آرشیف

2015-9-16

استاد غلام حیدر یگانه

پــنــــج ربـــاعـــــی

(4)

گفتی علما از سر و پا می لنگند
غولان سیاست همه جا می لنگند
اینها همه لنگند؛ ولی در این ملک
جنگ ست؛ چرا که شعرا می لنگند

کو یک سخن جان که به جان، درگیرد
یک شعر که در نظم جهان درگیرد
یک بیت مسلم که چو برق از سویی
در جنگل ذهن همگان درگیرد

ای شعر، شعور شاذِ بیداری شو!
طوفان کن و در مخاطره، جاری شو!
از محتسبان نقد، بگذر، پیش آ
ای آلتِ عمرِ آدم، ابزاری شو!

حیف از هنری که جنگ را برتابد
بی شرمی و جهل و بنگ را برتابد
بر سفر ه بغیر زخم نتوان خوردن
هر جا که قلم، تفنگ را برتابد

نقـاش، ابرطـرح دگرتر سر کن
در جوهر داغ جان، قلم را ترکن
زشتی و پلشتی شد مسلط، برخیز
ای محشر رنگ و جلوه، محشرتر کن
 

                    بریتانیا – سرطان 1394