آرشیف

2014-12-5

استاد غلام حیدر یگانه

ياد باغ

سوگسرودي براي سفر دورِ معلم ارجمند مان جناب محمد رسول فگار:
 

زمانه زير و زبر شد بهار گريه مكن
بهـار زنده دلي، زار زار گريه مكن

بسوخت سينه دريا، نهاد بيشه فسرد
نهنگ حـادثه، شيـر وقار گريه مكن

به سيل مي دهم اين روزگار غمزده را
ز گـريه، عاطفه بي شمـار گريه مكن

به گريه، گاه توان تير رفـته باز گرفت
مخـواه عسـرت آن تكسوار گـريه مكن

ترانه بود و سفير و صرير و لوح و قلم
چو ياد باغ كني، گل بكار گريه مكن

اگرچه اشك به آتش كشد سراچه غم
به هيچ لانه ميفكن شـرار گريه مكن

زهول فاجعه شد آب و رفت كوه و كمر
چو هست گريه، مشو بي مدار گريه مكن

خروش از چهل ابدال مي رود به ملك
مگو، يگانه به سوگ فـگار گريه مكن

يگانه ـ صوفيه، 2003
براي  گ. آ