آرشیف

2020-4-8

استاد غلام حیدر یگانه

جلالینامه، بخش دوم: جهانسوزنامه

رباعی، غزل، مثنوی، مستزاد /    به نام علمدارِ «مه‌بانگ»، باد!(4)
هنردار عشق و جمال و کتاب /    خردبخش فن‌آوری و حساب
خدای «امازون» و «گنگا» و «نیل» /    «زراتشت» و «کنفوسیوس» و «خلیل»
که هستندگان، گَرد اثباتِ اوست ک/    وانتوم‌فزیک از کنایات اوست
ره درک را تند و باریک کرد /     رموز و انرژیِ تاریک کرد
به هر بُعد، کان مطلقِ حکمت‌ا‌ست /   «انشتاین»، مبهوت نسبیت‌ا‌ست
نشان‌هاش، «خیام» و «تاگور» نیست /    شنهشناهی‌اش، «هند» یا «غور» نیست
رنسانس، پردازی از پنجره‌اش    /    طباعت، نموداری از حنجره‌اش
تب «مارکس»، قوغی‌ست از داد او /    سرِ «ماندلا»، جذر فریاد او
«سراهنگ»، یک زخمه از نغمه‌اش /    «هریرود»، یک نغمه از زخمه‌اش
«سیه‌کوه»: یک داغ سودای وی /   «چل‌ابدال»: یک یاد بالای وی
چه «مشعل»، چه «بهزاد»، دلتنگ اوست /   همه غور، یک طرح اورنگ اوست
سپس باد بر نام پیغمبران /   سپس نام فرزانگان و مهان
بویژه، یل ِدولت و فحل رزم /    وقار مناعت، بلندای عزم
که تاهست عالم ز روز الست /   حسینِ حسینِ حسن بود و است(5)
به فکرش، شهامت کند اقتدا /   به طبعش، لطافت برد التجا (6)
به کلک‌اش قلم، نص ذوق و زمان /   به کف، نیزه‌اش، حجتِ آسمان
همه عالم بلخ و بغداد ازوست /   زمین، این سرای خداداد ازوست (7)
سرافراز و فرد و جهان‌مشرب است /   نگهدار هفتاد و دو مذهب است
که دانست او را نشان و زبان /   که کی بود آن کوه آتشفشان
چرا شعله‌ور بود آیینه‌اش /   چه جوشید در کورهء سینه‌اش
چرا بادغیسی‌ست رزمندگیش /   چه می‌خواست صفارِ تازندگیش(8)
چه می‌دید در فاطمی ملهمش /   چه می‌کرد این‌بار بومسلمش(9)
همه خاک بودندو افسرده‌خون /   چو خرشید، برخاست گلگون هیون
در این عالم خفته‌جان، پیش تاخت /   گذر کرد از خویش و خود را شناخت
اگر سر تویی، خودسری سر نکن /   مشو گرگ و قصد برادر نکن
به هر ظن، آتش به خرمن نزن /   به آتش زدن، زود دامن نزن
که بخشند جان را به پیوند جان /   سران سرافراز کشورستان (10)
برین می‌ستایم جوانمرد را /   جوانمرد تمکین و آورد را
دو چشم من‌ست این دو زخمین زمین /   نباشد یکی از دو چشمم‌ گزین
عزادار ایام‌ام از پشت پشت /   غم غزنه در قرن قرنم بکشت
براین نکته اما جهان یکصداست /   که آغاز بیداد کردن، خطاست
عقاب‌ست آن کبک همت پرست /   که آورد بر جور شاهین شکست
همایون، عقابی که چون تند‌گرد /   بزد بر کمینگاه و صیاد برد
اگر از درشتیش شرمنده‌ام /   به نه‌گفتن‌اش بر ستم، بنده‌ام
درشتیش: برجانم آتشفشان /   و نه‌گفتن‌اش بر ستم: آن جان
من این را ستایم به نسبت یقین   /   به‌اخلاص خوانم برو آفرین
الا تا زمین، گرم گردندگی‌ست /   الا تا تپش، فطرت زندگی‌ست
و شام‌ست و لبخند و اشک و سحر /   و باقی‌ست یک پُردلِ زنده‌سر
ستایندهء پایمردیش باد ! /   هوادار گردون نوردیش باد !
الا تا که جان‌ست، پیوند جان /   و طفلان و پیران به ظلِ امان(11)
جهان، عرصهء شعر و شهنامگی /   بشر، طالبِ عفو و مردانگی
بر او باد موقوف، مدح و سخن ! /   سخن‌هاش، پایندهء انجمن  !

(پایان)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
4.مه‌بانگ: اشاره به نظریهء بیگ بنگ «Big Bang Theory» یا «انفجار بزرگ»
5.اشاره به این بیت سلطان علاءالدین جهان‌سوز: «گر غزنی را ز بیخ و بن برنکنم / پس من نه حسین بن حسین حسنم»
6.اشاره به صفاتی که در تاریخ به علاءالدین جهان‌سوز نسبت داده شده است.
7. اشاره به این مصراع علاءالدین جهان‌سوز: «جهان داند که سلطان جهانم»
8.بادغیسی: اشاره به قیام استاد سیس بادغیسی علیه عباسیان
9.فاطمی: اشاره به پناه دادن علاءالدین جهان‌سوز به فاطمیان در غور
10.اشاره به این بیت علاءالدین جهان‌سوز: «ببخشیدم برایشان جان ایشان / که باشد جهانشان پیوند جانم»
11.اشاره به این بیت علاءالدین جهان‌سوز: «ولیکن گنده‌پیرانند و طفلان / شفاعت می‌کند بخت جوانم»