آرشیف

2014-12-5

استاد غلام حیدر یگانه

مدهوش، پیشکسوتی، برازنده

در ذهنِ من، هیئتِ ولایتِ ما همیشه با لیسة سلطان علاءالدین غوری جان می گیرد، محیطی که در آن زیسته ام و بی دلیل، آیندة غور را به آن ربط داده ام. البته ، محیط از آدمها، معنی می یابد و از دوران شاگردی تا معلمی ام در این لیسة گرامی، همدرسها و هم مسلکانی حضور داشته اند که مایة افتخار و دلبستگی دایمی ام گردیده اند. گل احمد مدهوش از آنانی است که نامش هم در زمان شاگردی و هم در ایام معلمی با برازندگی همراه بوده است.
با ذکرِ نامِ مدهوش، بی اختیار، آن دورة شاگردی را در لیسه به یاد می آورم که او یک صنف از ما جلوتر بود و بسیاری از صنفی های ما مایل بودند به کتابچه های ریاضی و هندسة او دست یابند. در آن دوران با آن که کتاب درسی وجود داشت، استادانِ ریاضی و هندسه، خود نیز انتخابی از موضوعات و سوالات در دست داشتند که به شاگردان، املا می کردند و یادداشت های شاگردان ممتاز و از جمله، دفتر های مدهوش که سررشتة خوبی از ریاضی و هندسه داشت و صورتِ حل سوالات با سلیقة منحصر به فردی در آنها درج می شد، برای صنفهای بعدی، دستمایة ارجمندی محسوب می گردید. با خرسندی و اظهار سپاسگزاری باید بگویم که من نیز بارها از نتایج زحمات مدهوش، از طریق همین نوشته ها در آن زمان بهره برده ام.
 
وقتی در بهار امسال به غور رسیدم، بلادرنگ به عزم ملاقاتِ استاد مدهوش و استاد واثق و دیگر دوستان به سوی لیسه و دارالمعلمین که شنیده بودم تعمیر مشترکی دارند، رفتم. در آنجا دریافتم که لیسه، ساختمان جدیدی نیز دارد که اداره و بیشتر صنفها به آنجا منتقل گردیده اند. یعنی نتوانستم استاد مدهوش را ببینم، ولی در آن محیط پر برکت، گم کرده های دیگری را: استاد واثق، استاد ساقی، استاد فایق، استاد مشفق، استاد صدیق، استاد احمد شاه، ….یافتم و با خاطرات و گفتنیهای بسیاری، باز گشتم.
در خانه، آمادة رفتن به محل جدید لیسه می شدم که استاد مدهوش با دسته ای از همکاران و دوستان وارد شدند. در چهرة استاد مدهوش، فرق بارزی نسبت به سی سال قبل ندیدم. البته، همه اهالی همروزگار ما، ریشها را سفید کرده اند. تارهای سفید، نورِ تجربه را در جبین مدهوش، روشنتر تر کرده بودند؛ نشاط و نکته پردازیهای سابق همچنان در سخنانش موج می زد و نگاهش، هر اندیشه را در صورتها مانند گذشته در لمحه ای می خواند. لحظات عزیزی سپری شد که هنوز در سینه  ام عطرِ چای سیاه و کشمش و نخود آن گفت و شنید های بی پیرایه می پیچید.
 
استاد گل احمد مدهوش از پیشکسوتان برازندة محیط ماست و امید است روزگار بسیاری به تلاشش ادامه دهد تا آنچه از او ساخته است کما حقه آشکار شود و امیدهای برحقی که لیسه و شاگردان به زحماتش بسته اند محقق گردند.
 
بادا که سالهای متمادی مدهوش را در مسند تدریس و ادارة تعلیم و تربیة غور، موفق و صحتمند بیابیم و یاران و شاگردان را از حضورش بهره ور و شادکام. آمیـن !
 
نمی توانم بی تحسین صمیمانه از پایمردی های ناصر انوش در همراهی و پرستاری استاد مدهوش، حرفم را به پایان برم. مسیح می فرمود: «نزدیکان خود را دوست بدارید.» یعنی افرادی قادر خواهند بود به جهانیان محبت ورزند که مستعدِ مهربانی به نزدیکانِ خویش باشند. انوش که به علاوة فداکاری و تهورِ جوانان، صاحبِ نَفَسِ گرم و آگاهی های طبی نیز هست، از امکانات انترنتی، بهرة بیسابقه ای جُست؛ بطور قناعت بخشی احوال استاد مدهوش را مرحله به مرحله منعکس نمود؛ ارتباطات دوستان را مستحکم نگه داشت و شاید بیشتر از آنچه اکنون می توان گفت، مبتکرانه انجام داد.
در همین جا به پاسخِ گله های به جای انوش عزیزالقدرم نیز عرض می نمایم:

بشکست صریرِ قلمت فاصله ها را
یک صبحِ دعا ساخت، شب قافله ها را
ای دوست، تو دانی منشِ یکدله ها را
با عذر، پذیرند و به دیده، گله ها را

بیصبرانه، منتظرِ دریافتِ خبرِ سلامت کامل استاد مدهوش و بازگشت ایشان به نزدِ خانواده و دوستان هستیم و علاجِ درد ایشان را از صاحبِ درد ها و داروها می طلبیم.

غلام حیدر یگانه ـ صوفیه ـ اسد 1388