آرشیف

2016-11-22

استاد غلام حیدر یگانه

پنج پاییزانـه (2)

 

(1)

درختک، درگرفته برگ و بارش

کلاغک، درگرفته «قارقار»ش

کسی پی می‌برد از حال پاییز

که روزی درگرفته روزگارش
 

(2)

کسی آتش گرفته استخوانش

بنفش و بور و زرد و سرخ، جانش

چه خیامی‌ست این آشفته پاییز

که لب‌پر می زند قوغ از دهانش
 

(3)

به کوچه درگرفت اوصاف پاییز

پلنگ افتاد چار اطراف پاییز

پلنگ و قوغ و جوهر را به هم زد

عجب، استاد قالیباف پاییز
 

(4)

مگر نقاش خود را زد در آتش

که باغ و کوچه درآمد در آتش

گپِ درد‌ست، اگرنه هیچ پاییز

چنین رنگین، نمی افتد در آتش
 

(5)

«الا داد؛ ای الا داد؛ ای الا داد» (1)

خزان از دست و پا و پرپر افتاد

تو همزاد منی ای تک مسافر

مسافر را همیشه می برد باد

ـــــــــــــــــــــــــــــ

(1) برگرفته از فرهنگ مردم غور