آرشیف

2014-12-5

استاد غلام حیدر یگانه

پایان

شعر من، این دو، سه گپکِ پاک و ساده بود
یک های بی بهانه و عرض اراده بود
شامی، چراغ موشی قصه به کودکان
صبحی، غریو مرغ درین خانواده بود
من، ابر زود رفتنم و طرح شعر من
یک لحظه پای مزرعه تان، ایستاده بود
در داربست کلبه و در پای بست کشت
در حد خود به خدمتتان، خاک و خاده بود
بستند راه شهر و تلاشِ چلاق شعر
تا پشت روستای شما، شوق جاده بود
هرم تنور و تندی ی سیر و شراب شیر
از ویژگی ی لهجة این کوهزاده بود
از بیخ بوته بود و هوای چنار داشت
گنجشک بود و در پی عنقا فتاده بود
هرچه نبود و بود به پایان رسید و خفت
طبعی که چشم، روی وفاتان کشاده بود

لندن ـ زمستان 1391