آرشیف

2015-2-7

دوکتور ص. سعیدي

چرا نظام کمونیزم نفرت انگیزاست؟

(مکثی برنوشته مؤرځ ۳/۱/۲۰۱۰ محترم نادرشاه سدوزی منتشره پورتال افغان جرمن آنلاین)
 

خوانند گان محترم مدتی است به صورت ضربتی مصروف کار بر تکمیل دوپروژه فرهنګی ام ( نامهای افغانی و مفاهیم آن به پنج زبان – قاموس بزرگ پنج  زبانه ) که مدت بیشتر از هشت سال  بالای آن  مصروف کار ام .  لذا وقت یاری نمی کند تا  در اوقات فراغتم  مصروف چیزی  دیگری شوم با آنهم هست موارد  که من را مجبور میسازد  تا  پیرامون آن  نظر ناچـیـز ام را ابراز بدارم. هدف من ازنی نوشته دادن امکانات بیشتر برای انتخاب خواننده ګرامی است که امید سبب رنجش خاطر دوستان نگردد .
نوشته برادر محترم نادرشاه سدوزی  که  بتاریخ  ۳/۱/۲۰۱۰   در صفحه  انترنیتی  افغان  پورتال افغان جرمن آنلاین بدست نشر سپرده شده، بدون شک  شامل مطالب جالب  و ارزشمند  زیاد است ؛  اما   من  میخواهم  به  نکات متمرکز شوم  که  در رابطه  به آن   کمتر تمرکز  صورت گرقته و یا گوشه د یگر  اما عمده تر از عین حقیقت است. 
محترم ن. سدوزی در نوشته خویش تحت عنوان فوق مینویسد:  (سوال  چرانظام دیموکراسی از سایر نظامها  خوشایند و مطلوب است؟ و چرا نظام کمونیستی نسبت سایر نظام های منفور و نفرت بر انگیز است؟).
ــ درین رابطه مسأله آزادی مطرح و محک شناخته شده. باید بگویم  که آزادی مسأله نسبی  و آزادی مطلق  وجود ندارد،  نمی دانم منظور جناب شان از  کدام  نوع  دموکراسی است.   دموکراسی غیر تعریف شده با اقتصاد بازار آزاد لجام ګسخته قرن گذشته  و یا  دیموکراسی که ما  در عراق  و افغانستان  شاهد آن بودیم و هستیم؟
دموکراسی که آزادی انتخاب و حق پوشیدن حجاب را از زن مسلمان  بګیرد دیګر آزادی و دموکراسی نیست(قوانین امروزی نافذ در فرانسه پوشیدن حجاب را برای زنان منع و قابل باز پرسی قرار داده). منع منارت مسجد دربعضی از کشور های اروپایی امروز خلاف آزادی و دموکراسی است.
مطابق به قوانین کشور های جهان هر انسان حق دارد تا حیات اش مورد حمایه قرار بګیرد و هرکس که تحت خطر حیاتی باشد برایش امنیت ګرفته و حفظ جان و مالش شود. این حالت شامل آقای سلمان رشدی نیز است. اما قدر دانی و  شخصیت دادن و ملاقات های به سران کشور ها به خاطر عمل توهین به مقدسات میلیونها انسان کره زمین در واقعیت دامن زدن به جنګ تمدن هااست. خلاف کار و اندیشه های  همزیستی کلتور های مختلف است.  کسیکه به مقدسات میلیونها انسان توهین کرده وی شخصیت برازنده نبود بلکه اقلا کار بدی نیز کرده. این قدردانی ها به همچو افراد دیموکراسی.
آیا منظور جناب سدوزی  از دیموکراسی بعضی از دست آورد های خوبی  جوامع بشری که تحت چوکات  دموکراسی امروزی مانند انتخابات، حاکمیت قانون، اقتصاد بازار آزاد تحت نظر قانون و موجودیت امکانات رقابت آزاد  و …..مطرح میباشد؟
مسلم این است که دیموکراسی لجام گسیخته  قرن گذشته با بازار آزاد که عرضه و تقاضا همه چیز را تعیین کند، پول و سرمایه معیار اصلی باشد!   یعنی همان دموکراسی و آزادی لجام گسیخته  که در دهه اخیر به افغانستان مواصلت کرد،  دموکراسی مردود  و غیر قابل پذیرش است. این به آن معنا نیست که نظام توتالیته کمونیستی ازآن بهتر بود ،  بلکه هردو رد است !
دموکراسی  بدون حاکمیت  قانون وعدم مراعات اصول ودست آوردهای انسانی و مثبت بشری رداست !
آن دیموکراسی که ما درسه دهه اخیر درافغانستان وعراق و بخش از کشور های جهان  دیدیم مطلوب نیست، بلکه نیز منفور استدر نوشته محترم ن. سدوزی به فهم من چند مفهوم و مطلب مغالطه شده یا هم جهت مختصر بودن نوشته شان به آن کمتر توجه شده  و یا هم از همدیګر کمتر تفکیک گردیده  اند:
ــ به فهم من ضرورت است تا نظام دیموکراتیک را با مشخصات دقیقترآن  بیان  داشت،  ماخواهان  دموکراسی  با ارزش های افغانی  آن هستیم. برای ما  دیموکراسی  غربی و اروپایی و بخش از ارزشهای آنها به آن تأکید دارند برای جامعه خویش قابل  قبول و پــذیرش نمیدانیم و نیست.
اگر حاکمیت دیموکرایت و مردمی حامی ارزشهای مردمی است پس در دیموکراسی غربی و معیار آن تفاوت بین دیموکراسی طیف افغانی باید موجود باشد، که این واقعیت را حتی چندی قبل  وزیر خارجه جمهوری فدرالی آلمان  نیز معترف شدند که دیموکراسی با ارزشهای غربی ویا هم اروپایی در افغانستان قابل تطبیق نیست.  
ــ نظام کمونیست، اندیشه کمونیستی، کمونیست ها مطالب اند که در موارد باهم مطابقت ندارند ، هست موارد زیادی که کسی را با ساده سازی کمونیست خطاب میکنند اما در وی خواص و فهم کمونیستی نیست. نه خود کمونیست بوده و نه هم ګاهی به آن اعتراف کرده و نه هم به راه مذکور رفته.  
هست موارد زیاد که شخص را دیموکرات خطاب میکنند اما در وی ذره از دیموکرات بودن و یا هم عملا دروی خواص دیموکرات بودن وجود ندارد. میګویند با دیمکراسی کسانی مشکل دارند که آنرا امر جدی تلقی میدارند. دیموکراسی برای کسانی که آنرا روپوش جنایات و تخلفات خویش قرار داده اند مشکل عمده ایجاد نمی کند.  
ضمنآ باید علاوه  کرد که عده ئی گوشت و پوست شان توتالیته و پرستش  خود و اندیشه خود است اما سنگ  دیموکرات  به  سینه میکوبند.  غلط فهمی نه شود؛  ما باید به برحق بودن راستی خود معتقد باشـیـم !  مشکل درین مرحله نیست که ما بر برحق بودن حق و راستی خویش معتقدیم بلکه مشکل در مرحله تحمیل راستی و حق خویش به هر وسیله مشروع و نامشروع بر د یگران ایم – آغاز میګردد.
ــ اندیشه کمونیستی کدام چیزی جامد و لایتغیرنیست.  در مورد میتوان مطالب زیادی  کفت و نوشت. اما  اگر ساده  بسازیم  درتاریخ معاصر جهان از تطبیق این اندیشه در جمهوری مردمی چین و اتحادشوروی وقت یاد آور شویم. درین کشور ها و دول اقمار شان نحوه برخورد و روش های متفاوت را در تطبیق کمونیزم ایدیال شان و خدمت به انسان زحمت کش ؟! روی دست گرفته شد. اما زمین که از به اصطلاح کولاک و زمین دار گرفته شد به حکومت تعلق گرفت و فابریکه که از سرمایه دار گرفته شد به دولت تعلقگرفت و  تصمیم در تولید نعمات مادی تولید شده توسط کار گر و دهقان به کمیته حزبی تعلق گرفته که در موارد زیاد کار فرما دیروز را در موارد زیاد اداره  بی کفایت سیاسی و حزبی – تعویض کرد. با این تفاوت که کار فرما دیروز بر کار نیز وارد بود و این کار فرما جدید معمولا ممکن به اندیشه چـپی وارد بود تا به کار و تولید. و اگر در موارد به کار نیز وارد بود  به مرور زمان کوتاه با کسب کرسی های پر درآمد غیرتولیدی  از مردم عادی، مشکلات آنها و تولید دور شد.  همانگونه که حاکمیت  و سردمداران معیین  به مرور زمان  با ماندن مدت طولانی در قدرت از جانب  آقا بلی  ها محاصره شده ،  صدا و آواز میلونها انسان نورمال جامعه به  گوش شان نمی رسد. فکر میکنم به  همین منظور و یکی از عوامل که دوره های حاکمیت ریاست جمهوری در کشور های نورمال مختلف جهان چهار پنج سال و یا هم بیشتر از دو دوره تمدید ریاست جمهوری مجاز نیست همین باشد.   
مسلم این است همه آنهاﺋیکه قبلا متولد شده و در مقطع معیین تاریخی و بنابر عوامل مختلف زمانی، فامیلی، منطقوی و شخصی  جذب اندیشه   خدمت به مردم  وزحمت کشان ، تنظیم عادلانه روابط با وسایل تولید ،  تقیسم عادلانه  نعمات مادی،  دیکتاتوری پرولتاریا،  آشتی ناپذیری  طبقاتی – انتاگونیزم طبقاتی، دید طبقاتی – ، مالکیت دسته  جمعی  بر وسایل تولید ، اصل کلکتیف  و به اصطلاح  ذوب شدن  فرد در کلکتیف، دشمنی تقلبی  به سرمایه  و هر سرمایه دار ، دولت وسیله فشار  یک طبقه  بالاطبقه  دیگر، سنترالیزم دیموکراتیک،  تساوی  حقوق زن و مردم،  مبارزه علیه بیسوادی و …..  شده بودند  به صورت اتوماتیک جنایت کار  و مردود  نبوده و نیستند.  ضرورت است تا به مسایل و کیس ها  به صورت انفرادی و جداگانه نگاه کرد. درین عرصه حتمی و ضروری  است تا مسؤلیت های ایمانی، وجدانی، اخلاقی و جزایی را از هم تفکیک و در مورد با تفکیک این مسؤلیت های قضاوت کرد.
ضرورت همچو قضاوت  درین است  که عده  صادقانه و با تمام اخلاص تاهمین حال به این معتقد  و باور بودند و هستند  که هدف جزء خدمت به مردم  نداشتند و ندارند. و عده  هم درین راه خدمت ګذاری صادق بودند و هستـند. اما واقعیت چنین است که اینها عملا هم هر آنچه توان داشتند به مردم خدمت کردند. اگر ما همه را محکوم و مردود بشماریم به جزء کار برای ادامه لجاجت و کار برای ادامه به گمراهی به چیزی دیگر  نه خواهیم کرد.
واقعیت این است که اندیشه های کمونیستی وطرق به کارګیری عملی این اندیشه ها که در بالا مانند شعارها و تعاریف از آن مثال آوردم و متذکر شدم به جزء به جنایت به چیزی د یگر  نمی آنجامد.
اراده نیک  برای آغاز و اجرای کاری خوب و ضرورت است اما تنها اراده نیک کافی  نیست. مثلا در دهه اخیر درحاکمیت  افغانستان مطمینا عده اراده نیک داشتند اما کفایت و توانایی فکری و فهمی شان آنها را محدود و کار عملی از دست شان پوره نبود. عوامل دیګر نیز هم دارد که بهترین و شایسته ترین افراد در سیستم نابکار کار بزرګ از دست شان ساخته نیست.  
مثال و تفصیل زیاد است. به یکی دو مثال متمرکز میشوم. با توجه به تعریف چپی دولت(وسیله فشار یک طبقه بالای طبقه  دیگر) ، درسها دولت داری مطابق به اندیشه های کمونیستی از کمون پاریس چنین بود که کار گران و زحمت کشان درآن زمان در مبارزه خود پیگیر  نبودند و بورژوازی  که شکست خورده بود از جانب زحمتکشان که در فرانسه به حاکمیت رسیده بونده از لحاظ مادی نابود  ساخته نه شدند.  درنتیجه بورژوازی با پول که در دست داشت عسکر و نیروی نظامی استخدام کرد و قدرت زحمت کشان را در فرانسه آنوقت نابود و سرنګون کرد.  لذا درس های چپی از کمون پاریس چنین شدکه باید به مجرد که زحمت کشان و  به رهبری ان حزب طراز نوین طبقه کار گر؟!  قدرت را در هر کشور جهان تصرف کردند باید بلاتأخیربه صورت  پیګیر سرمایداران، زمینداران و کسانی که سرمایه دارند و بورژوا اند باید ازپای  درآورند. ؟!  یعنی همان  کاری  که احزاب چـپی درکشور های که به قدرت رسیدند اجرا مینمودند.  راه تعیین بود و کسانی که از راه تعیین شده تخلف میکرد به نام ریویزیونست، ریفورمست، منحرف، تروتسکی ها و ….. مسما شده واز روی صحنه با بسیار قوت و شدت برداشته میشدند. میګویند یکی از عوامل سرنګونی نورمحمد تره کی رهبر جناح خلق حزب دیموکراتیک خلق افغانستان درین بود که : نورمحمد تره کی راه های جدید را در اندیشه های مارکسیستی و لینینستی ایجاد کرده بود و میګویند این هم سبب خشم  علیه وی در رهبری حزب کمونست آن وقت شوروی ګردید.  اینکه واقعیت چه بود بحث است طولانی اما میخواهم بګویم که این اندیشه های مذکور بود که یکی از عوامل جنایات واقع شده در جوامع بشری بود. مطمینا این به معنای براﺋت  کسانی نیست که مرتکب عمل جرمی شده اند.
من به این باورم که حین توضیح این مسایل خاصتا برای آنهاﺋیکه که هنوز هم راه کمونیستی ، مارکسیستی، لینینستی ، ستالینیستی و یا مایووستی را معتقدند – ضرورت است تا توضیح شود که اگر خواهان سخن حق اند – حق این است !
 ضرورت است تا مسایل به طور بالا توضیح کرد.  توضیح گردد  که  با تمام اراده نیک عده ای  – راه  که  انتخاب شده بود و از اصول و شعارهای فوق استفاده میشد –  به جزء به جنایت به چیزی دیگر نمی آنجامید و نمی آنجامد.
باید توضیح  کرد  که  مشکل عمده و اساسی در همین شعارهاو  مسایل  تیوریکی بود که رهنمای راه عده ګشت و به جنایات آنجامید.
اعتقاد به بخش عمده اصول و مطالب که در بالا ذیکر کردم جز به بی عدالتی و خون و جزء به بدبختی انسان و روش های عدم  موافقت  به رموز طبیعی انسان، انجماد و نزول جامعه، مانع شدن  تلاش برای پیش رفت و زدودن ابتکار عمل و کار – به چیزی دیګر و جای دیگر نه خواهد آنجامید.
لذا این اصول و اساسات معیین نظام اندیشه های  کمونیستی است  که سبب بدبختی و تباهی است. افراد مانند چوب سوخت سیستم قربانی و در موارد وسیله جنایت شدند. افراد که عمق این  مطالب  را نه فهمیده راه را انتخاب کردند که نادرست بود. درین حالت در اعتقادات متعدد مطرح شده میتواند وهست. اما مکررا تاکید میدارم که این حالت سبب براﺋت افراد که عمل جرمی نموده اند – نمیشود. تآکید میدارم که باید  مسأله مسؤولیت جزایی، اخلاقی، سیاسی و وجدانی تفکیک ګردد.   
به فهم من برخورد متعصبانه و سخت سرانه با پیش داوری و عدم تفکیک انفرادی سبب خواهد شد که نتیجه آن  همه آنهای را که به نحوی به آن نظام های قبلی مربوط بودند به موضع ګیری های متقابل لجوجانه کمک نموده و سبب شقاق و نفاق بیشتر در جامعه ګردد. چیزی که ما به آن از همه کمتر ضرورت داریم و باید آګاهانه مانع آن شویم.  
لذا نفرت در برابر  نظام کمونستی و اندیشه های کمونیستی و کمونیزم قبل از همه  درمسایل ایدیولوژیکی و بتاسی ازآن در عمل کرد بعضی ها و نظام  دیموکراسی غیر  تعریف شده و لجام ګسخته نهفه است.
انتخاب راه، روش و قضاوت  در برابر این  مسأله  حق مسلم هر انسان است. اما خوشا به حال کسانی که حقایق را به موقع درک و از افراط و تفریط، لجاجت و یا هم پیش داوری و تعصب دست بردارند.                     تشکر