آرشیف

2021-6-8

استاد غلام حیدر یگانه

«مرگ»ست فقط؟ هیچ گپ دیگر نیست؟
یک جامعه‌ی بی‌جنگ، ناممکن نیست
بی‌جهلِ به نام ننگ، ناممکن نیست
صد بار شده تفنگ، مغلوب مهر
از قطره، شکست سنگ، ناممکن نیست
لندن ـ جوزا 1396
هر آدم اگر هزارها سر می‌داشت
هر روز، برادرش، یکی برمی‌داشت
اکنون که چنین نه‌شد، چه می‌شد این گرگ
یک دو سه بلست، روده کمتر می‌داشت
لندن ـ اسد 1395
تا بود درین خانه، مدارا کم بود
بی‌باک‌روی بود و محابا کم بود
لفظاً همه در دین و خرد، طاق‌ستیم
اصلاً، کم اگر بود، همین‌ها کم بود
لندن ـ سرطان 1394
یک آدم آزاده درین کشور نیست؟
یک ذهن فراقومی و حق‌محور نیست؟
در متن تمام عُرف و قانون و دین
«مرگ»ست فقط؟ هیچ گپ دیگر نیست؟
لندن ـ بهار 1396
ای دوست ازین حبس ابد، بیرون باش
دریا شو و از جویچه‌ها افزون باش
گر «خود» شده‌ای، ای ابرانسان، آسان
هم پشه‌یی، هم هزاره…، هم پشتون باش
لندن ـ بهار 1396
وقتی که زمانه و زمینت شده سنگ
راه نفست را زده بی‌غوری و جنگ
هرچه غزل تازه بخوانی، قلمت
خندیده به تو و شده یک میل تفنگ
لندن ـ جوزای 1396
هیهات که دریای مرا خس گیرد
خرشید نه شهری‌ست که هر کس گیرد
ای سرکش سرمست، برو؛ این سر را
آن کس که مرا داده؛ فقط، پس گیرد
لندن ـ سنبله 1395
فطرت به‌مرور، سنگ را می‌کوبد
یعنی که زمان، درنگ را می‌کوبد
فرزند طبیعت ا‌ست شعر و طبعاً
پیوسته، تفنگ و جنگ را می‌کوبد
لندن ـ میزان 1396
یک شعر به شعر راستین، می‌ماند؟
یک سبک به مکتب یقین، می‌ماند؟
بی‌شاعر و شعر و کهکشانِ معنا
ای مردم بی‌خبر، زمین می‌ماند؟
لندن ـ سرطان 1394
این نیست که «هرچه امرکا خواهد خواست»
آن‌ست همیشه که خدا خواهد خواست
اما نه‌کند خدا، نه‌خواهد؛ الا:
چیزی که وطن به یک‌صدا خواهد خواست
لندن ـ میزان 1396
«من» گفتن زن، عرفاً و رسماً، جرم‌ است
کودک شدن و زنده نه‌مردن، جرم ا‌ست
ای دوست، گپ کودک و زن را بگذار
آنجا که تولد شدن، اصلاً جرم‌ است
لندن ـ سرطان 1395
هر لحظه، جدا، جدا، جدا افتادند
در کوچه و شهر و روستا افتادند
ما مردم جادوشده کی می‌پرسیم
آخر همه این یلان، چرا افتادند
لندن ـ ثور 1395