خود می کشند. این آدم ها همان های هستند که ما به ایشان میگویم «قهرمان »و «اسطوره »که جامعۀ بحران زده در وقت لزوم می تواند به آنها اتکا کند.
این ها پیشتازان تاریخ می شوند و ستارگانی که هم خودشان مشعل راهند و هم طریقت شان نقشۀ راه. بودنشان هم خیراست هم برکت و نشان دهنده راه در میان غبار و سهمناکی روزگار. ما باید این آدمها و راه ها و نقشه های آنها را دریابیم آمرصاحب "مسعود" با سیمایی گشاده و هوشمند، از چنین مردانی بود، که خود به تنهایی یک ملت شد و یک راه. هم مشعل راه شد و هم نقشۀ راه، هم محور و هم هستۀ مرکزی که همه اهل دل را به دور خود جذب می کرد. بودن با ایشان صفای داشت و نبود ایشان یک بحران است! اوشناخت عمیق از مسائل سیاسی و بافت قبیله گی فرهنگ حاکم بر کشورکه بر اساس ارزشهای قبیله گی است داشت او می دانست که حرف اول را در این نظام روابط خونی، خانوادگی، سمتی، زبانی وایلی می زند. او از جهل و محصور بودن زمامــداران گذشته درمنافع شخصی وقومی و ازاینکه اسیر پنجه استعمارگران بودند آگاه بود، و میدانست که به همین دلیل راه ترقی – پیشرفت و مردم سالاری را نتوانستند پیشگیرند .
همچنان به اغراض بیگانگان حریص وفتنه گر ومجهز به تیر و تفنگ و علم و دانش و پیشرفت که "ما " و" جایگاه راهبردی" کشور "مان" را خوب می شناختند ، آشنا بود. ملت بزرگ تاجیک ، بستر اصلی "مانور های راهبردی" او بود و ایشان می دانست،که این ملت به علت ضعف و ناتوانی ناشی از انحطاط چندین قرنه،سر تا پای فرهنگ اش دچار کسالت بهشتی شده و این کسالت و چسبیدن به "آرمان" های انتزاعی سبب عدم فهم مسائل روز و عدم تلاش برای کسب قدرت می شد،که درنتیجه کسی این قوم بزرگ را در ساختار قدرت سیاسی جدی نمی گرفت. او سربازان خود را خوب می شناخت.سربازان او مردمانی بودند ساده و فقیر ، که فقر وبدبختی شان "نشانی "بود از کم کاری وبیدادگری دولت های گذشته،اما "ساده" گی ایشان به مفهوم دقیق کلمه ساده گی یک روستایی بی ریا – راستگو – وفادار – قدردان و از نظر فکری ، معتقد – پاک نفس و سنتی… بود. او "ذات " مخالفین خود را میدانست "رنگ"شان مهم نبود.مخالفین داخلی او اعجوزه های ضحاک مانند، برخاسته از بستر قبیله گی ، باورمند به ارزشهای در محدوده چراه گاه، گرفتار بیماری تمامیت خواهی و از حمایت و پشتی بانی کشور های بزرگ وطماع برخوردار. باری، در داخل یاران نزدیک وپشتیبانان او، هیچ یک درایت و صداقت و شجاعت وآگاهی و دشمن شناسی و فسادناپذیری او را نداشتند.
آنگهی، وی با اِشراف کامل به این مسائل ومحدودیت خود و باتوجه به تجارب تاریخی و بین المللی شکل گیری قدرت، میدانست که مسائل مثل آزدی،استلال،عدالت اجتماعی با «توپ – شمشیر» چه در نظام داخلی وچه در نظام بین الملل فیصله میابد. که خطابه های اخلاقی ناله و زاری و دعا و ثنا برای رسیدن به این اهداف کشک است و بی اثر،،فقط با فداکاری وایثار و آگاهی وپاکبازی و اتحاد و اعتماد بنفس رسیدن به این آرزو امکان پذیر است و بس ، چیزی که تاجیک نداشت!. عملکرد «آمرصاحب» حکایت از این داشت که او در پی تحقق و تحمیل مفاهیم و الگو های جدید رفتاری در پیکر فرهنگ و مناسبات کسالت زده تاجیک ها بود.چون زندگی سیاسی – اجتماعی اکنون تاجیک را مناسب با دور و زمان نمی دانست مگر اینکه روح خود باوری وشناخت زمان در آن دمیده شود. او می دانست که فرهنگیِ ملتیِ را تغییر میدهد که از هزار و چند صد سال به اینسو، بارها به منظور دفاع از هویت خود جنگیده – زمین خوده – پایکوبِ سُم ستوران قبایل وحشی و متمدن بوده ودر نهایت به حاشیه رانده شده، به تصوف پناه برده، مبتلا به خلسه عرفانی و ملکوتی شده و در آخرسر اعتماد بنفس اش نم کشیده؛ و با فریاد «زهی خیال باطل»از مسؤولیت ترسیده و در سایۀ دیگران به زندگی ادامه داده، که این سبب رشد استبداد و خود کامگی دیگران شده ( عملکرد کلان کاران موجود تاجیک مصداق بی تردید این حالت است)!! واین کاری بود به غایت مشکل وخطرناک. چون منافع بسیاری از کشور ها را به خطر مواجه می ساخت. او همه را می دانست. ولی برای دفاع از «هویت» و«عدالت اجتماعی»وجلوگیری از « آسيميلاسيون»این ملت، تغییر عادت و فرهنگ ترس و معامله گری لازم و چاره ناپذیر بود!.
آن "مرد" یکه و تنها در سر اندیشه های بلند داشت، درعین اینکه هیچ یک از ابزارهای لازم کار خودش را نداشت ، او دست به کاری بدیع زد که دست کم از دوران"صفاریان" بدین سو بی سابفه بود. وی با رهبری خردمند پای "تاجیک" را به عنوان یک«هویت»مستقل به مبارزات اجتماعی کشید و به حیات جمعی و دفاع از آن حساس ساخت و روح اتحاد- خودباوری و قدرت طلبی را در این کالبد کسالت زده دست کم تا در قید حیات بود دماند و این قوم خوکرده در حاشیه قدرت را در ساختار قدرت سیاسی کشور، برخلاف خواست کشور های استعماری جدی مطرح کرد.و آخر سر با وجود فشار های زیاد، پشت نکردن او به منافع کشور و ملت تاجیک وهیچ گاه قدمی در راه فریب مردم بر نداشتن و سماجت ولجاجت در این اهداف مقدس سبب شد، دشمنان داخلی – خارجی او«به مفهوم دقیق کلمه – نامردانه» برای نا بودی وی متحد شوند – که دراین راه جانش را در طَبَق اخلاص به پیشگاه مردم گذاشت. هرچند ، عملکرد اکنون رجال سیاسی عاطل وبیکارۀ تاجیک، که به نمایندگی از تاجیک ها "عبا – قبا"ی معاونیت- وزارت – وکالت به تن دارند و در وضع بی خبری کامل نسبت به آنچه اتفاق افتاده به سر می برند و "خودآگاه" و"ناخودآگاه" در خدمت گذاری به" اوغان ملت" گوی رقابت را از هم ربوده اند، این معنی را می رساند، که این به ظاهر"آدم های محترم" نه از تاریخ و گذشته و نه از «مسعودبزرگ»و سیاست و آرمان واهداف او اطلاع دارند و نه می توانند از آن دفاع کنند و این همان چیزی است که امروز در عمل اتفاق افتاده است. باری، از مسعود بزرگ فقط دستمال گردن و پکول اش را دیده اند!!. اما ،بدیهی است که مردمانِ فهمیده، روشنفکران ِ با مسؤولیت ، باجرأت و با غیرت، در بین ملت بزرگ "تاجیک" وجود دارد، که تجربۀ آن بزرگوار را تکرار کنند.
هر چند تعداد آنها به قدری کافی نباشد . «آمرصاحب»با ایجاد (اتحاد- خودباوری –فداکاری – آگاهی از ساختار قدرت بین المللی… ) در بین تاجیک ها در آن مدت کوتاه توانست در جهاد نقش تعیین کننده بازی کند، مقاومت را سازماندهی کند و در فرجام حریف آن فرهنگ «فکرنکردن – خلسه – سستی تاجیک» بشود و جایگاه تاجیک ها را در مناسبات قدرت تحکیم کند. امروز " تاجیک" تمامی عوامل لازم را برای تکرار این تجریه دارد، فقط نبود یک "رهبری " پاک – بی ترس – زمان شناس – خود باور – دشمن شناس و اتحاد نخبگان "تاجیک "حلقه ای گم شده این جریان است، اگر تاجیک در چنین شرایط قرار بگیرد در آن صورت نه «آمریکا – پاکستان …» وهیچ قدرتی نمی تواند سر نوشت "تاجیک" را رقم بزند، خود تقدیر خویش را خواهد نوشت، این حرف هوایی نیست «دوران مقاومت» گواهی است انکار ناپذیر بر این مدعا . این مسؤولیت تاریخی و امروز روشنفکر و مغزمتفکر واقعی "تاجیک" است، که بستر این اتحاد را زمینه سازی کند .اگر روشنفکر تاجیک صحنه را ترک کند همان می شود که پس از شهادت "آمرصاحب " شد یعنی «معامله گران» تازه نفس تری جایگزین خواهد شد.
تحولات اخیربه خوبی نشان میدهند وراهی را ترسیم می کنند که برای اتحاد خوویش سخت کوشا باشیم. دراين مرحله که ما هستيم اگر اتحاد تاجیک ها در محوریت (همگرائی – مقاومت – خود باوری )به وجود نيايد، حاصل همۀ مبارزات نخبه گان تاجیک در صد سال گذشته، هيچ و صفر خواهد شد، در این صورت چنین اشتباه را آینده گان نحواهند بخشید .