آرشیف

2014-12-17

جمشید رحیمی

گوشه ی از خاطرات دانشجویی در هرات

دوستان گرامی سلام.
احترامات و صمیمانه تبریکات عیدی خود را به همه دوستان، بزرگان، وطنداران و همه مسلمین جهان عرض نموده و عید خوش برای همه خواهانم.
چهار سال است که به هرات هستیم و دقیقا این آخرین عید خواهد بود که در دوره دانشجویی به هرات سپری میکنیم، دیشب وقتی با هم اتاقی های خود در حالیکه نصف از اتاقی های مان از بابت رخصتی عیدی به خانه هایشان( ولایات دیگر ) رفته بودند، از خاطرات دوره دانشجویی در هرات یاد آوری میکردیم لحظات بسیار خوشی گذشت و چند لحظه باهم فارغ از دغدغه درس و امتحان و پروژه های صنفی و پایان نامه … خنده کرده و شب را شادگونه سپری کردیم. چیزی که همگی از آن یاد آوری میکردند وخودم نیز از آن رنج بردم این بود که خواستم با شما هم به اشتراک بگذارم عبارت از رابطه سردیست که بین دانشجویان هرات و دانشجویان ولایتی وجود دارد ( مظورم کدام تعصب سمتی و ولایتی نیست ). دور از تعصب رابطه بشکل عموم بین این دو گروه (همصنفی های هراتی و ولایتی) یکنوع رابطه خشک و دور از رفاقت و دور از صمیمیت وجود دارد. وقتی داخل صنف ببینیم هراتی با هراتی رابطه دارد و ولایتی ها با یکدیگر.
حالا میرسیم به خاطره ای که خودم از این نگاه در هرات دارم: شب وقتی فکر کردم و خیلی پیش خود کم آمدم این بود که در طول این مدت یکدفعه دروازه خانه یکی از همصنفی های خوده تک تک نزدم که چند دقیقه باهم بنشینیم و گپ و گفته ای داشته باشیم. حالا نمیدانم که مشکل از ما بچه های ولایات است یا که از بچه های هرات( به گفته دوستهایم یا اینکه ما شله گی نکردیم یا اینکه حس مهمان نوازی در هرات رو به سقوط نهاده است). حالا ما استثناآت را کنار میگذاریم شاید کسانی باشند به ندرت که رابطه خوبی داشته باشند، البته منظورم این نیست که خودم با همصنفی هایم که به شهر زندگی میکنند رابطه خوبی ندارم، شاید مشکل از خودم بوده باشد. اما چیزیکه فکر میکنم <دور از جانبداری> مشکل از طرف ما نبوده چون آدرس ما هم مشخص( لیلیه ) بوده و در این مدت مسافر هم بودیم (دور از خانه وفامیل و…).
خلاصه مطلب و منظورم اینبود که وضعیت دانشجویان را تا جای تعریف کنم و خصوصا سپری کردن روزهای عید، دور از فامیل و خویشاوندان. راستی که غربت به تعبیر میرزا عبدالملک خان غوری که وی نیز مدتی از عمر خود را در غربت(هرات) سپری کرده که میگوید:
مرا غربت چنان افسرده دارد
دل وجان مرا پژمرده دارد
که هر چند عزم میسازم به رفتن
ولی زنجیرم آب و دانه دارد
فراق دوستان دارد کباب ام
کجا تاب و توان این خامه دارد

جمشید رحیمی،
خوابگاه دانشگاه هرات
22 میزان 1392

دوستان گرامی سلام.
احترامات و صمیمانه تبریکات عیدی خود را به همه دوستان، بزرگان، وطنداران و همه مسلمین جهان عرض نموده و عید خوش برای همه خواهانم.
چهار سال است که به هرات هستیم و دقیقا این آخرین عید خواهد بود که در دوره دانشجویی به هرات سپری میکنیم، دیشب وقتی با هم اتاقی های خود در حالیکه نصف از اتاقی های مان از بابت رخصتی عیدی به خانه هایشان( ولایات دیگر ) رفته بودند، از خاطرات دوره دانشجویی در هرات یاد آوری میکردیم لحظات بسیار خوشی گذشت و چند لحظه باهم فارغ از دغدغه درس و امتحان و پروژه های صنفی و پایان نامه … خنده کرده و شب را شادگونه سپری کردیم. چیزی که همگی از آن یاد آوری میکردند وخودم نیز از آن رنج بردم این بود که خواستم با شما هم به اشتراک بگذارم عبارت از رابطه سردیست که بین دانشجویان هرات و دانشجویان ولایتی وجود دارد ( مظورم کدام تعصب سمتی و ولایتی نیست ). دور از تعصب رابطه بشکل عموم بین این دو گروه (همصنفی های هراتی و ولایتی) یکنوع رابطه خشک و دور از رفاقت و دور از صمیمیت وجود دارد. وقتی داخل صنف ببینیم هراتی با هراتی رابطه دارد و ولایتی ها با یکدیگر.
حالا میرسیم به خاطره ای که خودم از این نگاه در هرات دارم: شب وقتی فکر کردم و خیلی پیش خود کم آمدم این بود که در طول این مدت یکدفعه دروازه خانه یکی از همصنفی های خوده تک تک نزدم که چند دقیقه باهم بنشینیم و گپ و گفته ای داشته باشیم. حالا نمیدانم که مشکل از ما بچه های ولایات است یا که از بچه های هرات( به گفته دوستهایم یا اینکه ما شله گی نکردیم یا اینکه حس مهمان نوازی در هرات رو به سقوط نهاده است). حالا ما استثناآت را کنار میگذاریم شاید کسانی باشند به ندرت که رابطه خوبی داشته باشند، البته منظورم این نیست که خودم با همصنفی هایم که به شهر زندگی میکنند رابطه خوبی ندارم، شاید مشکل از خودم بوده باشد. اما چیزیکه فکر میکنم <دور از جانبداری> مشکل از طرف ما نبوده چون آدرس ما هم مشخص( لیلیه ) بوده و در این مدت مسافر هم بودیم (دور از خانه وفامیل و…).
خلاصه مطلب و منظورم اینبود که وضعیت دانشجویان را تا جای تعریف کنم و خصوصا سپری کردن روزهای عید، دور از فامیل و خویشاوندان. راستی که غربت به تعبیر میرزا عبدالملک خان غوری که وی نیز مدتی از عمر خود را در غربت(هرات) سپری کرده که میگوید:
مرا غربت چنان افسرده دارد
دل وجان مرا پژمرده دارد
که هر چند عزم میسازم به رفتن
ولی زنجیرم آب و دانه دارد
فراق دوستان دارد کباب ام
کجا تاب و توان این خامه دارد

جمشید رحیمی،
خوابگاه دانشگاه هرات
22 میزان 1392

– See more at: http://www.firozkoh.com/archive/farhangi/jamshid_rahimi/0004_14102013_rahimi.htm#.VJEddCxKW7A

دوستان گرامی سلام.
احترامات و صمیمانه تبریکات عیدی خود را به همه دوستان، بزرگان، وطنداران و همه مسلمین جهان عرض نموده و عید خوش برای همه خواهانم.
چهار سال است که به هرات هستیم و دقیقا این آخرین عید خواهد بود که در دوره دانشجویی به هرات سپری میکنیم، دیشب وقتی با هم اتاقی های خود در حالیکه نصف از اتاقی های مان از بابت رخصتی عیدی به خانه هایشان( ولایات دیگر ) رفته بودند، از خاطرات دوره دانشجویی در هرات یاد آوری میکردیم لحظات بسیار خوشی گذشت و چند لحظه باهم فارغ از دغدغه درس و امتحان و پروژه های صنفی و پایان نامه … خنده کرده و شب را شادگونه سپری کردیم. چیزی که همگی از آن یاد آوری میکردند وخودم نیز از آن رنج بردم این بود که خواستم با شما هم به اشتراک بگذارم عبارت از رابطه سردیست که بین دانشجویان هرات و دانشجویان ولایتی وجود دارد ( مظورم کدام تعصب سمتی و ولایتی نیست ). دور از تعصب رابطه بشکل عموم بین این دو گروه (همصنفی های هراتی و ولایتی) یکنوع رابطه خشک و دور از رفاقت و دور از صمیمیت وجود دارد. وقتی داخل صنف ببینیم هراتی با هراتی رابطه دارد و ولایتی ها با یکدیگر.
حالا میرسیم به خاطره ای که خودم از این نگاه در هرات دارم: شب وقتی فکر کردم و خیلی پیش خود کم آمدم این بود که در طول این مدت یکدفعه دروازه خانه یکی از همصنفی های خوده تک تک نزدم که چند دقیقه باهم بنشینیم و گپ و گفته ای داشته باشیم. حالا نمیدانم که مشکل از ما بچه های ولایات است یا که از بچه های هرات( به گفته دوستهایم یا اینکه ما شله گی نکردیم یا اینکه حس مهمان نوازی در هرات رو به سقوط نهاده است). حالا ما استثناآت را کنار میگذاریم شاید کسانی باشند به ندرت که رابطه خوبی داشته باشند، البته منظورم این نیست که خودم با همصنفی هایم که به شهر زندگی میکنند رابطه خوبی ندارم، شاید مشکل از خودم بوده باشد. اما چیزیکه فکر میکنم <دور از جانبداری> مشکل از طرف ما نبوده چون آدرس ما هم مشخص( لیلیه ) بوده و در این مدت مسافر هم بودیم (دور از خانه وفامیل و…).
خلاصه مطلب و منظورم اینبود که وضعیت دانشجویان را تا جای تعریف کنم و خصوصا سپری کردن روزهای عید، دور از فامیل و خویشاوندان. راستی که غربت به تعبیر میرزا عبدالملک خان غوری که وی نیز مدتی از عمر خود را در غربت(هرات) سپری کرده که میگوید:
مرا غربت چنان افسرده دارد
دل وجان مرا پژمرده دارد
که هر چند عزم میسازم به رفتن
ولی زنجیرم آب و دانه دارد
فراق دوستان دارد کباب ام
کجا تاب و توان این خامه دارد

جمشید رحیمی،
خوابگاه دانشگاه هرات
22 میزان 1392

 

– See more at: http://www.firozkoh.com/archive/farhangi/jamshid_rahimi/0004_14102013_rahimi.htm#.VJEddCxKW7A