آرشیف

2015-4-17

وحید تاجیک

فرخنده، ما را به سخن آورد

فرخنده، ما را به سخن آورد باری، من گفتم پنهان کردن و نگفتن را دور از انسانیت – جوا ن مردی و خیانت به "فرخنده" میدانم .فرخنده ای که داد زد " کیست تا مرایاری کند" اما هیچکی نبود و همه جا سکوت بود !. این "بانو" با نعره ای زنده باد "اسلام" کشته شد، بدین اعتبار، مرا یعقوب لیث – سمک عیار و رستم دستانم آرزوست تا به این جماعت درس جوان مردی،شجاعت و ناموس داری دهند !!. بااین همه، توجه به اين نکتهء اساسی بسيار اهميت دارد که"دین" در اصل برای هدایت و کمک و خدمت برای تک – تک انسانها و پالایش هنجارهای نا مطلوب "من" انسان «از کشتن و بستن تا باور طرف را نپذیرفتن؛ و ایمان خود را تحمیل کردن…» به وجود آمده وهدف آن ایجاد نهادهایی اخلاقی است که در بهبود روابط انسان منتشر با سایر افراد انسانی و سالم سازی اجتماع بشر مفید واقع شود و بس.هرکی غیر از این گفت، باید در گفته هایش شک کرد. اما این که ما گیج و مبهوت ، لگام اختیارات و اراده خود را به دست سنگردارن جهالت ، َرمالان و جادوگران فتنگر که خود را پرچم داران "توحید" و یکتا پرستی و خدامنش وانمود میکنند، می سپاریم، این مشکل ما است وتا در صغارت فکری به سرمی بریم، چنین خواهد بود. اما پس از این مقدمه: بلی همشهری، به روایت تاریخ، بعد از فوت پیغمبراسلام وبحران عاطفی ناشی از قطع ارتباط با عالم غیب، در آن بن بست هولناک و بیچارگی مضاعف، هنوز مراسم به خاک سپاری آن حضرت به اتمام نرسیده بود، که با استفاده از فرصتی پیش آمده، ناگهان سر و کلهء حضرات «فقها – یعنی ملاها» پيداشد. این جماعت رفته رفته بعد از در اختيار گرفتن کتاب و سنت و حديث، هم به تلويح و هم به تصريح، به "امت" اسلام چنین وانمود کردند که نگرانی شما محلی ازاعراب ندارد، چون پاسخ همه مشکلات اینجا و در دستان ماست. بعد از قیل وقال مشغول «تفقه» شده و مکاتب فقهی خود را بیافریدند. آقایون که کارشان«استخراج احکام از منابع» بود ،پس برای انجام اين کار، شیوه و روش های طراحی کردند و «علوم» و«فنون» مختلفه و فوق تخصصی با صد رمز و رازآفريدند، که حتی (خداوند عزو جل) را از این همه پختگی و درایت خود به تعجب و حیرت واداشتند! اين کار را با دقت و طوری کش داده اند که خواب و خوراک و پوشاک و دنيا و آخرت ايمان آورندگان تحت پوشش قرار بگیرد، یعنی مومن بیچاره حتی در بستر خواب و "بیت الخلاء" نیز از نظارت استصوابی "فقها"درامان نباشد. اینجاست که بیچاره ايمان آورندگان منتشر "مات – مبهوت " با دهن های باز و چشمهای بیرون از حدقه، گرفتار درهزار توی پیچ و خم های فقه و فتوا به عجز انسانی خود پی برده و برای رستگاری و از سر ناچاری و درماندگی و دوری از گناه به دامن همین «ملا – مولوی -شیخ – آخوند» پناه برند. همین حضرات، درطول بیشتر از هزار سال نسل اندر نسل با ظاهر آرام و چشمان نافذ از سرمه سلیمانی ، تسبیح ها دراز و دستار سفید، ریش های حنایی و سَر های تراشیده ،رخساربادکرده وشکم های بزرگ، نقش سجاده در پیشانی و شمشیر های آخته در زیر"عبا "و استغفرالله گفته، هرچه توانستند منابع دينی را مبهم و پيچيده و فهم آن را برای مسلمان غیر روحانی، غیرملا وغیر مجتهد با اين استدلال که منابع فقهی (بخصوص قرآن و حديث) پديده هائی الهی اند و عقل آدم ساده به درک چند و چون آنها قادر نيست ناممکن نشان داده، روی خوانش این متون به زبان "عربی" تاکید ورزیدند، تا به تصریح گفته باشند: فقط ما می دانيم و کليد «علم» يزدانشناسی تنها در دستان ماست!! بلی هم شهری،"دین" را از مرامش که خدمت به مردم است تهی – مسخ و در خدمت تامین منافع فردی و گروهی خویش گرفته و باحربه دین – مذهب و تظاهر به خدامنشی دزدی ، جنایات، چپاول ،خونریزی ،فساد، ستمگری و دست اندازی حکومت های ظالم به جان ومال و ناموس مردم را توجیه دینی کرداند، کثیف ترین آدم ها «ملا عمر- اسامه بن لادن…»و خونین ترین شمشیرها «داعش»را در سایه "قرآن" و زیر نام دین تقدس می بخشند، فتوای قتل عام وکشتار میدهند و بنام «خودی و غیر خودی"دارالسلام و دارالکفر » تمامی روابط اجتماع ایِ بشر را به خون کشیده اند. از اینجاست که از برگ – برگ وصفحه به صفحه تاریخ اندوهبار بشریت خونی می چکد که بنام "دین" و "مذهب" ریخته شده است. ای برادر، ای مسلمان، ای خداباور! نه خدا، نه کتاب اش و نه پیغمبراش هیچکدام این ها را «امام – خلیفه- قیم» مسلمانان معرفی نکرد. در حقیقت مشکل ما آدمها از آنجا آغاز شده که این گروه همچون یک سازمان منظم،درپشت قرآن و حدیث سنگر گرفته، خود را نمایند خدا معرفی کرد و بين آدمها و خدائی به اين نزديکی فاصله های بعيد و جدائی هائی دردناک افکنده اند . مردم مسلمان مان اگر می خواهند ازگرداب تعصّب وخرافات و موهومات که به نام دین صدها سال است که افکار مان را مانند موریانه میخورد و پایههای اجتماعی و فرهنگ ما را سست و ناتوانکرده نجات یابد،باید هم دین و هم متون دینی را از قید خوانش به زبان عربی و انحصار این جماعت آزاد کنند.اِلٌا،آنکه بيش از همه در خطر می افتد و آماج بلا می شود، پيش از انسان خداباور، خود «خدا – دین» است. به باور من نه خداوند نه کتاب اش و نه پیغمبراش با خواندن قرآن با زبان های بومی مسلمانان مشکلی ندارند. این"ملاامام"های خودساخته است که مانع از خواندن (قران – حدیث) و دیگر منابع دینی به زبان ها «بومی – مادری»مسلمانان شده اند ، این کار را گناه کبیره شمرده و به ترس و وسواس مومنان در این زمینه چنان افزودند که انجام این کار را برابر به "کفر" دانسته و فاعل متخلف را زندیق گفته به دار آویخته اند. در حالیکه این کار میتواند "مومنان "خداباور را که تا اعماق جان خويش حضور خداوند را درک می کنند و به او عشق می ورزند، در فهم دین بگونۀ شایسته کمک کند، میتواند این "مومنان"را بدون واسطه ای ملا – مولوی- سید و آخوند به خداوند برساند. همچنان میتواند برای جلوگیری از کج فهمی و استفادۀ ابزاری از دین، کارآمد باشد . اما ، این جماعت با علم و آگاهی نمی گذارند واز هیچ چیز غافل نبوده و نیستند . چون میدا نند هر چه میزان آگاهی دینی پایین تر باشد به همان اندازه دین به "رمز" و "راز" نزدیک تر و فهم اش مشکل تر و بنده گان صغیر (خدا) محتاجتر. در نتیجه چیرگی و سواری بر "مومنان" پرهیزکار راحت تر و دنيا به کام "ملا و مولوی "بعنوان ناجی خلق الله شيرين تر و نانش بيشتر در روغن است. در حالی که قرآن، معناست و لفظ عربی، امریاست عارض و چون معنا اصلاست پس چه فرقی میکند که آن معنا به عربی گفته شود یا به فارسی و یا هر زبان دیگری. اما دریغا که این جماعت تا در خدمت «پروردگارعالمیان»و انتقال معنا و مفهوم راستین کلام "خدا" باشند، بر عکس در شیپور ناسیونالیسم "عرب"آن هم از جنس وهابی اش می دمند که بارزترین نمادش "حجاج بن یوسف ثقفی"است که «کعبه» را آتش زد و به زنان مدینه فرمان تجاوز داد. آنگهی ، در کشور مان میتوان بوی گند این ناسیونالیسم متعفن را ،از دهان منادیان آن در مخالفت با "زن" با نوروز با مشخصات تاریخی و فرهنگی ما استشمام نمود، که البته مخالفت با هریک از موارد فوق با تکیه به گفته یک شیخ "شتر چران" عرب که معمولاً برای مهم جلوه دادن "یارو" در آخر اسمش یک (رض) اضافه میکنند پدافند و حمایت می شود، در ضمن هرچه این شیخ بیشتر به گذشته مربوط شود مقدس تر و حرف وگفتار طرف نیز با اعتبارتر نشان داده میشود . طرفه آنکه، اينگونه با چنین ترفند و حیله گری است، که این به اصطلاح مجتهدین وعلمای دین برای ادامهء کار و بار و پیداکردن رزق و روزی خود، انسان جامعه مان را چنان جاهل و نادان و خرافه پرست و ترسان از آخرت و معطل در کار خدا پرورش داده اند،که حالا این مردم نه در انتظار رحمت خداوند و نه گوش به حرف آدم ها زنده، بلکه با چشمان پر از اشک ، دهن های باز ،چهره های ملتمس و زبان ها خشکیده در راه پله های «شاه دوشمشیره – پیربلند -ابوالفضل …» بعد از دعا و ثنای در انتظار گشایش در رحمت این بنده گان "گناهکار-متوفی" خداوند صف کشیده اند. و ای وای به حال عاقلی که بگوید «چرا» بی تردید ،فرخنده سا خواهد شد!. از سوی دیگر هرجامعه به ميزان رشد فرهنگی خود، ويژگی و کيفيات فکری و سطح توقع افرادش را می پرورد، پس ازآنجایی که کلیت فرهنگی واکثریت آدم های جامعه ما ، به فضل خداوند دست پرورده علمای کرام و حجت الاسلام ها در مساجد و حسینیه ها می باشند، بنابر این میتوان ميزان رشد فرهنگی جامعۀ مان را با در نظر گرفتن جهانبینی ، اخلاقیات وسطح توقع عوام از این "اموات – زیارت " ها محک زد. عوام الناس کشورمان هریک به امیدی "در" این بارگاهای دروغین را دقل الباب میکنند. یکی برا ی پول دارشدن یا مقام ومنزلت در دولت ویا برای ادای نذری، یا درمان دردی، که زنان و دختران چون بیچاره تر استند، بنابرآن درمانده تر از همه گرفتار اوهام و انباشتی از پندارهای خرافی می باشند. خانم ها گاهی برای نجات از چشم بد و شر شیطانی رجیم که در کمین خویش تصور میکنند، گاهی رد جن و انس و جادو وجنبل ،گاهی برای بچه دارشدن،گاهی برای در امان ماندن از"شر" خشو وخواهر شوهر، یا که مبادا حاجی آقا ، قندآغا، شیرین آغا،آغاگل ،شیر آغا…هوس تجدید فراش کند و صد ها نیازمندی دیگر، اکثراً روزهای چهارشنبه و پجشنبه برای خواستن حاجات شان به این "زیارت" ها می آیند ( فعلاً پاتوق گاه اراذل و اوباش مذهبی شده-در آنجا "کاندوم وقرص تقویت جنسی فروخته میشود). اما این وسط هیچ کسی نیست تا به این خانم ها وآقایون بگوید، این اموات که شما از آن ها طالب کمک هستید ،اولاً آن سید، آن حضرت ، آن پیر و آن ولی الله که شما فکر میکنید به گواهی تاریخ این ها نسیتند، این حرف را ملا و آخوند ها از همه خوب تر میدانند.دوم اکثریت این ها قداره داران و آدم کشان معروف تاریخ اند – که به حتمال زیاد حضرت "نکیر ومنکر" بطور اختصاصی از این ها حساب پس گرفته است – از جمله «شاه دوشمشیره»کسی نیست جز « لیس بن قیس» سردارعرب اموی که به بهانۀ انتشار دین اسلام با جمعی ازآدم های شبیه به خود همسایگان را مورد تاخت و تاز قرار داده، خون ها ریختند، جنایت ها انجام دادند، فرهنگ هارا نابود کردند، داراییها را به نام غنیمت تاراج، جوانان را به "عبدی" و بندگی، زنان را به کنیزی و شهوت رانی و پیرمردان را بنام زندیق کشتند و شهر ها و کتابخانه ها را آتش زدند. این «مردک» به روایت اسناد و مدارک تاریخی متهم است که در محلی که امروز سفارت ایران و وزارت خارجه قرار دارند ،پنجهزار نفر را در یک روز سر برید. دردمن اینجاست، که مسلمان بودن "ما" نمی تواند دلیلی باشد تا برای قاتل پدران ،زیارت درست کنیم و به قبضۀ شمشیری بوسه زنیم، که خون پدران ازآن می چکد! &&&