آرشیف

2019-9-24

رفعت حسینی

کـــاش

 

مسعوداطرافی، یگان دفه، گپهای دلنشینی برای جلالت مآبان سایه های خد ا میزند.

بخوانید:

 

 (ویژه‌ی مولانا بیض‌الدین چهار مدرسه ‌یی)

«من در بیست و هشت‌سالگی تاریخ اسلام را نوشتم»
(غنی)

[] اگر‌«صلی سلم»، «نواسه خدا» حذف رکوع در نماز و اشتباهات مکرری، که ‌در تکالیف دینی از تو دیده‌ایم نقل قول های کتاب‌ تو باشد، حقا که بیضه‌ء اسلام را سخت فشرده‌ ای، که تا عمر دارد فرزندی از او به جهان نخواهد آمد!

[] تو که چهار مدرسه در لاهور و پیشاور خوانده‌ ای چه وقت به مکتب رفته ای و در چند سالگی برای تحصیلات به بیروت رفتی؟
(لاکردار دروغی بگو، که اگر مردم باور نکردند اقلاً خواهر و مادرت را زیر سوال(!) نبرند.)

[] خیلی وقت‌ها میخواهم روی اندیشه های ماتریالیستی‌ام یک چلیپای سرخ بکشم وقتی میبینم حال و آینده‌ء ملت به دست چه کسانی افتاده و می‌افتد!

[] وقتی گفتی: «من یک سال سیرت النبی خوانده‌ام»
خیلی خندیدم.
مگر سیرت النبی کتاب پنجاه جلدی بود؟
فلسفی و پیچیده بود؟
به زبان (هیروغلیف) نوشته شده بود؟
(خوش به حال ملت، که ضرورت ندارد پول بدهد کتاب فکاهیات ملانصرالدین بخرد .

فقط تو مصاحبه و سخنرانی کن!)

هنگامیکه نگاشته اطرافی را مرورکردم دردل زمزمه نمودم:

کاش درین چهاردهه بهمه سایه های خدا بویژه ببرک کمونیست دروغین  و مسعود قهرمان دروغین وبرهان ربانی ملای دروغین چنین سخنانی زده می شد.